[The Hypothesis of Archetype]
ناقدان روانکاوی «همه – جنس گرائی(1)» نمادهای رویا و دیگر فرآورده های تخیل را هدف اصلی حملات خود قرار دادند. کارل گوستاو یونگ به آفرینش سامانه ای پرداخت که ظاهراً آراسته و پذیرفته تر بود. او یکی از شناسه های اساسی روانکاوی، یعنی کارمایه زندگی(2) را به طور بنیادی مورد بازنگری قرار داد. در آموزش او کارمایه زندگی کم و بیش «کارمایه روانی(3) عام به شمار می رفت و نگاره های ذهنی که از دیدگاه فروید با شور کارمایه زندگی واقعی به وجود می آیند. چون رویاهای همخوابگی با مادر (به اصطلاح عقده ادیپ(4) به منزله میل به رهایی از بار احساس مسؤلیت(5) تفسیر می شد، زیرا هیچکس جز مادر نمی تواند آسودگی و آرامش را اندک اندک در شخص به وجود آورد، از اینرو شکل هیجانی بسیار پیچیده جایگزین رانه های زیست شناختی ساده ای می گردد. با این همه، یونگ خود را به این حد محدود نمی کند. او به این نتیجه می رسد که نمادها در سازنده های به اصطلاح کهن الگو به ارث می رسند. او و مکتب او حتی درباره عنصر نیمه خودآگاهی گروهی(6) که زندگی و آفرینندگی فرد و همه مردم را تعیین می کند، بحث کرده اند. یونگ یادآوری می کند که نمادها و نگاره های تخیل به طور کلی با کهن الگوها مشروط شده اند، یعنی با الگوهای انتزاعی پیشین در روان آدمی از هنگام تولد او به ارث رسیده اند و بازنمود «اشکال نوعی دریافت» یا عامل تعیین کننده شیوه های یگانه و مکرر و منظم فهم و دریافت هستند. برخی از پیروان یونگ انگاره هایی(7) درباره ی هستی احتمالی حامل های(8) تشریحی – تن کارکردی(9)
ویژه ای از کهن الگوها را مطرح کرده اند که همانند ثبت های یاد سپاری به ارث برده شده اند. گفته می شود که این حامل ها تجربه یک نژاد را که در سده های موجودیت آن ها بدست آمده، حفظ می کنند.
اریک نومان، در کتاب مادر بزرگ(10) خود می نویسد هنگامی که روان شناسی تحلیلی (مکتب یونگ) نگاره نومایه یا کهن الگوی مادر بزرگ را مطرح می کند، منظور چیز ملموسی که در زمان مکان وجود داشته باشد، نیست. بل هدف، نگاره درونی معینی است که در روان آدمی عمل می کند. گرچه، سپس در می یابیم که نگاره مادر بزرگ به کهن الگوی باز هم باستانی تر خود (Uroboros) باز هم می گردد، که مراد از آن «نماد حالت روانی نخستین و وضعیت و موقعیت آغازین است به هنگامی که مثبت و منفی، نرینه و مادینه درهم می آمیخت«.
هربرت رید از کهن الگوها برای تبیین تابلوهای نقاشی و تندیس ها(11) استفاده گسترده ای کرد، او شخصیت ها و خرده ریزه کاری های تابلو «مینوتورومکی(12)» پابلوپیکاسو را تحقق نگاره هایی چند از کهن الگوها دانست و آن ها را چنین تعریف کرد: مرد ریش داری که از پله ها بالا می رود تجسم مردی است فرزانه، «مینوتور(13)» که تجسم همه نیروهای هزارتوی(14) نیمه خودآگاه است. قربانی، نماد نیروهای رام شده (رانه(15)) است و سرانجام کودکی که چراغ قوه در دست دارد بیان آگاهی متعالی است.
کلود اشتراوس(16)، جستارگر فرانسوی در اساطیر می گوید «هر کودک از هنگام تولد دارای سازنده ای از طرح های ساختارهای روانی است که حاصل –
جمع توانایی ها را در هم می آمیزد؛ توانایی هایی که نوع بشر همیشه از آن ها برای تعیین روابط با دنیا سود برده است«.
ژیلبرت دوراند، جستارگر دیگر فرانسوی در زمینه اسطوره شناسی تأکید می کند که نشأت گرفتن نمادها از پدیده های برونی نادرست است. به عقیده او شخص باید در جستجوی آن باشد که پدیده های کهن الگو و نمادها را تنها با ویژگی های روان آدمی تبیین کند.» (ص 104(.
آن چه در اینجا با عنوان «فرضیه های پدیدآیی آفرینندگی [خلاقیت] به طور مستقیم و با حفظ امانت معادل گذاری های نامأنوس فارسی آن، نقل گردید جلوه ای از گستره و ژرفای بی پایان پدیده خلاقیت از نگاه روان شناسان و روان تحلیل گرانی بود که «ای. زرت» با گزین گویه های بن کاوانه، پیش روی پیشروان تفکر خلاق می گشاید. این یافته ها که ترکیبی از سازه های زیستی، روانی، اجتماعی، تاریخی و اسطوره ای خلاقیت است آغازگر گفتمان جدیدی در تبار شناسی، سبب شناسی و روش شناسی پدیدآیی خلاقیت است. هر چند نمود آن در چرخه تعلیم و تربیت و رهیافت های آموزشی بسیار کمرنگ و ضعیف است اما طرح و بسط این یافته ها در ایجاد چالش های نوین می تواند روش های یاددهی – یادگیری را در نظام های آموزشی موجود به نقدی آشوبناک سوق دهد؛ روش هایی که در فصل بعدی این اثر به بحث گذاشته شده است.
1) Pan-sexyalism.
2) Libido.
3) Psychic Energy.
4) Oedipus complex.
5) Responsibility.
6) Collective subconscious.
7) Supposition.
8) Substrates.
9) Annatomico-physiological.
10) The great mother.
11) Sculpture.
12) Minotauromachie.
13) Minotaur.
14) Labyrnth.
15) Drive.
16) Claude Le Vi-Strauss.