رفتار هر بچه را به طور انفرادی کانون توجه قرار دهید. هنگام مشاهده ی تلاش ها، موفقیت ها و ناکامی های فرزندتان به جای طرح این پرسش که آیا او همان کارهایی را می کند که خواهر و یا برادرش در این سن انجام می داد، از خود بپرسید: «او قصد دارد چه کار خاصی انجام دهد؟»
پاتریک مدام پسر هفت ساله اش را به خاطر این که به اندازه ی برادر بزرگترش پر جنب و جوش نبود و نمی خواست برای گردش و بازی بیرون برود، سست و تنبل می خواند. اما وقتی از سماجت در این زمینه دست برداشت، به این نتیجه رسید که فرزندش در باطن تنبل نیست بلکه از این طریق قصد دارد نسبت به برخورد نامناسب پدرش واکنش نشان دهد.
هنگام توصیف شخصیت بچه، از مقایسه خودداری کنید. بچه ها اغلب پس از آن که نسبت به برادر و یا خواهرشان، «بهتر» یا «بدتر» شمرده شوند، آرامش خود را از دست می دهند. والدین جک، او را
با استعدادترین فرد خانواده می دانستند، اما او دوستانش را باهوش تر از خود می دانست و به همین دلیل نگران بود که والدینش پس از آگاهی از این قضیه نسبت به او چه عقیده ای خواهند داشت. از سوی دیگر خواهرش ژانت، نگران بود که نمی تواند روزی یک پزشک بشود، زیرا پدرش فکر می کرد که: «او به اندازه ی جک با استعداد نیست.» تاشی نگران بود که اگر موفقیت خود را نزد والدینش به عنوان «بچه مورد اطمینان» از دست بدهد، آنان را نسبت به خود مأیوس و ناامید خواهد کرد.
بکوشید شخصیت فرزندتان را بدون مقایسه او با فرد دیگر توصیف کنید. به جای این که بگویید: «تو در موسیقی نسبت به خواهرت، بیشتر استعداد داری» بگویید: «خیلی خوب پیانو می نوازی، ریتم قشنگ و جالبی را در این قطعه می شنوم.» به جای این که بگویید: «به برادرت نگاه کن، او می تواند به تو بیاموزد که چگونه بیشتر گل بزنی.» بگویید: «دوست دارم با تو فوتبال بازی کنم. تو یک همبازی خوب هستی.«
بر لطف و لذت یک فعالیت به خاطر خودش تأکید کنید. وقتی مقایسه مدام به عنوان یک اصل به کار می رود، بعضی بچه ها تصور می کنند هنگامی که نتوانند کاری را بهتر از خواهر و یا برادرشان انجام دهند، دیگر هیچ دلیلی برای انجام آن کار وجود ندارد. اریک تصور می کرد که شنا یعنی مسابقه با برادرش. نل تصور می کرد که چون خواهرش در رشته ی اسکیت روی یخ مهارت کامل دارد، فعالیت او در این رشته کاملا بیهوده است. مادرش می توانست با سماجت به او
بگوید: «اسکیت روی یخ، یک بازی سرگرم کننده است؛ ورزش خوبی است و ما می توانیم همه در آنجا حضور داشته باشیم. دوست دارم ببینم چقدر در این رشته پیش می روی.» و پس از آن که مادر نل به تلاش او در این زمینه، به اندازه ی دختر بزرگش ارج نهاد، علاقه ی نل به این رشته جلب شد.
