»هنر معلم، گرسنه کردن ذهن است نه سیر کردن آن«(1)
»امیل شارتیه»
»سقراط» حکیم گفت: «هدف تربیت، ایجاد نیاز است و نه پاسخ به نیاز» «امیل شارتیه» مربی بزرگ با صراحت اعلام کرده بود: «هنر معلم گرسنه کردن فکر کودک است تا او با احساس گرسنگی، خود شخصا برای سیر کردن ذهن خود به کوشش واداشته شود.» و «مولانا» با شوریدگی و وجد تمام سروده بود:
آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
در طلب زن دائما تو هر دو دوست
که طلب در راه نیکو رهبر است
بنا بر این هنر معلم در تعلیم و تربیت کودک، تحریک کنجکاوی است و نه ارضای کنجکاوری؛ تشدید نیاز است و نه تخفیف آن؛ لاغر کردن ذهن است و نه فربه ساختن آن؛ نامتعادل ساختن ذهن است و نه متعادل کردن آن و همچنین، طرح مسأله برای تحریک نیاز به دانستن است و نه حل مسأله برای ارضاء دانستن. در واقع همه ی اختراعات، کشفیات و ابداعات بزرگ بشری ریشه در تحریک نیازها داشته است. آن جا که نیاز و احتیاج در شدیدترین وضع خود تحریک شده است عمیق ترین و شگفت انگیزترین یافته های علمی خلق شده است.
»ژان پیاژه» در توجیه کمال جویی آدمی تعبیر شگفتی دارد که راز ارتقاء مراحل تحول روانی و دست یابی به مراتب والای شناخت را نه در ایجاد تعادل بلکه در بر هم خوردن تعادل ذهنی ـ که همان تحول ساخت های ذهنی است ـ تلقی می کند. پیاژه معتقد است که تنها نیاز، تعادل آدمی را بر هم می زند و او را راهی تعادل پایدارتر و کامل تر می کند.(2) بنابراین، پیشرفت آدمی نه در پاسخ به نیازها که در توسعه و تقویت آن ها می باشد.
هر گاه بر اثر محرک درونی یا بیرونی، تعادل یا سکون درونی موجود برهم زده شود، نیاز به وجود می آید. نیاز که خود نوعی احساس کمبود و نقصان در فرد است تولید انرژی یا نیرویی به نام «سائق» می کند. آن گاه
موجود زنده برای رفع نیاز و جبران کمبود به تلاش و فعالیت واداشته می شود. پس لازمه ی پیشرفت و تکامل موجود زنده، برهم خوردن تعادل در اوست. این فرایند را پیاژه اصل تعادل جویی می نامد. منظور پیاژه از این اصطلاح، جبران عدم تعادل است. موجود زنده در هر مرحله از تحول دارای ساخت شناسی ویژه ای است که او را قادر می سازد تا با محیط به مقابله برخیزد. اساسا در جبران عدم تعادل است که فرد به پیشرفت و تحول نائل می شود. آن چه که موجب تحریک فرد برای پیشروی به مراحل بالاتر می شود همان عدم تعادل است! (همچنین بنگرید به کتاب «تربیت آسیب زا«، تألیف نگارنده، گفتار مربوط به «تشویق بیرونی مانع خود انگیختگی درونی» است(.
پیشرفت و تعالی انسان نیز متضمن تعادل جویی های پی در پی است که بر اثر بر هم خوردن تعادل های ناپایدار قبلی و نیاز به دست یابی تعادل های پایدارتر به وجود می آید. حال اگر بخواهیم قابلیت و استعداد های کودک را به نحو احسن شکوفا و او را راهی مراحل بالاتر هوش و خلاقیت کنیم، باید قبل از هر چیز «احساس نیاز» را در او تقویت سازیم. یکی از راه های ایجاد نیاز آن است که فرد را از تعادل موجود و اشباع نیاز خارج کنیم تا به واسطه ی احساس نیاز برای ایجاد تعادل بالاتر به فعالیت و تلاش رشد یابنده واداشته شود.
از آن جا که انسان تنها به هنگام احساس کمبود برای رفع نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی خود به تکاپو می افتد، آگاهی بر این که چگونه می توان با محرک های مناسب، او را به طور دائمی به حرکت و فعالیت واداشت یکی از سؤالات مهم و زیربنایی در هنر تعلیم و تربیت فعال است. پس طبیعی است که آدمی به هنگام نیاز، شروع به فعالیت می کند و منظور از فعالیت، رسیدن به هدفی است که تعادل از دست رفته را بازگرداند و موجب سازگاری فرد با محیط شود. زیرا کوشش و تلاش
برای رفع احتیاج و جبران کمبودها یا فعالیت برای رسیدن به مقصود معینی را سازگار و تطابق می گویند.
