»تنها چیزی که کودک باید «عادت» کند این است که به چیزی «عادت» نکند«.
روسو
از نظر علمای تربیتی قدیم بخشی از اخلاقیات و فضایل را باید به صورت ملکات در انسان ایجاد کرد و از نظر این افراد، آدم تربیت شده کسی است که آنچه فضیلت نامیده می شود در او به صورت خوی و عادت پایدار درآمده باشد. انسان آن هنگام دارای اخلاق فاضله است که در عالم خواب هم ضد آن فعل اخلاقی از او صادر نشود، تا حدی که گفته اند: تربیت چیزی جز فن تشکیل عادت نیست. همین تعبیر و تعریف را به شکلی دیگر و با زبانی تازه تر و ابزاری نوتر می توان در نظریه های جدید روان شناختی به ویژه در مکتب رفتارگرایی و شرطی سازی کلاسیک و کنشگر به خوبی مشاهده کرد. ویلیام جیمز از پیروان مکتب پراگماتیسم از جمله دانشمندانی است که نقش عادت را در تربیت بسیار مهم می داند و
می نویسد: امر مهم در هر تعلیم و تربیت این است که به جای آن که سیستم عصبی را دشمن خود کنیم، آن را با خود متحد نماییم. به این معنا که بر آموخته های خود سرمایه گذاری کرده، با منافع سرمایه ها آسوده زندگی کنیم. برای این کار باید تا حد ممکن، به صورت خودکار و عادتی رفتار کنیم و هر تلاش سودمندی را که می توانیم انجام دهیم و هوشمندانه از امور احتمالا نامطلوب بپرهیزیم؛ تا هر چه بیشتر بتوانیم جزئیات زندگی روزمره ی خود را بدون زحمت و به صورت غیرارادی انجام دهیم.«(1)
در مقابل نظریه های فوق، گروهی دیگر معتقدند که «تربیت فن بر هم زدن عادت است» و به تنها چیزی که انسان باید عادت کند این امر است که به چیزی عادت نکند.(2) زیرا عادت جوهره ی عقلانی و ارادی یک رفتار را از بین برده و آن را به خودی خود، غیر ارادی می سازد و انسان را مانند ماشین، ابزار اجرای حرکات معین کرده و روح ابتکار، خلاقیت، انگیزه و احساس مسئولیت را از بین می برد.(3)
با توجه به نظریات مطرح شده در میان فلاسفه (ارسطو، ابن سینا، امام محمد غزالی و. . .((4) تردیدی در این جهت نیست که صفات و ملکات فاضله را باید به صورت نوعی عادت در آورد و عادت، «ساختن» است و «پرورش» نیست. پرورش، رشد استعداد موجود است و عادت این است که ما هر حالتی که خواسته باشیم به متربی بدهیم.(5) در این صورت ترک عادت یک اقدام هوشمندانه و سازنده برای تربیت فرد است.
در این نوع از روش تربیتی، کودک به منزله ی ماده ی منعطف و شکل پذیری است که هر قالبی به آن بدهیم می پذیرد. از این نظر، انسان موجودی قابل «ساختن» است و اکثر اخلاقیات او ساختنی است و باید عادت شود و اموری نیستند که ریشه اش در فطرت انسان باشد.
»ارسطو» درباره ی عادت درست در نقطه مقابل «افلاطون» و «سقراط» نظر می دهد و عادت را لازمه ی تربیت عملی می داند.(6) اما پاره ای دیگر از متخصصان تعلیم و تربیت، همسو و موافق با افلاطون و «سقراط» تربیت را مبتنی بر عادت ندانسته و آن را رشد قوه ی قضاوت صحیح تعریف کرده اند. در میان فلاسفه ی اروپایی نیز مخالفانی علیه تربیت از طریق عادت برخاسته اند. «کانت» و «روسو» از جمله کسانی هستند که تربیت را عبارت از «فن جلوگیری از تشکیل عادت» دانسته اند. هدف تربیت از نظر کانت را می توان چنین استنابط کرد: تربیت، «پرورش انسانی است که مبتنی بر اراده و عقل و از سر تکلیف عمل کند.» بدین جهت، کانت درباره ی تربیت کودک می گوید: سعی در عادت دادن کودک به هر چیزی بس مخاطره انگیز است. عادت نتیجه ی تکرار دائمی هر گونه لذت و عمل است تا آن جا که طبیعت ما بدان لذت با عمل محتاج شود و هنگامی که به چیزی عادت کردیم ترک عادت دشوار است و چون استعمال مکرر هر چیزی دگرگونی در کنش اندام های مختلف بدن ایجاد می کند ترک عادت در آغاز موجب اختلالات جسمی می شود. هر قدر شخص به تشکیل عادت بیشتری تن در دهد به همان نسبت از آزادی و استقلال خویش کاسته است. و این روش، خلاف تربیت عقلانی و ارادی است.(7) از طرف دیگر، عادت مستلزم ثبات و تکرار فعالیت است و باعث صرفه جویی در نیرو و تسهیل فعالیت ها و تغییر رشد می شود. عاداتی که با فکر و تأمل ملازم باشد شخص را به تازه جویی و ابتکار سوق می دهد. ولی عادات انفعالی که منظور ما همین مفهوم است جریان رشد و ابتکار را قطع می کند.
