همان گونه که زیبایی طبیعت، همیشه خود را به منزله ی یک واقعیت زنده و صریح (چیزی که بدیهی است و نیازمند هیچ اثبات خاصی نیست) به ما می نمایاند، و همان طور که زیبایی طبیعت الهام بخش آدمی نسبت به کشفیات علمی نیز بوده است، زیبایی در مفاهیم و تعالیم دینی نیز به عنوان یک حقیقت زنده و ابدی می تواند خود به خود احساس فطری انسان را که همانا حقیقت جویی و عشق به کمال مطلق است شکوفا سازد، مشروط به آنکه «زیبایی» عناصر دین همچون نیایش، عبادت، نماز، عبودیت، خلوص، یکتایی، ایثار، ایمان و. . . به همان «زیبایی» و جمال جمیلی که در ذات خود دارند نمایانده شوند. در چنین شرایطی است که شوق درونی و جذبه ی فطری احساس مذهبی در وجود آدمی شعله ور می گردد.
درک زیبایی شناختی «دین» معمولاً با شیوه ی ارائه ی مفاهیم و تعالیم دینی ارتباط مستقیم دارد. احساس زیبایی شناسی نه تنها به تلطیف عواطف و تعالی بینش و تعادل احساسات آدمی یاری می رساند بلکه حوزه ی معرفت او را در سیر آفاق و انفس نیز گسترش می دهد و همه ی این تحوّلات و تأثیرات چیزی جز جلوه ای از «نیاز دینی» و تقویت حسّ مذهبی و عشق الهی نیست، زیرا همه ی این نمودها، واکنشی زیبایی شناختی است که منجر به والاترین مسرّت درونی از آفریده های خداوند متعال می گردد.
احساس زیبایی شناسی منحصراً به جلوه های انسانی مربوط نمی شود؛ برخی از رنگها و صداها، هم برای آدمی و هم برای حیوانات رده ی پایین شادمانی و مسرّت فراهم می آورد. و جالب است بدانیم که انسان زیبایی را نمی آفریند بلکه صرفاً آن را کشف می کند. امانوئل کانت در نقد داوری خود که «شیللر» آن را به درستی «نقد داوری زیبایی شناسی» نامیده است اظهار عقیده می کند که زیبایی شناسی جز کشف آنچه در ذهن ما وجود دارد نیست. به عبارت دیگر، زیبایی شناسی خصیصه ای نیست که در تصور جا گرفته باشد بلکه صفتی است متعلق به تصور که تنها در پیوند با استعداد خاصی در وجود ماست جلوه گر می شود.
تحوّل تاریخ انسانی غالباً به واسطه ی عنصر زیبایی شناسی در بُعد آفرینشهای هنری، پدید آمدن تمدّنها و تعالی بخشیدن ارزشها پیشرفت کرده است و از این میان، جلوه های «دین» و «مذهب» به لحاظ عنصر غنی زیبایی شناسی نقش اساسی در تکامل بشریت داشته است.
همین عنصر زیبایی شناسی در دین بوده که آدمی را به بقای
جاودانگی، ایمان، سعادت، مهر و محبت، نوع دوستی و اخلاص ترغیب کرده است. در این صورت است که دیگر هیچ گونه نیازی به القا و تحمیل و تبلیغ صوری و اصرار و ابرام در دیندار کردن افراد نیست و اگر شیوه ی تربیت دینی برخاسته از همان شیوه ی تبلیغی پیامبران و سنّت الهی باشد خود به خود احساس و رغبت دینی در فرد پرورش می یابد.