در خردسالی، از کودک توقع می رود که با نگاه ها و حالات و حرکات خود، پیوند ادب و محبت، نسبت به افراد خانواده، ابراز کند و سپس نسبت به دیگران هم، لااقل، ادبی داشته باشد. بزرگ ترها را با عشق و علاقه، محترم شمارد و قبول کند که پدر و مادر و اهل خانواده، خیرخواه او هستند. راهبر منافع و مصالح او هستند. محافظ و مددیاری فداکاری، برای او می باشند. اعتماد کند و حق شناس حقوق والدین باشد. در کارهای کودکانه ی خود، به قواعد کار، به انضباط در کار، به بهداشت لازم کار، حفاظت و وقت شناسی و انس به کار و سحرخیزی و سایر ملکه های نیکو، خود را عادت دهد.
کودک می بایست از حیاهای غلط، شرم های بیجا، احتیاط های آلوده به ترس، که پیوند او را با افراد خانواده سست می کند، برکنار شود و هر چه در خاطر او می گذرد و می خواهد و نمی یابد، مطرح کند توجهی نکنید بپرسد و ابراز نماید و این بی پردگی، همراه با ادب و انضباط و هدف را، برای همیشه نگاه دارد.
از جهت اخلاقی، خوب را خوب و بد را بد بداند و به تناسب عالم کودکانه ی خود، رفتارها را با این قواعد، مطابقه دهد و خوب آن را در خود عزیز بدارد و از بد آن، قلبا بیزاری جوید و به تدریج، علت این خوبی و بدی را هم از بزرگ ترها بپرسد تا بتواند میزان خوبی هر خوب را بداند و کم کم آن را با خوب دیگری،
مقایسه کند و خوب تر را برگزیند.