به بچه مجال دهید فرآیند خاص یادگیری، اندیشیدن و واکنش نشان دادن خود را بسط و توسعه دهد. شاید اختصاص وقت بیشتر به یک بچه نسبت به بچه های دیگر خسته کننده باشد، با وجود این به جای گفتن: «پاتریشیا وقتی در سن تو بود، خودش به تنهایی به مدرسه می رفت، چرا این کار از تو ساخته نیست؟» یا «چرا همیشه هر چه به تو می گویم فراموش می کنی، برادرت که این طور نبود«، نیازهای خاص هر بچه را جستجو کنید. به عنوان مثال می توانید بگویید: «چرا رفتن به مدرسه هنوز برای تو مشکل است؟ فکر می کنم به اندازه کافی بزرگ شده ای و می توانی به تنهایی بروی. آیا برای گذر از خیابان به کمک نیاز داری؟» و یا «چگونه می توانم مطمئن شوم که سخنانم را فراموش نمی کنی؟»
بپذیرید که یک رفتار خاص برای همه ی بچه ها درست یا منصفانه نیست. نیازهای بچه متفاوت است. بعضی ها به توجه بیشتر نیاز دارند. بنابراین منصفانه نیست که با همه ی آنان به یک شیوه رفتار کنیم و انتظارات یکسانی از همه ی آنان داشته باشیم. گاه ضرورت دارد فرزندان تان را در درک این تفاوتها یاری کنید و به آنان خاطر نشان سازید تفاوت به معنای «بهتر» و یا «باهوش تر» نیست. اظهار عبارت:
»هر کس با دیگری فرق دارد و تو الزاما نباید مثل برادرت باشی.» هشدار نیرومندی است که به فرزندتان یادآوری می کند رفتار متفاوت شما نسبت به هر یک از بچه ها در واقع راهی است برای پذیرفتن خصوصیات منحصر به فرد او.
بپذیرید که فرزندتان ممکن است بچه ی ایده آل شما نباشد.
تردیدی نیست که والدین از تمام توش و توان خود برای رفاه و آسودگی خیال فرزندانشان مایه می گذارند. بعضی اوقات بچه با انتظارات والدین فاصله ی زیادی دارد. در واقع بیشتر مردم هنگام فکر کردن درباره ی فرزندانی که خواهند داشت، تصویر یک بچه ی کامل و تمام عیار را در ذهن ترسیم می کنند و وقتی با بچه ی «ناقص» و یا بچه ای متفاوت از آنچه انتظار دارند، روبه رو می شوند، خود خوری می کنند و در گرداب یأس و نومیدی غوطه ور می گردند. بسیاری از والدین پس از آگاهی از موقعیت فرزندشان ناگزیر هستند درباره ی انتظارات اولیه شان تجدید نظر کنند. آرامش و رضایت خاطر والدین در گرو پذیرفتن موقعیت واقعی (و نه تصویری) بچه است. البته این کار محتاج سخت کوشی است زیرا باید انتظارات اولیه از بچه ها تعدیل و به واقعیت نزدیک شود. خواه بچه به طور دقیق با انتظارت والدین جور و هماهنگ باشد و خواه نه، این هماهنگی باید انجام شود. تردیدی نیست که بچه ها مایلند نزد والدین شان محبوب باشند، به سخنانشان توجه شود و ویژگی هایشان مورد قدردانی قرار گیرد.
تفاوتها را عادی تلقی کنید. بچه ها از بدو تولد به طور قابل توجهی با یکدیگر تفاوت دارند. بعضی بچه ها به سادگی با هر اوضاع
و شرایطی خو می کنند؛ به سادگی آرام می شوند، به آسانی به خوابی عمیق فرو می روند و از توجه و ناز و نوازش فراوان لذت می برند. برخی دیگر به کمترین سر و صدا حساس اند و چنانچه برنامه ی روزانه شان به هم بخورد، به سادگی مضطرب و برآشفته می شوند و شماری کمرو، بعضی ها ترشرو و برخی هم تند مزاج اند.
اگر ما بخواهیم حالت و مزاج بچه های یک خانواده را با هم مقایسه کنیم، شاید به این نتیجه برسیم که یکی از آنان «بهتر» و یا «بدتر» است، در حالی که پس از توجه به خصوصیات منحصر به فرد هر یک، هویت خاص همه ی آنان را تأیید و حمایت می کنیم.