جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تربیت، «سازش دادن» نیست!

زمان مطالعه: 4 دقیقه

»عالم از ما هست شد، نی ما از او

باده از ما مست شد، نی ما از او«

»مولوی»

در بسیاری از برداشت ها و تعریف های روانشناختی از تربیت آمده است: هدف از تربیت و پرورش کودکان این است که آن ها به خوبی بتوانند با محیط پیرامون خود سازگار شوند. منظور این دسته از روان شناسان از مفهوم سازگاری، نوعی انطباق یکسویه برای همرنگ شدن با محیط است. بدین معنی که افرادی را تربیت یافته می دانند که بتوانند بدون چون و چرا و به دور از تردید ها و انکار ها، با آنچه که محیط اقتضا می کند و عوامل

بیرونی حکم می کند خود را تطبیق دهند؛ تا آن جا که حتی رشد هوشی و تعالی شخصیت افراد را با میزان انطباق پذیری با محیط پیرامون اندازه گیری می کنند. البته باید در اینجا این نکته را خاطرنشان ساخت که سازگاری در مفهوم اصلی خود یک کنش و واکنش دو جانبه بین فرد و محیط است که هم فرد باید خود را با محیط تطبیق دهد و هم محیط مطابق با ساختار شخصیتی و نگرشی فرد تغییر یابد اما آن چه که غالبا در شکل سنتی و جاری آن از سازگار کردن استنباط می شود مفهوم نادرست و شایع آن است. بدین معنی که تصور می کنند تربیت باید در سازگاری یک طرفه با محیط و فرهنگ جامعه رخ دهد. در حالی که سازگاری به معنای واقعی آن این است که ما باید در تربیت کودکان به گونه ای عمل کنیم که هم شرایط محیط را تابع نیازها، خواسته ها و قابلیت های فطری آن ها کنیم و هم آن ها خود را با شرایط و موقعیت های بیرونی تطبیق دهند. این دو در کنار هم و در یک فرآیند تعاملی است که مفهوم «سازگاری فعال را به جای سازگاری فعل پذیر» متمایز می کند.

بر این اساس، باید مفهوم سازش و سازگاری یک جانبه در فرآیند تعلیم و تربیت از مفهوم سازگاری دو جانبه و فعال بازشناسی شود. اگر تعریف اخیر را بپذیریم بلادرنگ باید در برداشتی که از «یادگیری» نیز داریم تغییرات بنیادی ایجاد کنیم چرا که در نظریه های روانشناسی یادگیری گفته اند: یادگیری عبارت است از «تغییرات نسبتا پایداری که در رفتار ارگانیزم بر اثر تجربه رخ می دهد«(1) حال آن که از نگاهی دیگر و با توجه به موضع فعال و خلاق یادگیرنده باید تعریف فوق به این شکل تغییر یابد: یادگیری عبارت از تغییرات تجربه توسط فرد است و نه فرد توسط تجربه!

هر چند این دو نوع برداشت خود در یک فرآیند تعاملی تأثیر متقابل دارند اما باید این نکته را برجسته کرد که چرا در تعریف های کلاسیک

یادگیری وجه انفعالی و فعل پذیر یادگیرنده بر وجه فعال و اثرگذار آن ترجیح داده شده است؟ حال آن که در جریان تربیت همان گونه که «پیاژه«(2) بیان کرده باید درون سازی و برون سازی در یک فرآیند دو جانبه و پویا در قالب اصل تعادل جویی متزاید، امکان تحول درونی فرد را فراهم آورد. اما سازگاری به معنای منفی و منفعت گرایانه ی آن همان برداشتی است که «اسپنسر» از آن دفاع می کند. وی از اولین متفکران غربی بود که جریان آموزش و پرورش و برنامه ی درسی را با اصول جامعه شناسی مربوط کرد.

او تعلیم و تربیت را وسیله ای سودمند برای نفع فردی و اجتماعی در خدمت مسائل علمی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی قرار داد. یکی از منتقدان «اسپنسر» در زمینه ی تعلیم و تربیت، «ویل دورانت» است که در نشان دادن پیامدهای زیانباری که تربیت را در سازگاری خلاصه می کند می گوید:

ضرر و خسران متوجه مدارس و دانشگاه های ما بیشتر به دلیل آرای تربیتی «اسپنسر» است که تربیت را سازگار کردن اسنان با محیط خود تعریف کرده است. این کلام تعریفی مرده و مکانیکی و برخاسته از فلسفه ی برتری مکانیک است که هر ذهن و روح خلاقی از آن تنفر دارد.(3)

در همین رابطه «مورتی» درباره ی هوشمندی و خلاقیت می گوید: هوشمندی هنگامی فرا می رسد که ما شیفته ی بپا خاستن در برابر کل ساختار اجتماعی کنونی باشیم تا دریابیم که حق چیست و حقیقت کدام است.

اما متأسفانه هدف اغلب نظام های آموزش و پرورش این است که کودکان و نسل جدید را تا حد امکان به همنوایی و سازش با آن چه که در ساختار اجتماعی تثبیت شده است وادار کنند.

این سازش که از اساس با سازگاری تفاوت دارد دانش آموزان را در موضع

انفعال، بی تفاوتی، درماندگی و نهایتا عقب ماندگی قرار می دهد. به نحوی که آن ها از ساده ترین و سطحی ترین مهارت های اجتماعی محروم می شوند. این گونه دانش آموزان، با روحیه ی انفعالی خود به منزله ی تکه اسفنجی خواهند بود که تنها جذب کننده ی محرک های وارده ی محیطی هستند و از خود هیچ گونه واکنشی در تحلیل و تغییر آن محرک ها نشان نمی دهند.

این چنین است که در پاره ای از اوقات این دانش آموزان از منظر متولیان مدرسه آرام تر و با انضباط ترین و مطیع ترین دانش آموزان محسوب می شوند و حتی مورد تشویق نیز قرار می گیرند. چرا که، با سازش خود و تسلیم مطلق به فرامین و محرک ها و دستورالعمل ها هیچ گونه دردسری برای مدرسه و یا خانواده ندارند!


1) روان شناسی پرورشی؛ دکتر علی اکبر سیف، انتشارات آگاه، ص 48، سال 1368.

2) رشد عقلانی کودک از دیدگاه پیاژه؛ تألیف هربرت جینزبرگ و سیلویا اوپر، ترجمه دکتر فریدون حقیقی و فریده شریفی، انتشارات فاطمی، سال 1371، صفحه 329 تا 331.

3) لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب خوبی انتشارات اندیشه، تهران 1354.