جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آثار تنیدگی مرگ عزیزان در دوران کودکی

زمان مطالعه: 4 دقیقه

از سال 1917 که زیگموند فروید افسردگی بزرگسالان را به تجربه فقدان «شیء عاطفی«(1) در دوران کودکی مربوط ساخت و بالبی (1969 و 1980) نظریه دلبستگی(2) و «استرس فقدان«(3) را در کودکان مورد مطالعه قرار داد، پژوهش درباره اختلالات روانی نظیر افسردگی یک قطبی،(4) دو قطبی(5) و اضطراب(6) در افرادی که در دوران کودکی یکی از والدین خود را از دست داده اند، اهمیت فزاینده ای یافت.

وارسی و بازبینی پژوهش هایی که به وسیله گرانویل،(7) گراسمن(8) (هزار و نهصد و شصت و هشت) و لید(9) (هزار و نهصد و هشتاد) صورت گرفته است، حاکی از آن است که تنش ناشی از مرگ عزیزان در شیوع بیماری روانی در دوره بزرگسالی آشکار است. بعضی از پژوهش های دیگر نتایج متفاوتی را نشان داده اند. برای نمونه براون(10) (هزار و نهصد و شصت و یک) فرست(11) (هزار و نهصد و شصت و پنج) پیتز(12) (هزار و نهصد و شصت و پنج) بریچنل(13) (هزار و نهصد و هفتاد و دو) و دیگران، بین وقوع مرگ والدین و تأثیر آن در

شیوع افسردگی در دوره بزرگسالی ارتباط معنی داری نیافتند. در حالی که پژوهش تنانت(14) (هزار و نهصد و هشتاد) حاکی است که مرگ والدین در دوران کودکی به عنوان یک عامل زمینه ساز برای ایجاد افسردگی در دوره بزرگسالی دارای تأثیر آشکار است.

بعضی از محققان متأخر، در بررسی رابطه بیماری های روانی بزرگسالان و فقدان والدین آنها در دوران اولیه رشد، به این نتیجه رسیده اند که پیامدهای محرومیت های دوران کودکی آسیب های روانی از خود به جای می گذارند. برای نمونه، هنگام رویداد مرگ، اینکه وضعیت مراقبت روانی کودک از جانب والدین چگونه بوده است و اولیا و اطرافیان کودک پدیده ی مرگ را چگونه برای او توجیه کرده اند نقش مهمی در سلامت روانی یا فقدان تعادل روانی وی داشته است.

نتایج این گونه پژوهش ها حاکی است که چنانچه مراقبت های مناسب روانی در یاری رساندن به کودک، جهت پذیرش حقیقت مرگ عزیزان، صورت نگیرد، احتمال رخداد اختلالات عاطفی و روانی در دوره های بعدی تحول وجود دارد (راسکین(15) هزار و نهصد و هفتاد و یک، جاکوبسن(16) هزار و نهصد و هفتاد و پنج، بلات(17) هزار و نهصد هفتاد و نه، پارکر(18) هزار و نهصد هفتاد و نه و هزار و نهصد و هشتاد و سه، و پریس(19) هزار و نهصد و هشتاد(. راسکین (1971) و جاکوبسن (1975) در مطالعات خود مربوط به بیماران افسرده، نظریه پارکر را در مورد عوامل مؤثر بر بهداشت روانی کودک در مواجهه با رویداد مرگ تأیید کرده اند. آنان گزارش کرده اند که

رابطه بین بیماران افسردگی در دوره بزرگسالی با فقدان والدین در دوران کودکی، چنانچه با محرومیت های عاطفی و نبودن مراقبت های روانی همراه باشد، معنی دار است.

اگر وقوع حوادث تنش زا به طور مکرر در دوران کودکی استمرار یابد، نشانه های اختلال در ابعاد «شناختی«، «هیجانی«، «بدنی و جسمی» و «رفتاری» درازمدتی را به دنبال خواهد داشت. چنانچه این اثرات مانع از سازگاری کودک با محیط خود شود، درماندگی و اضطرابی را موجب می شود که گستره حیات و سلامت روانی کودک را در «حال» و «آینده» در معرض آسیب پذیری قرار می دهد.

