جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مسایل ناشی از بحث و گفتگو

زمان مطالعه: 6 دقیقه

والدین بچه های بالای پنج سال با موانع و تنگناهای خاصی روبه رو هستند. به مجرد این که بچه حس کند اصول متکی به دلایل از طریق بحث و جدل توجیه می شود به مباحثه ای آتشین درباره ی این اصول روی آورد.

بچه ها بحث و جدل درباره ی اصول و قواعد را پیش از آشنایی با مباحثه منطقی می آموزند و قبل از آن که از مفهوم عدالت و انصاف سر در آورند، به اصول برابری و انصاف متوسل می شوند. عبارتهایی نظیر: «این منصفانه نیست«، «اگر این کار درست نیست، پس چرا برادرم مجاز به انجام آن است.» به طور طبیعی ورد زبان بچه هاست. در واقع نه تنها آنان از جر و بحث پیرامون اصول و قواعد ابایی ندارند بلکه به مجادله و معارضه در این زمینه راغب اند و تلاش والدین در توجیه این اصول، به جای رفع مسایل، آن را شدت می بخشد.

بسیاری از والدینی که قصد دارند منطقی باشند، گاه تغییر مسیر می دهند و دیکتاتور یا بی تفاوت می شوند: «من به اندازه کافی این حرفها را شنیده ام، نمی توانی بروی؛ چون من می گویم، همین و بس» و یا «نمی خواهم درباره ی این موضوع جر و بحث کنم.» و یا «این مطلب ارزش جنگ و دعوا ندارد. در صورت تمایل می توانی بروی. پس برو.» ما اغلب خسته و درمانده از جر و بحث، بیشتر از حد تمایل مان

سرسخت می شویم و یا بیشتر از آنچه معقول می دانیم نرم و انعطاف پذیر می گردیم. این عدم ثبات و دمدمی مزاجی هنگام منضبط ساختن بچه، صلح و آرامش مورد نیازش را تأمین نمی کند و سبب می شود که او از موقعیت سوء استفاده کند. او در دل می گوید: «تا چند وقت دیگر می توانم از انجام این اصول شانه خالی کنم.» سپس می کوشد به وسیله ی تقاضاهای مکرر، دروغ، ناله و اذیت و آزار عدم ثبات را در محیط خانه حفظ کند تا از آب گل آلود ماهی بگیرد و به سوء استفاده اش ادامه دهد. رابرت واکر که زیرکی بچه ها را در آلت دست قرار دادن والدین بررسی کرده، در گزارشهایش می نویسد: بچه ها با تقاضاهای مکرر و آزار و اذیت، والدین شان را به ستوه می آورند و آنان برای این که اندکی بیاسایند و نفسی تازه کنند، بچه ها را در دسترسی به خواسته هایشان آزاد می گذارند. بر طبق تحقیقات پروفسور واکر، بچه ها راه و روش سوء استفاده از والدین شان را با یکدیگر در میان می گذارند. جان دوازده ساله می گوید: «تو فقط باید پیوسته خواسته ات را تکرار کنی. باید در این زمینه زیرک و دقیق باشی و هنگام تقاضا به حالت روحی شان توجه کنی.» چاپلوسی و شیرین زبانی یکی دیگر از روش هایی است که بچه ها برای عدم رعایت اصول و قواعد به آن متوسل می شوند: اظهار عبارتهای «پدر واقعا دوستت دارم» یا «تو بهترین مامان دنیا هستی» می تواند موجبات نرمی و انعطاف پذیری والدین را فراهم کند. به هر حال پیوستن به جمع والدین معقول آسان نیست. وقتی درباره اصول یک موضوع بحث می کنیم، گاه برای اثبات نقطه نظرهایمان ناخواسته از

موضوع و بحث دیگری سر در می آوریم و سرانجام با انبوهی از اختلاف نظرها و کشمکش ها روبه رو می شویم. بچه ها ممکن است با مشاجره ی متقابل، یا امتناع از توجه به جنبه های مختلف یک موضوع و یا ناتوانی در پذیرفتن جنبه های روشن مباحثه ما بر خشم و رنجیدگی مان بیفزایند. درد و ناراحتی ما تنها به این سبب نیست که فرزندمان می خواهد در ضیافتی نامناسب شرکت کند، آنچه بیش از هر چیز اسباب تکدر خاطرمان را فراهم می کند این است که او پیوسته خود را ذیحق می شناسد و ما را بی انصاف و غیر منطقی به شمار می آورد.

مهارت بچه در جر و بحث (مهارتی که توسط والدینش آموخته) به جر و بحث بیشتر منتهی می شود. هنگام مباحثه والدین و بچه ها، احساسات ملال انگیر و یأس آور و ناراحت کننده بین آنان حاکم می گردد. در صحنه ی مباحثه هیچ یک از والدین و یا بچه ها نمی توانند متانت خود را حفظ کرده و منطقی باقی بمانند. وقتی فرزندمان مباحثه ما را با بحث و جدل پاسخ می گوید و می کوشیم در این کشمکش دوجانبه حرف خود را به کرسی بنشانیم، گاه پرده ی حرمت دریده می شود و کارمان به نزاعی فراگیر و پلید منجر می شود، و متأسفانه هر چه بیشتر نیرو صرف کنیم، کار خراب تر می شود. ممکن است چیزهایی بگوییم که پیش از این متعهد شویم هرگز آنها را بر زبان جاری نکنیم. برای جلوگیری از این تنگنا ضرورت دارد که با پیروی از رهنمودهای زیر بین عطوفت برانگیخته از عشق و مراقبت برخاسته از قاطعیت توازن و تعادل ایجاد کنیم.

