کالبدشکافی و بازشناسی ابعاد «تربیت نمادین«، با توجه به ظرایف و دقایق خاص آن، امری بسیار دشوار و پیچیده است که کمتر می توان در پیکره ی الفاظ معمولی و در قلمرو اصطلاحات جاری آن را بر ملا ساخت؛ زیرا ساختار نگرشی به این نوع روش تربیتی، به لحاظ ماهیّت نامتعیّن و جوهره ی سیّال و پویای آن، به گونه ای است که در چارچوب روشهای سنّتی و قالبهای جاری تعلیم و تربیت نمی گنجد و اگر بخواهیم از همان قالبها و واژه ها و تعاریف، مفاهیمی را به عاریت بگیریم، محتوا و معنای اصیل آن مخدوش می گردد.
این همان تجربه ای است که هانری برگسون از آن به عنوان «واقعیت سیّال» یاد می کند(1)؛ واقعیتی که اگر بخواهیم آن را در قالبهای ایستا و واژگان از پیش معنا شده تعریف کنیم، به پویایی واقعیت و متغیّر بودن دائمی آن ضربه می زند. در واقع، کشف و شهودی است که بر اثر تعامل دوجانبه ی بین لحظات جذبه در درون متربّی و شرایط مساعد بیرونی رخ می دهد و رخداد این حادثه در قالبی از پیش ساخته و با صورت بندی تعریف شده و فورمولهای ایستا قابل تکرار نیست.
به عبارت دیگر، «تربیت نمادین» حاصل تعامل دوجانبه بین دو قطب سیّال مربّی و متربّی، فطرت و محیط، کنش درونی و واکنش بیرونی در شرایط ویژه است که شاید بتوان از آن به عنوان «حال«، «وقت«، «وجد«، «شوق«، «لحظات جذبه» که از فرهنگ تربیت عرفانی به عاریت گرفته شده است یاد کرد.
در متون عرفانی در باب «حال» و تأثیر آن بر دگرگونی احوالات درونی و رفتارهای آدمی آمده است: سالکی که «حال» را تجربه می کند، چون از مقام قبلی گذشته است آنچه را در مقام قبلی حقیقت می دانسته است نفی می کند و به مقتضای حقیقت «حال» کنونی خود سخن می گوید. آنچه اکنون حقیقت آن نفی می شود در مقام قبلی نفی نمی شد، همچنانکه آنچه اکنون حقیقت آن اثبات می شود در مقام بعدی دیگر اثبات نخواهد شد. از این رو، وقتی که پیغمبر (ص) می فرماید: «لا ایمان
لمن لا امانة له» (ایمان نیست آن را که امانت نیست(، نفی او زبان حال کسی است که به مقام امانت نرسیده است نه کسی که هنوز در مقام اعتقاد و تصدیق است. کسی که به مقام امانت رسیده یا از آن درگذشته است، «نفی» پیغمبر (ص) را درمی یابد زیرا این نفی همان است که خود او نیز آن را تجربه کرده است، ولی کسی که هنوز در مقام اعتقاد و یا تصدیق است، اگر سخن پیامبر (ص) را بر مورد خود تطبیق کند، از دریافتن آن عاجز می ماند.(2)
برای همین است که در طریقت تربیت صوفیان و در آداب تعلیم عارفان، آنان به جای اینکه بکوشند تا زبان خود را به سطح فهم همه کس فرود آورند ترجیح می دهند که با پوشاندن اندیشه های خود در لفافه ی الفاظ نمادین راز آشنایان، حقیقت را از دسترس نااهلان به دور دارند، زیرا اگر حقیقت را به کسی که آمادگی درونی ندارد و احوالات قلبی او مستعد پذیرش آن نیست ارائه کنند زمینه ی درک حقیقت را در مراحل بعدی ضایع می گردانند و خود حقیقت را نیز در نزد او بی ارزش می سازند.
پس، باید دگرگونی در قلبها و تغییر در احوالات ایجاد شود، سپس حقیقت بدون تعمّد، تکلّف و تصنّع وارد گردد. همان گونه که در دعای تحویل سال و تحویل طبیعت می خوانیم: «یا مقلّب القلوب و الابصار و یا محوّل الحول و الاحوال حوّل حالنا الی احسن الحال«.
در واقع، انسان به تناسب حال و احوالی که دارد و حسّ و تجربه ای که از نگاه به طبیعت می گیرد متحوّل می شود.
1) رک. زمان و اراده ی آزاد، هانری برگسون، ترجمه ی احمد سعادت نژاد. برگسون عقیده دارد که در هنگام شناخت واقعیت باید سکون را از عالم درون زدود و پدیدارهای درونی را نه بدانسان که معرفت استدلالی آنها را از یکدیگر جدا کرده است بلکه در حال گسترش و تحوّل آنها و مادامی که با نفوذ و تداخلشان تطوّر آگاه یا مقرون به شعور یک فرد آزاد را بنا می کنند، مطالعه کرد.
2) رک. فرهنگ و اصطلاحات عرفانی، سیّدجعفر سجّادی.