پژوهش های جدید در طبیعت بلوغ، نشان داده است که این دوره، دوره ی دلبستگی شدید به جنس مخالف و کوشش و فعالیت جنسی است. فکر جوانی که تحت تعلیم ما قرار گرفته است، در زیر فشار قهار همین نیروی جنسی است. دیگر مسأله این نیست که آیا مسایل جنسی باید در مدرسه تعلیم بشود یا نشود، بلکه مسأله این است که در هر سنی، چه چیزهایی باید تعلیم شود و در این مورد، چه اندیشه ها و رفتارهایی، باید تشویق شوند. شاید امروزه، هیچ شخص مسئولی، در این شک نداشته باشد که باید نوجوانان را درباره ی مسایل جنسی راهنمایی کنیم و به ایشان اطلاعاتی در این باره بدهیم و اگر اختلافی هست، در این است که تعلیم کننده، چه کسی باشد و چه چیزهایی را تعلیم کند. ولی قرن های متوالی، سپری شده است و کسی چیزی درباره ی تربیت جنسی کودکان، نوجوانان و جوانان، نگفته است و طرح آن، گاهی از نظر دیگران، نوعی بدآموزی یا گستاخی تلقی می شود. پیش از قرن حاضر، کودکان در حدود یازده سالگی
مدرسه را ترک می کردند و به همین جهت تغییرات بلوغ و نخستین دلبستگی های نیرومند جنسی دوران بلوغ در هنگامی صورت می گرفت که نوجوانان مشغول کار بودند، ولی با افزایش سن ترک مدرسه، اکنون چنان است که همزمان، بلوغ در زمانی صورت می گیرد که کودکان در کنار هم در مدارس به سر می برند. اطلاعاتی که پیش از این در کارگاه های کوچک و در مزارع و در میان بزرگسالان به دست می آمد، اکنون در زمانی حاصل می شود که اکثر کودکان، پیوسته با هم هستند. آن هم در جهانی که روزنامه ها و کتاب ها و سینماها و تفریحات، همه در زیر استیلای مسایل جنسی قرار گرفته است.
کسانی که درصدد آن برآمده اند که تعلیماتی در این زمینه به دانش آموزان بدهند، خوب می دانند که این گونه تعلیمات، چقدر مورد توجه و قدردانی نوجوانان است و سبب آن می شود که پسران و دخترانی که درباره ی نابسامانی های عاطفی و جسمانی خویش نگرانی هایی دارند و با شنیدن داستان های نادرست و سخنان در گوشی که میان کودکان دیگر رد و بدل می شود، ناراحتی پیدا کنند، با کسب اطلاعات صحیح از تشویق بیرون آیند و آسایش فکری پیدا کنند.