جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آخربینی و آخور بینی

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

درویشی نزد پادشاهی رفت. پادشاه گفت: «ای زاهد!» درویش پاسخ داد: «زاهد تویی!» پادشاه پرسید: «چگونه زاهد باشم هنگامی که همه ی دنیا از آن من است؟» درویش گفت: «نه، وارونه می بینی. این دنیا و آن دنیا برای من است. زمین در مشت من جای دارد. این تو هستی که از این همه چیز، به لقمه ای و جامه ای خرسند شده ای.» زاهد آن کسی است که آخر بیند، دوستداران دنیا آخور می بینند. در هر راهی، این درد است که آدم را با خود می برد. در همه ی کارها تا درد و هوس و عشق در درون کسی برنخیزد، او در آن کار به جایی نمی رسد؛ از کار دنیا گرفته تا آخرت؛ خواه بازرگانی، خواه پادشاهی، خواه دانش، خواه هنر.

تا درد زایمان به درون مریم چنگ نینداخت، به سراغ آن درخت نرفت. آن درد، در جان آن درخت نیز پیچید و آنگاه از تن خشک و سترون او، شکوفه ها جوشیده و میوه ها زایید، ما نیز همگی در اندرون خود همچون مریم، عیسایی پنهان داریم. اگر در ما، دردی پیدا شود، عیسای ما نیز زاییده خواهد شد و گرنه، از همان راه پنهانی باز خواهد گشت.