– برای بچه های کوچک تر شاخ و شانه می کشد
بچه ای که خود را ضعیف و زبون می یابد با ترساندن بچه های دیگر، بخصوص آنهایی که به سادگی می ترسند، احساس نیرومندی می کند. او برای سرپوش گذاشتن بر احساس ناتوانی اش، پیوسته می کوشد قوی و مقاوم به نظر آید.
– در برابر همسالان و همپایگانش با خشونت رفتار می کند
گر چه برخوردهای خشونت آمیز در میان همه بچه ها مشاهده می شود؛ در عین حال خشونت های منظم و پیوسته، از ناخشنودی بچه نسبت به همسالانش حکایت دارد. ارسطو یکبار گفت: «دوستی با خویشتن سرآغاز دوستی با دیگران است.» بچه ای که پیوسته برای بچه ها قلدری می کند و شاخ و شانه می کشد چه بسا برای جلوگیری از سلطه جویی آنان به این حربه متوسل شده است.
– در برابر ناآشنایان و یا همسالان جدید احساس ناتوانی می کند
کمرویی متداول در میان بچه ها اغلب به جوهره و سرشت آنان هنگام تولد ارتباط دارد. در عین حال بچه ای که جز اطرافیان با کسی حشر و نشر نداشته، از ترس اینکه مبادا توسط ناآشنایان
دست و پا چلفتی و بی کفایت به حساب آید، مهر سکوت بر لب می زند و از هرگونه اظهار نظر اجتناب می کند. ناتوانی او در همکاری و ایجاد پیوند دوستی با دیگران، اعتماد به نفسش را به میزان قابل توجهی کاهش می دهد. احساس شایستگی در بچه ها دارای اهمیت بنیادی است و والدین باید تمام توان خود را صرف تقویت آن کنند.
– درک نقطه نظرهای دیگران را مشکل می یابد
به طور کلی بچه ها در خواندن فکر و احساس اطرافیانشان مهارت دارند، اما بچه ای که در درک احساسات دیگران خود را ناتوان می یابد و بی توجهی اطرافیان را نسبت به نقطه نظرهای خود حس می کند، به تدریج این مهارت را از دست می دهد و کوشش برای درک احساسات دیگران را رها می کند.
– به شدت تحت سلطه افراد مقتدر و همسالان طراز بالا قرار می گیرد
بچه ای که به قضاوت های خودش ایمان ندارد و یا به اصطلاح نمی تواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد به طور طبیعی از افرادی که توانا به نظر می رسند پیروی می کند. او برای عقاید، ارزشها و رفتارهایش به دیگران متکی است و به طرف دوستانی گرایش پیدا می کند که عنان زندگی اش را در دست گیرند و در پیچ و خم زندگی هدایتش کنند. به بیانی دیگر به جای تکیه بر توانایی های باطنی و بسط و توسعه آرمان ها، سوادها و برنامه هایش از فرامین افراد به ظاهر توانا و مقتدر متابعت می کند.
– اطلاعات کمی از خود در اختیار دیگران می گذارد
بچه ی فاقد اعتماد به نفس همه چیز را از دریچه ی بی کفایتی و
ناشایستگی اش می سنجد. پیوسته تصور می کند که افکار و احساساتش بی ارزش است و کسی به شنیدن آن راغب نیست. در نتیجه چیزی درباره ی خود نمی گوید و افکار و احساساتش را بروز نمی دهد. او در تصمیم گیری همسالانش درباره ی این که به کجا بروند و یا به چه بازی بپردازند، دخالت نمی کند. در نتیجه در زمینه ی تأثیر گذاری بر دوستان و همسالانش از تجربه ی کمی بهره مند می شود.
– از هدایت و رهبری گروه امتناع می کند
بچه فاقد اعتماد به نفس اغلب معتقد است که در سازماندهی دیگران و دخالت در تصمیم گیری جمعی ناتوان است.
– به ندرت داوطلب می شود
بچه ای که تصور می کند برای عرضه چیزی در کف ندارد، به ندرت ممکن است با شایستگی و کفایت کاری را به مرحله ی اجرا گذارد. ممکن است تصور کند که مردم به کمک او نیاز ندارند زیرا از پیش او را آزموده و به بی کفایتی اش پی برده اند.
– اغلب گوشه گیر است و در محافل و مجالس ظاهر نمی شود
بچه فاقد اعتماد به نفس با این اعتقاد که نقطه نظرهای جالب توجهی ندارد و نمی تواند دیگران را سرگرم کند به دور خود حصار می کشد و از سایر بچه ها دوری می کند. اگر به رغم میل باطنی اش در جمع بچه ها حضور یابد، رفتار و گفتارش را ناشیانه و بی ارزش به حساب می آورد.
– به ندرت توسط همسالانش انتخاب می شود
فقدان اعتماد به نفس ناشی از مجموعه ای از عقاید و دیدگاههای
درهم آمیخته است که هر یک حضور دیگری را پایدار می کند. بچه ای که به ندرت داوطلب می شود و آرمان ها و نقطه نظرهایش را آشکار نمی کند و اغلب متکی به امر و نهی دیگران است؛ به ندرت ممکن است خود را با موقعیت و مختصات یک گروه تطبیق دهد و در بازی ها و تیم ها انتخاب شود. بودن در کنار او لطفی ندارد و تمام این تجربه های منفی حقارت نفس او را محکم و پایدار نگه می دارد.
– اگر بچه به قضاوتش اعتماد نکند و یا فاقد کنترل نفس باشد، ممکن است رفتاری نامناسب در پیش گیرد
برای مثال ممکن است به خاطر عدم توانایی اش در جلب توجه بچه های دیگر، در زمین پر سر و صدای بازی ساکت و آرام باشد و در کلاسی که بایستی آرام بنشیند، به خاطر جلب توجه معلم سر و صدا کند. حتی ممکن است از بعضی موقعیت ها استنباط نادرستی داشته باشد. چه بسا اذیت کردن بچه ها را عملی دوستانه تلقی کند. همه این ها سبب می شود که او واکنش نامناسب در پیش گیرد؛ به عنوان مثال برای جلب دوستی به شوخی و اذیت متوسل شود و یا بعکس نسبت به روابط دوستانه بی تفاوت باشد و در نتیجه امکان جلب دوست واقعی را از دست بدهد.
– درباره ی همسالانش بدگویی می کند
تحقیر و عدم تأیید بچه ممکن است وی را برانگیزد که برای توجیه کمبود و کاستی خویش سایر بچه ها را گستاخ، بی ادب و احمق بنامد و از این شیوه ی رفتار احساس آرامش و خشنودی کند و تنها افرادی را که در محکوم کردن دیگران با او سهیم هستند موجه و مطلوب بشناسد.