[Pruning]
ما نه از راه افزودن، بلکه از طریق کاستن خلق می کنیم.
»روبر برسون«
»هیچ چیزی» تا «نشکست«، «درست» نشد! و هیچ موجودی تا «خراب» نشد، «آباد» نگشت. پیراهن صبح را تا گریبان ندرند قواره ی زرین ننماید و درخت رز را تا سر نبرند، پستان بلورین بیرون ندهد. نی را تا نکوبند، قند برون ندهد، هم نی را تا سر نبرند نقشبندی نکنند، آفتاب تا به «وبال» نرسید «شرف» نیافت، ماه تا «هلال» نگشت، «بدر» نشد.
نه گشایش «خرابی» کم از افزایش عمارت است، نه ولایت «خزان» کم از سلطنت «بهار» است. «صبح» در دامن «شب» است. دلیل «صحت» در صحبت «تب» است، معنی «فربه» در «باریکی» سخن است.(1)«
اصطلاح «هرس کردن» از فرهنگ کشاورزی و فن باغبانی به عاریت گرفته شده است و این «دانش واژه ی» کوتاه، بلندترین معنای ناگفته و نهفته در بیان مقصود ما از چگونگی پرورش خلاقیت «به سبک هرس کردن» را در خود دارد.
اما «هرس کردن» در قلمرو تعلیم و تربیت به منزله یک روش خلاق پرور، فراتر از مهارت های فنی و یا تکنیک های باغبانی است. یک باغبان برای هرس کردن درختان قبل از هر چیز باید به علم گیاه شناسی و طبیعت کشت و زرع و رشد و نمو گیاهان و درختان آشنایی کامل داشته باشد؛ او باید اندام های مختلف درختان میوه دار و غیر میوه دار را به
خوبی بشناسد و اصول انجام عملیات هرس کردن (خم کردن، حلقه برداری، سربرداری) را به همراه ویژگی سامانه انتقال شیره نباتی خام و پرورده درختان را بداند و فراتر از آن، آشنایی او با انواع جوش ها (پاجوش، ریشه جوش، ساقه جوش و تنه جوش) و چگونگی خذف شاخه های اصلی از فرعی و اضافی ضروری است.
آن چه که همه این دانستنی ها و هنرها و مهارت ها را معنا می بخشد، شناخت زمان و موقعیت و فصل هرس کردن به تناسب نوع درخت (هسته دار و فاقد هسته، زمستانی و تابستانی، گلدار و بی گل) است.
با این پیش فرض ها و پیش آگهی ها، آن گاه هرس کردن به منزله یک هنر و مهارت برای رشد و توسعه گیاهان و درختان کارآیی خود را به منزله یک هنر و مهارت برای رشد و توسعه گیاهان و درختان کارآیی خود را باز می یابد. زیرا هرس کردن، کاری ظریف و پیچیده ایی است که هدف از آن افزایش توانایی درخت برای توسعه بیشتر و رشد و تنومندی فربه تر است(2)
این روش پارادوکسیکال، اگر چه ظاهرش کوتاه کردن و بریدن و قطع کردن است اما در باطن، افزودن، فربه کردن و حیات دادن در سطحی بالاتر است.
ذهن آدمی نیز هر از گاهی، نیازمند هرس شدن است، هرس شدن از افکار اضافی و آفت زده، روش ها و الگوهای بد قواره و نامناسب، به قصد پالایش و والایش آن، تا نهال فکر با توان بیشتر به زایش و بالش بپردازد.
اما شناخت آموزگار در هرس کردن ذهن شاگرد همچون یک باغبان ماهر و با تجربه باید به گونه ای باشد که بداند چه کسی را در چه شرایطی، با چه ظرفیت و امکانی و برای چه مقصودی، مستعد هرس شدن کند.
این یک قانون متناقض نما و «ناهم شوند» در فرایند خلاقیت و نوآوری است که با کاستمندی، فزون خواهی رخ می دهد و با تهی کردن، غنی شدن حاصل می شود. چرا که در قانون هرس کردن و توسعه ی کیفی و عمقی، از یک نظر؛ اساس بلندی بر عمق است و خاستگاه بلندی و رفعت بر فروتنی و
افتادگی است به گونه ای که منشاء و سرچشمه فرا آمدن از خاک، فرو رفتن در خاک (ریشه گرفتن) است.