انسان به طور دائم در حال سازگاری با محیط پیرامون خویش است. البته بین سازگاری و سازش تفاوت وجود دارد. در سازگاری یک رابطه ی دو جانبه و تعاملی بین انسان و محیط برقرار می شود؛ بدین معنی که لازمه ی تطابق با محیط این است که هم فرد محیط را تغییر دهد و هم محیط فرد را؛ به عبارت دیگر هم محیط بر فرد اثر می گذارد و هم فرد محیط را تحت تأثیر قرار می دهد. پس برای حفظ تعادل و ایجاد سازگاری، هر لحظه باید در تلاش و تکاپوی سازنده قرار گیریم. اما در سازش، ارتباط یک سویه و انفعالی است و ارگانیسم تابع تغییرات محیطی است بدون آن که توان تغییر محیط و انطباق آن را با خود داشته باشد.
بدیهی است که لازمه ی سازگاری و تکاپوی دائمی، ایجاد نیاز در فرد است تا برای جبران آن و پاسخ به کمبود ها و خلأهای خویش به تلاش برخیزد. هر موجود زنده ای سامانه ای است که تمایل دارد دست نخورده باقی بماند و به محض آن که تعادل درونی اش به هم خورده و شروع به متلاشی شدن کند، اعمال لازم برای دوباره سازی خود را انجام می دهد.
این همان چیزی است که زیست شناسان آن را «خود نظم جویی» می نامند. اگر این عمل نتواند انجام گیرد موجود زنده می میرد. بنابراین، گسیختگی یک موجود زنده آن چیزی است که احتیاج می نامیم.
شاید روی آوردن صاحب نظران تعلیم و تربیت به شیوه های جدید در آموزش و پرورش یعنی شیوه ی «مسأله مداری» به جای «پاسخ مداری» در همین راستا باشد. این صاحب نظران معتقدند تنها راه فعال کردن دانش آموزان، تحریک کنجکاوی، میل شدید به دانستن و ایجاد نیاز به پیشرفت است و باید همه ی عناصر محیطی در مدرسه حول محور «نیاز» و مسائل شناختی و روانی بچرخد. چه زیبا امام موسی کاظم «ع» فرمود:
اللهم لا تخرجنی من التقصیر: خداوندا مرا هیچ گاه از مدار تقصیر (احساس نیاز) خارج مگردان.(3) زیرا احتیاج، نیاز و احساس کمبود است که انسان را به تعادل جویی وا می دارد. احتیاج واکنش هایی را که برای ارضای آن مناسب است، به راه می اندازد. پیداست که رغبت در پی احتیاج زاییده می شود. از آن جا که هر رفتاری منبعث از رغبت خاصی است، پس هر عملی مبتنی بر وصول به هدفی است که در لحظه ی مورد نظر برای فرد حائز اهمیت باشد. همان گونه که «کامپوس» مربی بزرگ معاصر تأکید می کند: «در واقع از لحظه ای که دانش و بصیرت را به مثابه یک فرآیند در نظر می گیریم و نه یک نتیجه و محصول، ـ و به عقیده ی پیاژه در همه ی شکل های خود پیوسته مورد شک قرار می گیرد ـ همه چیز به نحوی جریان دارد که گویی تعادلی که ما به هنگام شکل بخشیدن به دانش خود در تلاش دست یافتن به آن هستیم به محض تحقق محکوم به فناست. (به محض رفع نیاز، انگیزه ی کمال جویی و فرایند «شدن» متوقف می شود(. اگر بپذیریم دانش فرآیندی فعال است، در واقع پذیرفته ایم که هر لحظه کار را از نو شروع کنیم. ما این عدم تعادل (عدم رفع نیاز) را می پذیریم، چرا که پیش شرط
دست یابی به تعادلی جدید می گردد.«(4)
1) از نبی اکرم «ص» نقل است که: الجوع عند الله فی خزائنه لا یعطیه الا من احبه: گرسنگی در نزد خدا در گنجینه های اوست و به کسی عطا نمی کند مگر آن کس را که دوست داشته باشد!! (غزالی ـ احیاء علوم الدین(.
2) اصل «کمال جویی» در نظریه ی پیاژه، «خود نظم جویی» را نیز در بردارد به نظر او کودک در هر مرحله از رشد به طور فزاینده ای به سطح بالاتری از تعادل می رسد. وقتی پیاژه می گوید که ارگانیسم «یک نیاز اساسی دارد که همان نیاز رشد ارگانیسم است» به همان مفهومی از انگیزش اشاره دارد که آبراهام مزلو مطرح کرده است (ر. ک. کتاب کاربرد روانشناسی در آموزش، اثر رابرت بیلر، ترجمه دکتر کدیور، جلد 2، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، ص 421.(.
3) اصول کافی، جلد 4، ص 370.
4) پیام یونسکو، دی ماه 1369.