از طرف دیگر، در عادت دادن اگر با اطاعت کورکورانه همراه باشد. ذهن و فکر کودک تعطیل می شود قالب ها و کلیشه های از پیش تعیین شده مانع خلاقیت و تفکر او می گردد برای همین است که خلاق ترین افراد معمولا کسانی هستند که تن به عادات مکانیکی و کورکورانه نمی دهند و ذهن خود را محدود و محصور به آن چه برایشان عادت شده است نمی کنند. ذهنی که خلاق است هر چیزی عادی را غیر عادی می نگرد و هر آشنایی را ناآشنا می نگرد و به گفته صائب تبریزی:
طالب حسن غریب و معنی بیگانه باش!
و هر لحظه زمان و مکان و پدیده ها و جهان هستی را تازه می بیند، به تعبیر مولانا:
آن دلی خواهم که از ذوق نظر
هر زمان خواهد جهانی تازه تر
لذا از این نظر باید از تشکیل هر نوع عادت در کودکان جلوگیری کرد و همچنین باید از تشویش آنان در مورد عاداتشان احتراز کرد. تنها چیز لازم، بازداشتن بچه ها از تشکیل عادات است و بدین منظور بهتر است شرایط زندگی آنان یکنواخت نباشد.(8) همین مطلب به بیانی دیگر، در کتاب «برای جوانان» مطرح شده است: همان گونه که جسم ما بر اثر بیماری، مسمومیت، گذر زمان و. . . فرسوده می شود، ذهن آدمی نیز بر اثر عادت و تقلید میرنده و پوسیده می شود، فرسایش ذهن به این علت است که از حساسیت، نوآفرینی و ابداع باز می ایستد و برعکس به عادت، تکرار، تقلید و الگوبرداری از دیگران محدود می گردد. اما هنگامی که ذهن، خود را بدون تشکیل عادت و الگوهای بیرونی آزاد می کند، آن گاه توانایی ادارک بیکران را دارد. برای چنین ذهنی مرگ نخواهد بود، زیرا که دیگر در آن نشانی از فرآیند انباشتن نیست. این فرآیند انباشتن است که پدید آورنده ی عادت و تقلید است.
البته باید همین جا این نکته را متذکر گردید که اگر انسان مغلوب عادات خود شود و دیگر هیچ تسلطی بر رفتار خویش نداشته باشد در آن صورت عادت با تربیت و استقلال آدمی منافات دارد و اگر آدمی بر عادات خود کنترل داشته و نقش فعال و ارادی در بازسازی آن داشته باشد امری نیکو و پسندیده است.
»موریس دبس» مربی مشهور فرانسوی در این باره معتقد است:
اغلب رام کردن یا ایجاد عادات ماشینی را با تربیت مغایر می دانند، اما این بحث کهنه، قدیمی و مصنوعی است. به ویژه آن که سن طفل را فراموش کنیم. زیرا تا موقعی که نمی توان دلیل وجود قواعد یا عاداتی را که به کودک تحمیل می شود به او فهماند ایجاد عادات تا حدودی لازم و اجتناب ناپذیر است. اما هر قدر کودک بزرگ تر می شود، سهم ایجاد عادت به نفع شیوه های دیگر باید کاهش یابد. علاوه بر آن وظیفه ی ماست که در آینده نیروی جدیدی در برابر عادت قرار دهیم تا کودک بتواند آن ها را تحت سلطه ی خود در آورد و رفتار را بنا بر ضوابط دیگر منظم کند و به اخلاق اختیاری واصل گردد.(9)
اگر بر وق نظر فلاسفه، مقدمات نفسانی فعل عادت را میل و تصدیق به فایده و شوق و اراده بدانیم، ملکات فی الواقع شوق های اندوخته اند، اراده را به راحتی بر می انگیزند و صدور فعل را تسهیل می کنند. در عین حال باید عقل و اراده با عقل و ایمان آن چنان قوی باشند تا انسان همان گونه که اسیر طبیعت نمی شود اسیر عادت هم نگردد. زیرا عادت زنجیری است بر دست و پای افراد و همه ی سختی راه رشد، گسستن این زنجیر و قطع تعلقات و زدودن قالب ها و کلیشه هایی است که تفکر، استقلال، خلاقیت و جوهره ی تمایزیافتگی شخصیت آدمی را تحت الشعاع خود قرار می دهد.
