جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تفاوت کودکان دیروز و امروز

زمان مطالعه: 3 دقیقه

ما فکر می کنیم که بچه های امروز پرتوقع شده اند و بی اعتنا به موجودات محیط خود، در حالی که چنین نیست و خودشان هم در مورد خودشان، اشتباه می کنند. وقتی چیزی از این ها را به ایشان نشان می دهیم و یا خود می بینند، نمی دانند. در نتیجه، چیزی نمی فهمند و بنابراین، لذتی هم نمی برند. آنچه که مشغول کننده ی آدمی است، فهم اوست و مقدمه ی فهم، دانایی است و دانایی، با تعریف های کتابی و کلاسی و رادیویی و تلویزیونی، حاصل نمی شود. بلکه با لمس و برخورد و تماس داشتن و کَند و کاو کردن و دقت و پشتکار به خرج دادن، میسر است و بس. و این را هم، فقط در کودکی و نوجوانی، فرصت مناسب و حال مناسب باعث می شود، نه پس از آن. هنگامی که آدمی از آن موقعیت گذشت، گونه ای بی تفاوتی و بی احساسی و بی لذتی، او را احاطه می کند که تنها حوادث و رویدادهای چشمگیر و خیره کننده، برای احساس بی حوصله و سطحی

او، لحظاتی وی را سرگرم خواهد کرد و باز هم در گذر زمان، همان چیز تازه، کهنه می شود و به دنبال نوی دیگری می گردد و تا پایان عمر، این جستجوی مذبوحانه و سرگردانی، ادامه دارد. از همه عجیب تر این که، هر لحظه به چیزی چشم دارد و پس از رسیدن به آن، از آن سر بازمی زند و به چیز دیگری می پردازد و در میان توده ای از مطالب و خواسته های کهنه، محصور شده و دنیایی از انرژی مغزی و بدنی و مالی را به خاطر تحصیل آن ها، از دست داده و سپس به کناری نهاده و به مبلغ ناچیزی، فروخته و از این تفاوت خرید و فروش نیز، مقروض شده و از همه لحاظ دچار عقب ماندگی شده است. جوانی که با این مقدار شناخت از زندگی، نسبت به مواد اولیه ی زندگی و محیط زیست اطراف خود و حتی وجود خود، بالغ شود و مایه های ذهنی او نیز، همه خام و حاصل ابلاغ و تلقین رسانه ها و گفتگوی این و آن و یا درس های تجربه نشده ی مدرسه و یا خیال و پندار تنهایی خود او باشد و با این مقدمات، بخواهد وارد زندگی اجتماعی شود و در محل مسئولی بنشیند، با آن گنده دماغی و این همه بی اطلاعی و بی تجربگی و نیز بی عادتی اعضای بدنی به کار و کاربرد وسایل و زود خسته شدن و بی حوصله گشتن و حال گریز یافتن و از طرفی به علت ناشیگری در خرج پول و بی حوصله گشتن و حال گریز یافتن و از طرفی به علت ناشیگری در خرج پول و گذران زندگی، پرمصرف و پرخرج با درآمد کم، چه وضعی برای او و فکر و جان او ایجاد می کند؟! حقیقت این است که از زندگی، زود به تنگ می آید و چون نمی تواند خود را بی اطلاع از هدف حیات و حسن زندگی بداند، می گوید: مسلما زندگی جز پوچی نیست، بی هدف است و بی حسن. بهتر آن که، زودتر بمیریم و از این زندان پردرد و رنج خلاصی یابیم.

کودکی، موقع فراگیری است و بزرگی، مرحله ی تکمیل آن شناخت ها و توسعه دادن در مصداق های بیشتر زندگی و سپس مرحله ی پشتکار و دقت در بررسی نتایج حاصله و درس گرفتن از عملکرد خود و راه های تازه تر و مناسب تر یافتن و جلوی لغزش ها و شکست ها را بستن و بهتر زیستن و فرصت های بیش تر یافتن، برای فکر دادن و افق دید و نظر را، وسعت دادن و دنیای معنوی و انسانی

خود را، به بی نهایت کشاندن و در آن پرواز کردن و بالأخره، هر دم نیکوتر زندگی کردن و نیکوتر شدن. چنان که گویی:

تولد یافتم برای سعادت، زیستم با سعادت، مُردم به شکلی سعادتمندانه.

و به قول حضرت عیسی (ع(:

والسلام علی یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا.