نخست ملتها آفریدگار بودند و بسی پس از آن فردها. به راستی، فرد، خود، تازه ترین آفریده است.
– – –
بر روی زمین نوآوری های خوب فراوان است، برخی سودمند، برخی دل پسند؛ زمین را برای آن ها دوست باید داشت.
– – –
باشند گان همه تاکنون چیزی فراتر از خویش آفریده اند.
– – –
بیگانه با خلق و نیز سودمند برای خلق؛ راهم را این گونه می پوییم، گاه آفتاب، گاه ابر و همواره بر فراز همین خلق!
– – –
آن که آفرینندگی و نوآفرینی می خواهد، در نیک یا بد، ناگزیر نخست می باید با نیست و نابود کردن ارزش ها آغاز کند.
– – –
یک فرد رمانتیک، هنرمندی است که ناخشنودی والای او نسبت به خودش، وی را آفرینش گر می سازد؛ کسی که از خودش و جهانش به دور می نگرد؛ به پشت سر می نگرد.
– – –
کسی که بی وقفه خلق می کند، کسی که چیزی جز آبستن شدنها و زایشهای روح خود نمی شناسد، دیگر فرصت فکر کردن به خود و مقایسه خود و اعمال سلیقه خود ندارد.
– – –
»شرارت» نوآوران با ظرافت بیان می شود و بر خلاف فاتحان بلافاصله به زور عضله متوسل نمی شود!
– – –