»مؤثرترین راه انتقال پیام «حذف کردن» آن است!
در جایی دیگر از همین کتاب نقل شده بود که: «ما موجودات انسانی باطنا مخطلوقاتی دورنگر و غیب گرا هستیم، و عالم را وقتی به روشن ترین وجه می بینم که از آن فاصله بگیریم، زیرا جزئیات و شواهد نزدیک باعث اختلال است.» این عبارات شاید دشوارترین و در عین حال لطیف ترین جنبه ی هنر تربیت را بیان کند. در واقع، همین هنر «حذف کردن» به جای «ارائه کردن» است که فرآیند تربیت را فعال می کند. همه ی آن چه در وجود ما پایدار و ماندنی شده است و غالب اندیشه ها و رفتارهایی که در ساختار
ذهنی و روانی ما ریشه دوانیده به خاطر آن بوده است که خود در خلق و کشف آن دخالت مستقیم داشته ایم و بر عکس، آن چه که ناپایدار و سطحی و عاریه ای است معمولا مواردی بوده که دیگران به طور مستقیم به ما ارائه کرده اند.
اساسا خلاقیت و کشف هنگامی رخ می دهد که آن چه در پی آن هستیم از دید ما «غایب» باشد و اگر در برابر دیدگان ما قرار گیرد هیچ گاه انگیزه ی خلق آن در وجود ما بیدار نمی گردد. خلاقیت و آفرینش تنها در غیاب و نبود چیزها رخ می دهد.
همه ی هنرهای متعالی، والایی و زیبایی خود را در کشف آن چیزی که از پرده ی نمایش غایب است می یابند. از جمله هنر سینما، هنر حذف کردن است. در هنر سینما، کادر سینما، بیش از آن که ارائه کند حذف می کند و بیش از آن که آشکار سازد، پنهان می سازد. توجه کارگردان های سینما برای حذف کردن، رسوخ دادن و نافذ کردن پیام هایی است که از روی عمد آن را پنهان کرده اند، تا تماشاگر و بیننده در ذهن فعال و خلاق خویش مابقی داستان را خلق کند.(1)
سینما از طرفی حذف کردن و ضربان ارجاع به آن چه خارج از کادر است، هستی سایه ها را تضمین می کند و معنی می بخشد. معنا از طریق ارجاع به حضور خارج از کادر به دست می آید. حتی نویسندگان بزرگی چون «داستا یوفسکی» با صراحت اعلام می دارد مهم ترین و حساس ترین بخش رمان هایش آن بخش هایی است که از روی قصد و آگاهانه از صحنه ی نوشتار خارج کرده است تا مخاطب خود آن چه را که نویسنده قصد بیان آن را دارد خلق کند. داستا یوفسکی به زیبایی و ظرافت تمام
گفته است: بخش های سفید کتاب های من گویاتر از بخش هایی است که با حروف نوشته شده است. من آن چه را که برایم خیلی مهم است تا بر روی روح و روان مخاطب تأثیر بگذارد به عمد حذف می کنم. این حذف کردن برای بیشتر جذب شدن مخاطب است!
ما همین شیوه را البته از منظری دیگر و با معنایی متفاوت در «احسن القصص» قرآن یعنی داستان حضرت یوسف به خوبی شاهد هستیم. «هر جا یوسف «ع» خود هست به زندان است و هر جا یوسف «ع» نیست در آزادی و رهایی است و استعلاء. و نیز زلیخا تا آن زمان هست که ناکام است و چون نیست می شود کامیاب و مستعلی است.«(2) این تمثیل نوعی هنر ارتباط در انتقال پیام است که هر چند ظاهر آن پنهان کردن، اما باطن آن آشکار ساختن است. به قول حافظ:
حافظ، شکایت از غم هجران چه می کنی
در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور
کلام خداوند، کلام ازلی است، که بر ما حادث می شود. بنابراین مسبوق به سابقه خود نیست، بلکه مسبوق به حضور خود است. و در لحظه حضور، مصداق خود را حاضر می کند و نه مصداق از پیش موجود را. وجود ازلی است و حادث حضوری. این که مؤمنان کسانی هستند که به غیب ایمان دارند،(3) خودنمادی از شکوه هنر در تعالی روح و روان است تا آن چه را که در پس پرده است با ایمان خویش خلق کنند. فلسفه ی غیبت و انتظار نیز خود نوعی حذف کردن متعالی ترین حقیقت است تا ایمان یافتگان خود به آن چه که در پس ابرهای تیره است ایمان بیاورند و قطعا ایمان به غیب و آن چه که از دیده ها پنهان است مستلزم روحی خلاق، متعالی، زیباجو و حقیقت خواه است.
از این روست که گفته اند: خلاقیت، مطلق و بدون سابقه است که مشمول آن بر کل جهان، آن را به نظر ساده و مسبوق می نماید. حال آن که خالق مداوم خداوند است. هیچ لحظه ای ماضی نمی شود. کلام، همواره حاضر است. بدین ترتیب هر بار که آن را قرائت می کنیم نخستین قرائت و نخستین شناسایی است و اگر چنین هنر لطیفی در فرآیند تربیت و انتقال پیام (پنهان ساختن برای آشکار کردن) میان مربی و متربی به کار گرفته شود به ایجاز در روش های تربیتی دست یافته ایم و آن گاه مشاهده خواهیم کرد که کوچک ترین، جزئی ترین و نامرئی ترین پیام ها، حرکات و اشارات، خود به عنوان نافذترین، مؤثرترین و وسیع ترین مفاهیم در وجود متربی عمل می کنند.
از عارفان نقل است که «اگر خواهان نزدیک شدن به خود هستید باید قدری از خود فاصله بگیرید«(4) اگر خواهان بازگشت به خویشتن خویش هستید باید از خویش آزاد و رها شوید؛ اگر جویای نشستن در کنار خویش هستید باید از میان خود برخیزید.(5)
حال، اگر به همین طریق بخواهیم یک موضوع را بهتر بفهمیم و عمیق تر بشناسیم باید قدری از آن موضوع فاصله بگیریم. هم چون خلبان هواپیما که وقتی از زمین فاصله می گیرد بهتر می تواند آن چه را بر روی زمین است مشاهد کند. تنها با فاصله گرفتن از محیط می توان بر محیط مسلط شد. تا زمانی که یک پدیده را از درون می نگریم، در آن غرق هستیم و نمی توانیم آن را به خوبی مشاهده کنیم. اما اگر از آن فاصله بگیریم، چشم انداز و افق دید ما در مشاهده ی آن پدیده وسیع تر می شود.
در این جا خوب است نمونه هایی که در تاریخ علم به وقوع پیوسته، به عنوان شاهد این مدعا ذکر کنیم.
غالبا می دانیم اغلب دانشمندانی که در یک رشته ی خاص به کشفیات و اختراعات بزرگی دست یافته اند در وهله ی اول به هیچ وجه متخصص در آن رشته نبوده اند!! و این دور بودن عین نزدیک شدن است.
به عنوان مثال در حوزه ی تعلیم و تربیت، از میان فلاسفه و مربیان بزرگی که در رشته ی خود واضع و بینان گذار نظریه های جدید بوده اند، کسانی را می بینیم، که در ابتدای امر در رشته ای غیر آن رشته ای که در آن تحول بنیادی ایجاد کرده اند مشغول تحصیل بوده اند. از جلمه: «ویلهم وونت» بنیان گذار روان شناسی علمی در ابتدا فیزیولوژیست بود و در این رشته به مکاشفات بزرگ در علم روان شناسی دست یافت. «فروید» بنیان گذار مکتب روان کاوی ابتدا عصب شناس و پزشک بود و یا «بی اف اسکیز» از بزرگان مکتب رفتاری نگر، در ابتدا در رشته ی حقوق تحصیل می کرد به همین ترتیب در میان کسانی که در دانش آموزش و پرورش و فلسفه ی تعلیم و تربیت پایه گذار تحولات اساسی بودند تعداد قابل توجهی از آن ها در حیطه های دیگری غیر از تعلیم و تربیت فعالیت می کردند. برای مثال «کمنیوس» مربی بزرگ، فردی روحانی و فیلسوف بود که به نوآوری هایی در ایجاد مدارس دست زد. «ژان ژاک روسو» مربی بزرگ فرانسوی هیچ گاه تجربه ی کلاس داری نداشت ولی یکی از بزرگ ترین نظریه های تربیت کودک را ارائه کرد. «فروبل» که مبدع کودکستان و مدافع پرورش حسی – حرکتی است اساسا شیمیدان و فیلسوف بود. و یا
پرورشکاران بزرگ معاصر نیز از جمله «جان دیویی«، «مونته سوری«، «کلاپارد» و «کرولی» همگی در ابتدا پزشک بودند. «پستالوزی» نیز که شاید یکی از مشهورترین دانشمندان آموزش و پروش باشد، فقط به کار پرورشکاری پرداخته است. او در زمینه ی به کارگیری لوح (در تعلیم نوشتن(ـ و آن هم بیشتر به دلایل اقتصادی ـ مشغول بود. و یا پیاژه در ابتدا یک زیست شناس و جانور شناس بود ولی در مراحل بعدی یک از جامع ترین نظریه ها را در تبیین تحول دوره های هوش کودک ارایه داد و در زمره ی روانشناسان بزرگ در آمد.(6)
به هر حال، همه ی آن چه که گفته شد نشان دهنده ی آن است که برای بهتر فهمیدن و تسلط بیشتر بر یک رشته و یا موضوع مورد مطالعه در عین حالی که باید از درون و از نمای نزدیک به آن نگریست، دورشدن و فاصله گرفتن از آن نیز یکی از شیوه های تفکر و مطالعه در پدیده ها به شمار می رود که خوب است دانش آموزان و دانشجویان تلاشگر و جستجوگر بدان توجه کنند و به ویژه معلمان و مربیان در اهداف آموزشی و تربیتی خود به جای ارایه کردن مستقیم مطالب، راه های حاشیه ای و غیر مستقیم رسیدن به حقیقت را به دانش آموزان یاد دهند.
