جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

چرا والدین اغلب نمی توانند اضطراب بچه را تسکین دهند؟

زمان مطالعه: 4 دقیقه

ارتباط متقابل والدین و بچه ها فوق العاده پیچیده است. در وهله ی نخست، مایلیم باور کنیم که فرزندمان می تواند هر کاری را به مرحله ی اجرا گذارد. در واقع غرور و ایمان ذاتی ما نسبت به فرزندمان سبب می شود که او را در انجام هر کار ترغیب کنیم. «من می دانم که از عهده ی این کار بر می آیی.» نمونه ای از واکنش معمول نسبت به فرزندمان است. به همین دلیل وقتی او نشان می دهد که برای به اجرا در آوردن کاری دچار مشکل است، به سادگی رنجش به دل می گیریم. ما بخشی از هویت خود را در فرزندمان سرمایه گذاری کرده ایم. از این رو وقتی نتواند به معیارهای شخصی اش دست یابد شخصا خود را مسؤل می شناسیم. به حکم طبیعت روابط انسان و فرزندانش بر اساس عشق پایه گذاری شده است یا به قولی ارتباط صمیمی والدین و فرزند منشاء الهی دارد. به همین دلیل دلسوزی آنان برای پیشرفت بچه ها به سادگی می تواند تعادل روحی شان را بر هم زند و خشم شان را برانگیزد. ما ممکن است در دل بگوییم: «تو که بخشی از وجود من هستی، چگونه جرأت می کنی خود را احمق خطاب کنی؟» حتی ممکن است با مشاهده ی ناامیدی فرزندمان دچار خوف و وحشت شویم و در نهان او را متهم کنیم که: «وقتی من تا این اندازه برای تو ارزش قائلم، چگونه جرأت می کنی تسلیم شوی و از تلاش دست برداری؟«

والدین اغلب ناامیدی بچه ها را نسبت به توانایی هایشان عملی نادرست و غیر منصفانه می شمرند. به مثال زیر توجه کنید:

جان، مرتب تکرار می کرد که در تعطیلات پایان دوره مدرسه به او خوش نخواهد گذشت، زیرا نمی تواند وظیفه ای را که در برنامه های تابستانی مدرسه به او واگذار شده به خوبی انجام دهد. پدرش گفت: «چرا این حرف ها را تکرار می کنی؟ از این منفی بافی های لعنتی دست بردار.» غافل از این که بچه ای که با سماجت می گوید نمی تواند کاری را انجام دهد و ذهنش را به میدان تاخت و تاز احساسات نومید کننده و منفی تبدیل کرده به طور قطع در انجام آن کار ناتوان و محکوم به شکست است. در واقع او حقارت نفس خود را پر و بال می دهد و از الگویی پیروی می کند که هیچ کار و تلاشی را به ثمر نمی رساند.

اغلب والدین به خاطر بی خبری از قوانین روح و بی اطلاعی از مکانیزم ذهن با اعتراض به منفی بافی فرزندانشان می کوشند آنان را از گرداب نومیدی نجات دهند، غافل از این که با گوش نکردن به گفته های آنان و بی توجهی به احساساتشان، حقارت نفس شان را تشدید می کنند. رد و تکذیب اظهارات منفی بچه اضطرابش را افزایش می دهد و سبب می شود که به خاطر ناتوانی شرمنده شود. آنگاه سقوط مارپیچی به مراحل پایین تر حقارت نفس به جریان می افتد: هر بار که اضطرابش را آشکار می کند مورد بی مهری قرار می گیرد و با ژست های خشم آلود رو به رو می شود و این خود ناشایستگی او را تقویت می کند. در واقع به جای این که با زور و فشار احساسات منفی اش را رها کند، به محیطی نیاز دارد که در آنجا

احساسات منفی درباره ی خودش را تخلیه کند و به او نشان داده شود که احساساتش غیر واقع بینانه است.