باری، خلاقیت به منزله هرس کردن، همان فرایند حذف و پاکسازی وجود از موانع بازدارنده ی خلاقیت و نوآوری است. زیرا از طریق حذف کردن این امور است که امکان جذب فراهم می شود. با هر برش، انرژی نهفته ای آزاد، و حرکتی مضاعف آغاز می شود. اما اندوختن و افزودن، بدون هرس کردن و پالوده کردن، فرایند رشد و بالندگی را به تأخیر و تعویق می اندازد.
اما تصور عامه بر آن است که ذهن با انباشتن و اندوختن فربه و تنومند می شود. در حالیکه اندوختن و افزودن، تنها بیانگر اکتساب مستقیم از دیگری است، و حذف کردن و کاستن زمینه ساز کشف و دریافت های خلاقانه در غیاب اموری است که به عمد برش داده شده است. و از صحنه دیدار و دریافت خارج شده است. این روش به افراد فرصت می دهد که هر کدام به تناسب ظرفیت و نیاز ادراک خود مطلبی را کشف و ابداع کند.
روش کاستن و هرس کردن در دنیای هنر و ادبیات تنها شامل عناصر تصویری و نوشتاری نمی شود بلکه مکالمه ها و گفتارها را نیز باید به گونه ای نهان وار و پنهان ارائه کرد تا مخاطب به اتکای بینش و کوشش خویش آن نادیده را دریابد. به تعبیر مولانا:
»آدمی عاشق آن چیزی است که ندیده است و نشنیده است و فهم نکرده است و شب و روز آن را می طلبد. «بنده آنم که نمی بینمش» و از آن چه که فهم کرده است و دیده است ملول و گریزان است.«(3)
پس وظیفه مربی خلق موقعیت های ناقص، مبهم، منقطع و برش خورده است تا متربی دائم در جستجوی حلقه «گمشده(4)» آن باشد.
این جستار و اشتیاق، بدون گرسنگی و اشتهای شدید ذهن، به قصد آشکار سازی نهان شده ها امکان پذیر نیست.
گاه مهم ترین مسایل را به عمد از صحنه دور کرد تا مخاطب خود آن را شخصاً کشف نماید. در این حالت تأثیر محرک خلاقیت به بهانه ی آفریدن و بدست آوردن شدیدتر و عمیق تر است. اما این «کاستن» که نافذتر و پایدارتر از «افزودن» است مستلزم به کارگیری روش هایی به غایت هنرمندانه است تا بتوان به طور غیر مستقیم و ناخودآگاه، نوزایی و نوبینی را در ساختار ذهنی و عاطفی مخاطب مستقر کرد.
در کتاب «حقیقت و زیبایی» در باب هنر پنهان سازی و رابطه ی آن با زیبایی آمده است: «مطابق در زندگی ما، در حجاب چیزهای محسوس پنهان است. درک این حضور پنهان، زیبایی است. زیبایی به این اعتبار جلوه هنر دیدن است. چیزی که هگل به آن ایده آل می گفت، هگل بر این باور است که هنر بیانگر نیست؛ «افزودن» نیست، بلکه هنر پنهان سازی است! هنر گریز از زبان آشناست و دست یابی به لذت بیگانگی(5)
به قول صائب: طالب حسن غریب و معنی بیگانه باش
تنها از این طریق است که مخاطب به کنجکاوی، اعجاب و اشتیاق فزاینده کشانده می شود و آیا هدف تربیت به جز این است که یاد گیرنده به شوق کشف و به انگیزه دانستن تحریک شود.
همان گونه که باغبان برای توسعه و رشد درخت با بریدن (کاستن) شاخه، آن را «هرس» می کند؛ (او به نیت افزودن؛ می کاهد و به قصد رشد دادن، کوتاه می کند) آموزگار نیز باید هنر «هرس کردن» ذهن را به جای روش «افزودن» در فرآیند تعلیم و تربیت شاگردان در پیش گیرد. تنها از این طریق است که تحول و تکامل ذهن سیر شتابنده ای به خود می گیرد. حال آن که در اغلب روش های جاری تعلیم و تربیت، چه در مدرسه و چه در خانواده، همه تلاش اولیاء و مربیان در «افزودن» ذهن و فربه کردن آن از طریق اطلاعات و معلومات است.
به بیان دیگر، هرس کردن ذهن و فکر، بیشینه سازی از طریق کمینه سازی، حذف کردن برای جذب کردن، قطع کردن برای وصل شدن، و سر بریدن برای سر برآوردن است. از این روست که در فرهنگ باغبانی، هرس کردن گیاهان را برای تقویت و بهبود کارایی و افزایش باروری (کاهش کمیت به قصد افزایش کیفیت) به کار می برند.
پس «هرس ورزی ذهن«، نیرومند سازی، بهینه سازی و فربه سازی و در نهایت توسعه بخشی آن است. از سوی دیگر، یکی از راه های تحریک ذهن برای تولید و نوآوری، به تعبیر ژان پیاژه قرار گرفتن در مرحله «عدم تعادل» و به تعبیر جان دیویی مواجه شدن در «موقعیت مبهم» است. برای این کار باید تعادل ایستای ذهن را برهم زد و موقعیت هایی آشنا و معلوم را ناآشنا و مبهم جلوه داد. این اقدام به ظاهر منفی و پس رونده، خود موجب پیشرفت و توسعه ذهن می شود.
به تعبیر مولانا: «بس زیادت ها درون نقص هاست«. در این نقص، اصل کمال خواهی نهفته است؛ در این کمینه سازی، اوج بیشینه سازی خفته است و در این کاستمندی فزاینده، کمال زایی جهنده پنهان شده است، از این روست که در یکی از نیایش های شگفت انگیز امام کاظم (ع) می خوانیم:
اللهم لا تخرجنی من التقصیر
خدایا مرا از مدار نقصان و تقصیر خارج مکن!(6)
آدمی تا احساس نقص و ضعف نکند احساس کمال خواهی در او برانگیخته نمی شود و تا احساس نیاز نکند، انگیزه ای برای حرکت و تلاش در او شکل نمی گیرد گویا به همین دلیل است که گفته اند «نیاز«، سرچشمه ی اختراع است و احساس نقص و نقصان، جان مایه رشد و کمال خواهی آدمی است.
اساساً خلاقیت و کشف هنگامی رخ می دهد که آن چه در پی آن هستیم از دید ما «غایب» باشد. اگر آنچه را می خواهیم همواره در برابر دیدگان ما قرار گیرد هیچ گاه انگیزه کشف و یا خلق آن در وجود ما بیدار نمی گردد. خلاقیت و آفرینش تنها در غیاب و نبود چیزها رخ می دهد.
همه جلوه های هنر متعالی، والایی و زیبایی خود را در کشف آن چیزی که از پرده دیدار حذف و غایب شده است می یابند.
به عنوان مثال، هنر سینما، هنر حذف کردن است. در هنر سینما، کادر سینما، پنهان می سازد. توجه کارگردان های سینما برای حذف کردن، رسوخ دادن و نافذ کردن پیام هایی است که از روی عمد آن را پنهان کرده اند، تا تماشاگر و بیننده در ذهن فعال و خلاق خویش مابقی داستان را خلق کند.
در حقیقت در هنر سینما نیز ما شاهد هرس کردن وقایع حساس به قصد خلاق شدن ذهن بیننده در آفریدن صحنه های حذف شده هستیم.
حتی نویسندگان بزرگی چون «داستایوفسکی» با صراحت اعلام می دارد که مهم ترین و حساس ترین بخش رمان هایش آن بخش هایی است که از روی قصد و آگاهانه از صحنه نوشتار خارج کرده است تا مخاطب خود، آن چه را که نویسنده قصد بیان آن را دارد شخصاً خلق کند. داستایوفسکی به زیبایی و ظرافت تمام بخش های سفید کتاب های خود را گویاتر از بخش هایی می داند که با حروف نوشته شده است. او آن چه را برایش خیلی مهم است تا در روی روح و روان مخاطب تأثیر بگذارد به عمد حذف می کند این حذف کردن برای جذب بیشتر مخاطب است!
بنابراین، ظاهر این اقدام ظریف، حذف و کاستی است، اما باطن آن جذب و فزونی است؛ به قول مولوی:
غنچه چون ریخت میوه شد پدید
چونکه آن کم شد، این اندر مزید
این ریزش عین فروزش است، و این کاهش، خود موجب افزایش است؛ این فرو روندگی کاهنده، منشأ فراروندگی بالنده است و این کشندگی، عین برکشیدن است.