بر این اساس باید تأکید ورزید که نقش مربی در درونی کردن پیام های تربیتی، فراهم ساختن شرایطی است که گیرنده ی پیام، بدون آن که پیام مورد نظر مستقیما به او ارائه شود، خود شخصا در غیاب پیام، آن را خلق کند! و این خلق و اکتشاف و بازآفرینی در غیاب پدیده ی مورد مطالعه بهتر بدست می آید! همچنان که صاحب نظر لطیفی درباره ی تربیت دینی نوجوانان و جوانان گفته بود: یکی از شیوه های ظریف ما در ارائه ی دین آن است که ظاهر دین را مخفی کنیم تا باطن آن کشف شود. در واقع اختفاء ظاهر دین به منظور انکشاف باطن دین. آن گاه خواهیم دید که دین و تربیت دینی که اساسا امری فطری و درونی است خود به خود تبدیل به یکی حس زیبا، کشف عاشقانه و باور عادلانه می شود. حال آن که انتقال و ارائه ی مستقیم پیام های دینی بدون ایجاد نیاز به کشف آن، پایداری و استحکام تربیت دینی را از بین می برد.
1) از نمونه های زنده و گویای حذف کردن پیام به جای ارائه کردن آن، در فیلم سینمایی «روسری آبی» اتفاق افتاد. یکی از پیام های اصلی و محوری داستان فیلم این بود: «خوشبختی چیزی نیست که در بیرون باشد بلکه باید آن را از درون احساس کنیم«. همین جمله را قهرمان فیلم (عزت الله انتظامی در نقش آقا رسول) در نسخه ی اولیه ی فیلم بیان می کند. اما در نسخه ی اکران عمومی کارگردان این جمله را حذف می کند و هنگامی که در مصاحبه ای از او سؤال می کنند چرا مهم ترین و زیباترین و اصلی ترین پیام خود را حذف کردید، اظهار می دارد: خواستم تماشاگران با دیدن صحنه های این فیلم خودشان این پیام را از درون حس کنند و اگر من آن را از زبان قهرمان فیلم ارائه می کردم اثرش کم تر بود.
2) به نقل از مجله نقد سینما، شماره 8، تابستان 1375، ص 24.
3) الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْب (سوره بقره آیه 3(.
4) بنگرید به کتاب «حکمت های گمش ده در تربیت«، تألیف نگارنده، انشارات تربیت، سال 1376.
5) میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیستتو خود حجاب خودی حافظ، از میان برخیز.
6) از جمله دیگر روانشناسان بزرگی که خارج از رشته ی روانشناسی، منشأ تحول در این شاخه از علوم رفتاری شدند عبارتند از: آلفرد آدرلر (چشم پزشک(، آندراس آنجیال (پزشک(، ریموند کتل (دکترای علوم(، اریک اریکسون (مردم شناس(، کرات گلداشتاین (پزشک(، کارن هورنای (پزشک(، جورج کلی (متخصص فیزیک و ریاضیات و مهندسی هوانوردی(، کارل لشلی (جانور شناس(، ویلیام مک دو گال (پزشک(، هنری استاک سولیوان (پزشک(، ادوارد تولمن (الکتروشیمی) و. . . (روانشناسان بزرگ؛ اثر ورنون هال، ترجمه ی دکتر احمد به پژوه و رمضان دولتی، انشارات رشد، سال 1369.