تحریف نکنید- توضیح بدهید. وقتی بچه درباره ی موضوعی مجادله می کند و می گوید: «می خواهم این کار را انجام دهم و دلایل شما برای اجازه ندادن به من خوب و کافی نیست.» هرگز به فکر نیفتید که برای مقابله با او رفتارش را تحریف کنید. برای جلوگیری از این وضعیت به جای اینکه بگویید: «تو با این نق زدنها واقعا مرا آزار می دهی.» به اصل مطلب بپردازید و رفتار بچه و موقعیتش را در حد ممکن صریح و روشن شرح دهید: «تو از من تقاضا کردی که می توانی به میهمانی بروی و من به تو گفتم نه، و توضیح دادم که چرا، و ترجیح می دهم که دیگر در این زمینه صحبت نکنم.» سپس به دلایل منطقی خویش محکم بچسبید و در موضع تان محکم و استوار باقی بمانید.

مبالغه نکنید- توضیح بدهید. بعضی اوقات وقتی والدین حس می کنند با اشاره به دلایل نمی توانند فرزندشان را متقاعد کنند، عواقب کار را بزرگتر از آنچه هست نشانش می دهند.

شرلی، سیزده ساله، که شناگر قابلی است می خواهد بیشتر تعطیلاتش را در ویلای دوستش بگذارند. مادرش از بیم آن که دخترش فرصت تمرین برای مسابقه شنا را از دست بدهد به او می گوید: «می دانی چه اتفاقی می افتد، تو مسابقه های بعدی را یکی پس از دیگری می بازی، بعلاوه مربی حمایتش را از تو سلب می کند و برای همیشه باید از امتیازاتی که تا به حال به خاطر مهارت در شنا به دست آورده ای چشم بپوشی.» اما شرلی مانند بچه های دیگر به گزافه گویی مادرش پی برده و می گوید: «این طور نیست؛ شما نمی دانید درباره ی چه صحبت می کنید.» مادر شرلی به جای مبالغه

می توانست به اتفاق دخترش جنبه های مختلف این تصمیم گیری را ارزیابی کند و او را با موقعیت ها روبه رو سازد. به هر حال والدین بسته به سن فرزندشان و اوضاع و شرایط، می توانند او را در تصمیم گیری و روبه رو شدن با عواقب آزاد گذارند و یا با اتخاذ موضعی محکم برایش توضیح دهند که نمی توانند ریسکی را که مایل به روبه رو شدن با آن است بپذیرند.

استهزاء نکنید- توضیح دهید. به بچه کمک کنید تا درباره ی موانعی که پیش رو دارد بیندیشد و به نتیجه ای منطقی برسد. جان، نه ساله، به پدرش اصرار می کند که می تواند به بازی فوتبال برود و لازم نیست پدرش پس از اتمام بازی برای آوردن او به خانه دنبالش بیاید. او خودش می تواند به استادیوم برود و بازگردد. پدر جان با لحنی تمسخر آمیز می گوید: «البته که می توانی خودت این کار را انجام دهی. چند تا ایستگاه اتوبوس؟ چند تا تغییر مسیر؟» در حالی که او می توانست به جای این که سخن فرزندش را به باد تمسخر بگیرد وی را در درک و شناخت موانعی که هنگام بازگشت به منزل با آنها روبه رو خواهد شد، کمک کند. برای مثال می توانست بگوید که جاده شلوغ است و طی کردن مسیر هنگام شب بسیار خطرناک، و او می تواند چند سال دیگر و پس از کسب تجربه کافی این کار را انجام دهد. به هر حال پدر جان می توانست بدون استهزاء پسرش، از تصمیم گیری او جلوگیری کند.

تهدید نکنید- مراقبت کنید. تهدید می تواند به اشکال مختلف ظاهر شود. در واقع والدین و بچه ها با ترفندهای مختلف یکدیگر را

تهدید می کنند. مثلا بچه ها می توانند با تظاهر به خشم و یا با نافرمانی هر چه بیشتر والدین شان را تهدید کنند. والدین هم می توانند با دریغ کردن عشق، پول و حتی غذا، بچه را تحت فشار قرار دهند. از آنجایی که تهدید نشانه ی قدرت است، اغلب به تهدید متقابل منجر می شود و دو طرف مدعی اند که می توانند به طرف مقابل صدمه بیشتری وارد آورند.

کارول قصد دارد به مسافرت برود و از دخترش جودی می خواهد که در تمام این مدت نزد مادربزرگش باشد. جودی پس از اطلاع از تصمیم مادرش می گوید: «نمی خواهم پیش مادربزرگم بروم و شما هم نمی توانید مرا وادار به انجام این کار کنید.» او سر دخترش فریاد می کشد و می گوید: «مرا تهدید نکن، نشانت می دهم که می توانم به انجام این کار وادارت کنم.»

تهدید، مسایل انضباطی را در چارچوب زورگویی قرار می دهد. در صورتی که این مسایل هرگز با زور و فشار حل و فصل نمی شود. ما باید فرزندان مان را در درک این نکته یاری کنیم که همه ی نیرو و هم و غم خویش را در جهت آسودگی و رفاه شان به کار می بریم و هدف ما از تحت نظم درآوردن شان مراقبت و محافظت از آنان است و نه اثبات قدرت و اقتدار خودمان. به هر حال برای تحت نظم درآوردن بچه ها راه میانبری وجود ندارد. ما باید همواره صحبت کنیم، توضیح دهیم و استدلال کنیم. در عوض این کار شاق و طاقت فرسا روزی به ثمر می نشیند و سبب می شود که فرزندان مان بر اساس مسؤلیت هایشان گام های درست بردارند.