هر یک از ما در برابر رویدادهای تنش زا، واکنش های مختلفی از خود بروز می دهیم. اما یافته های پژوهشی نشان داده است که مراحل این واکنش ها از نظر روند عمومی در همه افراد مشترک است.

هانس سلیه(20) (هزار و نهصد و پنجاه و شش و 1976) پاسخ بدن به عوامل تنش زا را نشانگان عمومی سازش(21) تلقی می کند و آن را مشتمل بر سه مرحله می داند:

1. واکنش اخطار:(22) آمادگی بدن بر اساس دستگاه عصبی سمپاتیک جهت کنار آمدن با عوامل تنش زا.

2. مرحله مقاومت:(23) مقاومت بدن در برابر اثرات مستمر عوامل تنش زا به وسیله پیام های شیمیایی یا هورمونی.

3. مرحله فرسودگی:(24) احساس ناتوانی کاهش فزاینده ظرفیت

سازگاری فرد برای پاسخ به فشارهای جدید و مداوم

از دیدگاه جان بالبی،(25) فرایند داغ دیدگی در کودکان با نحوه درک آنها از مفهوم مرگ متفاوت است. این فرایند در کودکانی که مؤلفه های سه گانه مفهوم مرگ را درک کرده اند روندی مشابه داغ دیدگی در دوره بزرگسالی دارد. اما اگر هنوز کودک به درک کاملی از شناخت مؤلفه های سه گانه مرگ نرسیده باشد، این مراحل متفاوت از روند

سوگواری در دوره بزرگسالی است.

بالبی معتقد است که فرایند داغ دیدگی در این گونه کودکان شامل مرحله متوالی، اعتراض، درماندگی و گسستگی می شود که شبیه فرایند اضطراب جدایی است. در مرحله اعتراض، که ممکن است یک هفته به طول انجامد، کودک شدیدا آرزومند رسیدن به مادر یا سرپرست و مراقبی است که از دست رفته است. در مرحله درماندگی، کودک امید خود را از بازگشت شخص متوفی از دست می دهد و با گریه های متناوب به یک حالت خود «فرو رفتگی» و انزوا گرایش می یابد. در مرحله گسستگی، کودک به تدریج علاقه از دست رفته را بازمی یابد و سعی در جایگزینی شخص دیگری برای سرمایه گذاری عاطفی خود دارد. اگر فرد ثابتی برای این جایگزینی فراهم نباشد، علائم اختلال و آسیب های روانی با واکنش سوگ و تثبیت در مرحله داغ دیدگی ظاهر می شود.

روند این مراحل، به حسب توانایی و قابلیت شناختی، عاطفی و مهارت های اجتماعی افراد به اشکال مختلف ظاهر می شود. اما آنچه تغییرناپذیر است، «ترتیب توالی» این مرحله است. این مسئله در کودکان از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ بدین گونه که آمادگی های روانی و جسمی کودکان در مقابله با حوادث تنش زا، اگرچه از همان مراحلی که جان بالبی پیش بینی کرده است تبعیت می کند، اما شیوه «مقابله» یا «کنار آمدن» هر یک از کودکان با این حوادث به حسب نوع یادگیری، شرایط محیطی و تفاوت های فردی می تواند مختلف باشد.


1) Object Affective.

2) Attachment.

3) Loss Stress.

4) Unipolar.

5) Bipolar.

6) Anxiety.

7) Granvile.

8) Grasman.

9) Liyod.

10) Brown.

11) Forrest.

12) Pitz.

13) Brichnell.

14) Tennanth.

15) Raskin.

16) Jacobson.

17) Blatt.

18) Parker.

19) Perris.

20) Hans Selye.

21) General adaptation syndrome.

22) Alarm Reaction.

23) Stage of Resistance.

24) Stage of Exhaustion.

25) Bowlby.