فراموش نکنید که قصد داریم تسلط و اعتماد به نفس را به جای اضطراب بنشانیم. حال که برای آفرینش توانایی ها و عملکرد خوب بچه، از نظر عاطفی سرمایه گذاری کرده ایم، ضرورت دارد که با تسلط بر رفتار، احساسات و واکنش های خویش، محیطی آرام و فاقد تهدید برایش فراهم کنیم تا بدون این که غرورش جریحه دار شود و به بیراهه بیفتد، به بیهودگی و پوچی ترس از اشتباه پی ببرد؛ بیاموزد که اشتباه به کسی صدمه نمی زند و روابطی را که او به آنها متکی است سست و لرزان نمی کند.

رعایت سه شیوه ی اساسی زیر برای تسکین اضطراب بچه ها مفید و سودمند است:

1- ذهن بچه را به کاری که در دست دارد معطوف کنید و اجازه ندهید که توجهش به ارزیابی توانایی هایش و یا امکان ناراحت و ناخشنود کردن دیگران جلب شود. به جای این که بگویید: «آهسته کار می کنی.» بگویید: «خیلی برای این کار وقتی می گذاری» به جای این که بگویید: «تو در این کار خیلی خوب نیستی» بگویید: «می بینم برای دستیابی به نتیجه خوب و دقیق کوشش به خرج می دهی.» به جای این که بگویید: «روش کار تو درست نیست.» بگویید: «فکر می کنی که این کار چگونه از آب در می آید؟» به هر حال بچه نیاز دارد بدون این که مورد قضاوت قرار گیرد، تلاش خود را تجربه کند.

2- با سیمایی شاد و خندان و نگاهی روشن و گرم بچه را برانگیزید تا استعدادهای طبیعی خود را آشکار کند و قابلیت هایش را به کار گیرد. سخت کوشی او را تحسین کنید و مهارتهایی را که کسب کرده کانون توجه قرار دهید. به او نشان دهید که به شنیدن سخنانش راغب هستید. عقیده اش را در مورد همه چیز پرس و جو کنید (آیا رومیزی صاف و درست قرار گرفته؟ آیا برادر کوچکترت در صندلی اتومبیل محفوظ و در امان است؟ آیا کتاب ها و کتابچه ها صاف و مرتب در کیف ات قرار دارند.) به او مجال دهید که تا حد ممکن درباره ی اوضاع و شرایط خود تصمیم بگیرد. قدردانی از خصوصیات بچه، قوه ابتکاش را صیقل می دهد و عزت نفس او را مصفا و مطهر می سازد. تمام بچه ها، بخصوص بچه های مضطرب باید یقین حاصل کنند که به دیدگاههایشان ارج می نهیم و از افکار و اظهار نظرهایشان لذت می بریم.

3- تهدید، التماتوم، تنبیه و خشم به اضطراب بچه دامن می زند و او را دچار خوف و وحشت و گاه شرمندگی می کند. از این رو به حکم عقل و منطق ضرورت دارد که برای تلاش و اشتباه کردن بچه ها محیطی امن و آرام فراهم کنیم.

بچه های مضطرب اغلب خشم و ناراحتی والدینشان را که درصددند به آنان کمک کنند بر می انگیزند. آگاهی از این نکته که چرا اضطراب بچه خشم مان را بر می انگیزد، ما را در جهت کنترل خشم خویش و اضطراب بچه راهنمایی می کند. بچه مضطرب از نظر ذهنی

خود را در غل و زنجیر زندان احساس می کند و حتی تصور تحقق یافتن آرمانها و اهدافش را به ذهن راه نمی دهد. به همین دلیل هنگامی که اضطراب سلطان و حاکم وجودش می شود، اعتماد به نفس او از رشد و شکوفایی باز می ماند. والدین اغلب پس از رفع اضطراب بچه از میزان تسلط و توانایی او و میزان بسط و گسترش روابطشان با او حیرت می کنند.