تربیت خلاق، عادت را بر هم می زند و حتی آن کسانی که مقدس ترین
اعمال عبادی را نیز از روی عادت کورکورانه و بدون حضور قلب و اشتیاق دل انجام می دهند دین خدا را چون کالبدی بی جان و قالبی بی روح تلقی می کنند. این چنین است که امام علی (ع) می فرماید برترین عبادت، ترک عادت است.(10) از همین روست که عادت در مقابل تربیت قرار می گیرد و اصالت و خودانگیختگی بودن اخلاق و رفتار را مخدوش می سازد.
در این رابطه، «ماریتن» در انتقاد از تربیت مبتنی بر عادت معتقد است تربیت جدید هنوز تفاوت میان تربیت حیوان و انسان را به درستی از هم تفکیک نکرده است. وی ضمن قبول این که در نزد انسان نیز یک نوع تربیت حیوانی وجود دارد، آن را از نظر تربیتی چندان تعیین کننده نمی داند. «ماریتن» در این باره چنین توضیح می دهد: آن چه را که من در صدد ایجاد آگاهی نسبت به آن هستم این است که نوعی تربیت حیوانی که بر عادات جسمانی ـ روانی، بر بازتاب های شرطی، بر فعالیت حسی حافظه و غیره متکی است، بی تردید جای خود را در تعلیم و تربیت حفظ می کند. این تربیت به جنبه های مادی فردیت و یا آن چه که در انسان منشاء انسانی ندارد مربوط می شود. ولی تربیت، تربیت حیوانی نیست. تربیت انسان، یک رشد و تحول انسانی است.
در نتیجه، این سوء تفاهم مصیبت باری است که تفکر انسانی به عنوان یک اندام پاسخ دهنده در مقابل محرک ها و حوادث تازه ی محیط اطراف تفسیر شود بدین معنا که آن را با اصطلاحات علمی و واکنش های حیوانی تعریف می کند. زیرا چنین تفسیری دقیقا همانند نوع تفکری است که مخصوص حیوانات بدون عقل است. زیرا در نقطه ی آغاز فعالیت انسان، چنانچه این فعالیت انسانی باشد، حقیقت منبعث از عشق به حقیقت قرار دارد. بدون ایمان به حقیقت امکان یک تأثیر انسان موفق وجود نخواهد داشت.
این تأکید مبالغه آمیز بر تربیت مکانیکی و عادتی از یک سو ناشی از عدم شناخت از تفاوت عمل انسانی با تحرکات حیوانی است. زیرا عمل انسانی معطوف به هدفی است که به طور بنیادین با کوشش های هدفدار حیوانی فرق دارد. این هدف که به مفهوم ارسطویی آن «تأمل عرفانی» خوانده می شود به منزله ی نقطه ی اوج زندگی انسان است.(11) پیداست که اشراق درونی، تأمل عرفانی و معنی بخشیدن به زندگی و سعادت اخروی مفاهیمی نیستند که از طریق تربیت عادتی و شرطی سازی مکانیکی به وجود آیند بلکه این مفاهیم ریشه در تمایل درونی، ارداه و اختیار و عشق و اشتیاق قلبی دارد و این همه با عادت و تجربه بیرونی مغایر است.
بنابراین، شاید بتوان گفت: تربیت، فن جلوگیری از تشکیل عادات است عاداتی که مانع ظهور اراده، هوشیاری، اختیار و آزادی انسان می شود.
1) نظریه های رفتارنگری واتسون، اسکیز، پاؤلوف و دیگران در کتاب «نظریه های یادگیری» تألیف ارنست هیلگارد و گوردن باور، ترجمه دکتر محمدتقی براهنی، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، تهران 1371. و نیز بنگرید به کتاب مبانی فلسفی تعلیم و تربیت ـ ص 256.
2) نظریه ی ژان ژاک روسو در کتاب امیل، ص 43.
3) البته باید در همین جا یادآور شویم که عادت به فضایل نیکو به صورت «ملکه» پسندیده است ولی اگر انجام فضایل اخلاقی بدون آگاهی و شعور باطنی باشد ارزش ندارد.
4) کیمیای سعادت، امام محمد غزالی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1364.
5) آراء فلاسفه درباره عادت، بروز سپهری، دانشگاه تهران، 1325.
6) اخلاق نیکو ماخوس، ارسطو، ترجمه ابوالقاسم پورحسنی، انتشارات دانشگاه تهران، 1365.
7) ر. ک «دموکراسی و تعلیم و تربیت«؛ اثر جان دیویی، ص 56 و 57.
8) مراحل تربیت، امانوئل کانت، ترجمه دکتر شکوهی، ص 29-30.
9) مراحل تربیت، موریس دیس، ص 23.
10) افضل العباده ترک العاده، غرر الحکم، ص 176.
11) هفت انتقاد به تعلیم و تربیت جدید، ص 6.