جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

خلاصه (17)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

بیان تصویری تربیت نمادین بر این مهم استوار است که به متربّی فرصت داده می شود که به تناسب «حال«(1)، «وقت«(2)، «لحظات جذبه«،

»شور آمادگی» و «شوق عاطفی«(3) (تمان آن چیزهایی که هم اکنون در روشهای جاریِ تربیتی مدّنظر قرار نمی گیرند و هیچگاه شرایط پدید آییِ درونی این فرصتها فراهم نمی شود) احساس خویش را از یک شیء، نماد، پیام، اثر، تصویر، داستان، واقعه، رفتار و. . . بیان کند.

یگانه عنصر پویا و مؤثّر در تربیت نمادین این است که متربّی در ذهن خویش آنچه را ما خواهان انتقال به او هستیم شخصاً از جوهره ی وجودی خویش بیافریند و به همه ی نمودهای بیرونی، حتی اشیاء و طبیعت بی جان، جانی تازه بخشد. اگر تربیت نمادین اینچنین اند اندیشگون، خلّاق، زاینده، معنادهنده و خودانگیخته باشد، پس باید همه چیز را به احساس متربّی موکول کنیم و در پرورش و هدایت این احساس کوشا باشیم.

متربّیِ مستعد پذیرش پیام تربیتی، سخت به نمادهای عاطفی نیازمند است تا وحدتی بنیادین بین آنچه در درون او می گذرد و آنچه در بیرون مهیّا شده است برقرار گردد. و این تنها لحظه ی شکوهمندی است که تربیت نمادین تعریف عملیاتی به خود می گیرد.

از این رو، باید به این واقعیت تلخ اشاره کنیم که تربیت دینی اگر با

این رمز و راز درونی و اشتیاق فطری و دخالت فعال متربّی همراه نگردد نه تنها اقدامی در جهت تقویت گرایشهای دینی متربّی به عمل نمی آید بلکه هر اقدامی غیر از آنچه بیان کردیم حجاب و مانعی برای تربیت دینی تلقّی می شود. در واقع، صورت و ظاهر دین و شعائر دینی، رایج و فراوان ولی سیرت و باطن دین اندک و کمیاب است.

فاجعه ای که در روشهای جاری بدون بررسی عواقب آن و به دور از شناخت آسیبهای جانبی بدان اقدام می کنیم یادآور این سؤال است که چرا با این همه تبلیغات، آموزشها، تربیتها، تشویقها و ترویجات متراکم و متعدد دینی نتیجه ی مطلوبی به دست نیامده است؟

جمله ای زیبا از گوگول (در نامه ای به ژوکوفسکی، 1848) نقل شده است که می گوید: «کار من این است که با تصاویر زنده و نمادهای حیاتی سخن بگویم تا مخاطب خود به اشتیاق درون آن را جذب کند نه با دلایل و استدلال. من باید زندگی را در همه ی سویه های آن نشان دهم نه اینکه درباره ی زندگی بحث کنم«.

به راستی که هنر مربّی چیزی بیش از این نباید باشد. تربیت آفرینش درونی چیزی است از جانب متربّی که مربّی خواهان آن است و نه حفظ کردن و ادا درآوردن آن؛ همه ی لذّتها و هیجانهای یک کار تربیتی در همین آفرینش درونی، درون سازی پیام و خلّاقیت متربّی نهفته است؛ همان رفتاری که خدای بزرگ و مربّی مطلق جهان خلقت با موجودات دارد، به ویژه با انسان که به او فرصت می دهد تا همه چیز را از نو کشف کند؛ خود تصرف کند، خود بنا کند و خود بیافریند و هیچ چیز را به صورت آماده و بالفعل از طریق غریزه و طبیعت و فطرت به او نداده

است بلکه تنها زمینه های آن را به طور بالقوّه در نهاد او به ودیعه نهاده تا او خود آن را کشف و خلق کند و این کشف و خلق، در یک رابطه ی نمادین، بر اساس آنچه بیان کردیم میسّر است.(4)


1) »حال«: ابوالقاسم قشیری گوید: حال نزد قوم معنایی است که وارد بر قلب گردد بدون تعمّد و اجتلاب و اکتساب از قبیل طرب و حزن و قبض و یا شوق و ترس و غیره. پس، احوال مواهب اند و مقامات مکاسب اند و احوال بدون وجود آیند و مقامات به بذل مجهود حاصل شوند. و صاحب مقام ممکن در مقام خود است و صاحب حال مترقی از حال خود است (شرح گلشن راز، ص 26، و رساله ی قشیریه، ص 32(. و گفته شده است که «الحال سکوت اللسان فی فنون البیان» (کشف المحجوب، ص 47(.

2) »وقت«: شرایطی را به لحاظ فضای زمانی و احوالات درونی گویند که متربّی در مساعدترین و پذیراترین موقعیت تربیتی قرار گرفته باشد.

3) »شوق عاطفی«: میل مفرط است که گفت «الشّوق ثمرة المحبّة» و آن شور و آتشی است که شعله ی شعاع آن از میزان محبت و عواطف خیزد و بوی عود وجود از احتراق چهره ی افتراق او برانگیزد. قاعده ی انتظار خراب کند و عاشق را بی قرار (و سبب طلب است اگرچه طلب بی سبب است) (رسائل خواجه عبدالله انصاری، ص 12 و کتاب دستورالعملها، ج 2، ص 234(. شاه نعمت الله ولی گوید: محبت بدون شوق نبود و معنی شوق تقاضا و طلب آن بوَد که دوست در چشم ما حاضر باشد، و بعضی طلب وصال را گویند.

4) برای نمونه رجوع کنید به آیه های زیر در قرآن کریم:ــ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون‏ (رعد / 3)ــ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون‏‏ (یونس / 24)ــ سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهید (فصلت / 53)ــ أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ – وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ – وَ إِلَى الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَت‏‏. . . (غاشیه / 17ــ 19) و سایر آیات.