زمان مطالعه: < 1 دقیقه
گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگر نه من همان خاکم که هستم
و در جای دیگر فرماید:
جامه کعبه را که می بوسند
او نه از کرم پیله نامی شد
با عزیزی نشست روزی چند
لاجرم همچو او گرامی شد(1)
»هرکه با بدان نشیند اگر نیز طبیعت ایشان در او اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد و اگر به خراباتی رود به نماز کردن، منسوب شود به خمر خوردن.
رقم بر خود به نادانی کشیدی
که نادان را به صحبت برگزیدی
و یا:
نگاه دار از آمیزگار بدش
که بدبخت و بیره کند چون خودش(2)
1) گلستان، باب 7.
2) بوستان، باب 7.