بس زیادت ها درون نقض هاست
چون بریده گشت حلق رزق خوار
یرزقونی فرحین شد گوار
حلق حیوان چون بریده شد به عدل
حلق انسان رست و افزون گشت فضل
حلق انسان چون ببرد هین ببین
تا چه زاید؟ کن قیاس آن به این
به زبانی دیگر و در قلمروی دگر سان می توان گفت اوج رشد و تکامل آدمی در کاستمندی و تواضع است و اوج پیشرفت او در بازگشت است و نهایت سربلندی او در فروتنی بنا نهاده شده است. چه بسا برای کامل بودن باید ناقض بود؛ برای پر شدن باید خالی بود؛ برای استوار ماندن باید خم شد و برای غنی شدن باید تهی شد. این است قانون وارونه رشد و توسعه واقعی، و آفرینش و نوآوری در عرصه اندیشه و عمل. این گونه است که روبر برسون کارگردان بزرگ سینمای فلسفی می گوید:
»ما نه از راه افزودن، بلکه از طریق کاستن خلق می کنیم»
این کاستن و بریدن و انداختن، ظاهرش از دست دادن است اما باطن آن تصاحب و تصرف بیشتر است؛ ظاهرش مردن است اما در اصل زنده شدن است؛ ظاهرش ویران شدن و نابود شدن است، اما ثمره اش ساخته شدن و آباد گشتن است.(7)
من چه غم دارم که ویرانی بود
زیر ویران، گنج پنهانی بود
پس «هرس کردن» ذهن در این جا تهی کردن ذهن و تزکیه و تخلیه آن به قصد باروری بیشتر و نوآوری فزون تر است. این تهی سازی که با «راهبرد استخراج» صورت می گیرد با کاویدن و تراشیدن و خالی کردن همراه است زیرا آن چه باعث شده است ذهن از تحرک و پویایی باز ایستد انباشت دانش ها و اندیشه هایی است که صرفاً در حد نگهداری و اندوزش متوقف شده است و فرد قادر به پردازش آن ها نیست.
کار ذهن حفظ اندیشه های دیگران نیست بلکه تولید اندیشه های خود بنیاد است، ذهنی که با راهبرد کسب و جذب به منزله یک اسفنج به طور انفعالی مکنده دانش و اندیشه بیرونی است و از خود هیچ گونه تولید و پردازش ندارد نمی تواند به خلاقیت و نوآوری دست یابد.
کار سقراط حکیم در راهبرد پرسش گری نیز چیزی جز خالی کردن ذهن و تهی ساختن آن از دانسته های قبلی نبوده است، او با تیغ برنده پرسش های حکیمانه خود به هرس ورزی اذهان حقیقت جو می پرداخت. پرسش هایی که تعادل ذهنی را به عدم تعادل، و موقعیت های معلوم را به مجهول تبدیل می کرد. از همین رو سقراط همچون پدر خود «تراش گر» و همچون مادر خود «ماماگر» بود. تراش گری و ماماگری دو راهبرد تهی ساز اما زایا برای هرس کردن ذهن محسوب می شود. در چنین شرایطی است که تشنگی و عطش دانستن، شور و شوق کنجکاوی و انگیزه کشف و نوآوری، سراسر وجود آدمی را لبریز می کند.
1) منشات خاقانی شروانی، به تصحیح محمد روشن، صفحات 205 – 204.
2) The objective of pruning is to produce strong، healthy، attractive plants. By understanding how، when and why to prune، and by following a few simple principles، this objective can be achieved: Peter J. Bedker Joseph G. oَ Brien، and Manfred M. Mielke.
3) فیه ما فیه (مقالات مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی(؛ ویرایش جعفر مدرس صادقی، انتشارات نشر مرکز، 1372.
4) الحکمه ضاله المومن. ر. ک «حکمت های گمشده در تربیت«، تألیف نگارنده، انتشارات عابد، چاپ چهارم، 1388.
5) ر. ک: کتاب «حقیقت و زیبایی«، بابک احمدی، نشر مرکز، 1382.
6) اصول کافی، 2/ 73، باب (الاعتراف التقصیر(.
7) آن یکی آمد زمین را می شکافتابلهی فریاد کرد و برنتافتکین زمین را از چه ویران می کنی می شکافی و پریشان می کنی گفت ای ابله برو و بر من مران تو عمارت از خرابی باز دانکی شود گلزار و گندم زار اینتا نگردد زشت و ویران این زمینکی شود بستان و کشت و برگ و بر تا نگردد نظم او زیر و زبر تا بنشکافی به نشتر ریش چغر کی شود نیکو و کی گردید نغز.