»اول دست و دهن و بینی پاک کند، آن گاه به کنار خوان حاضر آید، و چون بر مائده بنشیند به طعام خوردن مبادرت نکند الا که میزبان بود و دست جامه آلوده نکند و به زیادت از سه انگشت نخورد، و دهن فراخ باز نکند و لقمه بزرگ نکند و زود فرو نبرد و بسیار نیز در دهن نگاه ندارد و انگشت نلیسد و به الوان طعام نظر نکند و طعام نبوید و نگزیند و اگر بهترین طعام اندک بود بدان ولع(1) ننماید و آن را بر دیگران ایثار کند و دسومت(2) بر انگشت بگذارد و نان و نمک تر نکند و در کسی که با او موا کله(3) کند ننگرد و در لقمه او نظر نکند و از پیش خود خورد و آنه به دهن برد مانند استخوان و غیر آن بر نان و سفره ننهد و اگر در لقمه استخوان بود چنان از دهن بیفکند که کسی وقوف(4) نیابد.
و آنچه از دیگری منفر(5) یابد ارتکاب نکند و پیش خود چنان دارد که اگر کسی خواهد که بقیت(6) طعام او تناول کند واز آن متنفر نشود و چیزی از دهان و لقمه در کاسه و بر نان نیفگند. و پیش از دیگران به مدتی دست باز نگیرد. . . ، بل اگر سیر شده باشد تعللی می آرد تا دیگران نیز فارغ شوند و اگر آن جماعت دست بازگیرند، او نیز دست بازگیرد، گرچه گرسنه بود، مگر در خانه یا به موضعی که بیگانگان نباشند، و اگر در میان طعام به آب حاجت فتد به نهیب نخورد و آواز از دهن و حلق بیرون نیارد و چون خلال کند با طرفی شود و آنچه به زبان از دندان جدا شود فرو برد و آنچه به خلال بیرون کند به موضعی افکند که مردم (را) نفرت نگیرد و اگر درمیان جمعی بود در خلال کردن توقف کند چون دست شوید در پاک کردن انگشتان و اصول ناخنان جهد بلیغ نماید و همچنین در تنقیه ی(7) لب و دهن و دندان ها، و غرغره نکند و آب دهن در تشت نیفگند و چون آب از دهن بریزد به دست بپوشد و در دست شستن سبقت نکند بر دیگران و اگر پیش از طعام دست شویند، شاید که میزبان سبقت کنند بر دیگر حاضران در دست شستن«.(8)
و اما بعد. . . آنچه آمد مربوط است به یکی از جزئی ترین و معمولی ترین آدابی که حداقل سه بار در شبانه روز با آن مواجه می شویم و آن آداب «طعام خوردن» است، هر چند این آداب از سطح شستن دست و دهان و بینی آغاز و تا خلال کردن پس از طعام پایان می گیرد و همه ی حکایت در
توصیف جزئیات «خوردن» است اما به همان میزان که این آداب ابتدایی، ساده و پیش پا افتاده به نظر می رسد به همان میزان عمیق و وسیع است. تا آنجا که روان تحلیل گران تحولی نگر و روان شناسان شخصیت معتقدند که عمیق ترین، نهایی ترین و پنهان ترین لایه های شخصیت آدمی نه در گفتار و نوشتار او و نه در رفتارهای بیرونی و اجتماعی او و نه در حالت و خصوصیات ظاهری او بلکه در حالات و سکنات جزئی و ناخودآگاه و غیر ارادی او نمایان می گردد. برای شناخت سیرت و باطن هرکس باید پای به اندرون وی گذاشت و چشم بصیرت به جزئی ترین و بی اهمیت ترین رفتارها و آدابی که به طور ناخودآگاه انجام می دهد دوخت (به دور از نقش بازی ها، نقاب ها، مقبول نمایی و ادا و اطوارگری ها) از جمله «آداب خوردن» و اینکه چگونه بر سفره می نشیند، چگونه به لقمه می نگرد، چگونه به تصاحب لقمه می پردازد و چگونه و با چه آهنگی به جویدن و بلعیدن لقمه ی غذا می پردازد. در واقع منش واقعی هرکس بسته به رفتارهایی است که در طبیع ترین و عادی ترین و ناهشیارترین موقعیت ها انجام می دهد.
به عبارتی دیگر انواع تیپ های شخصیتی را می توان در آداب طعام خوردن آنها طبقه بندی کرد. شخصیت سود جو و انحصار طلب، شخصیت حریص و طماع، شخصیت رنجور و عصبی، شخصیت حقیر و ذلیل و ده ها نوع طبقه بندی دیگر که هرکدام از آنها در نوع نشستن، نوع خوردن و نوع برخاستن و نوع کنار کشیدن آنها از سفره طعام مشخص می گردد.
حال، اگر خواهان شکل دادن رفتار و رشد دادن خصائل نیکو در فرزندان خود هستیم باید از همین آداب جزئی و رفتارهای روزمره از جمله آداب طعام خوردن آغاز کنیم که اگر در اینجا موفق بودیم در آداب
مهم زندگی فردی و اجتماعی نیز موفق می گردیم. نگاهی دیگر به آنچه که «خواجه نصیر طوسی» در آداب خوردن برای کودکان بیان می دارد نشان می دهد که برای تحکیم پایه های شخصیت متعادل و برای پرورش حکمت های بزرگ باید از همین رفتارهای کوچک آغاز کرد. حکمت چگونگی پرورش رفتار زیبا و ادب جمیل در قالب شکیبایی، حکمت سعه صدر و بلند نظری، حکمت نظم و تربیت، حکمت نظافت و بهداشت، حکمت مناعت طبع، حکمت اعتدال در افراط و تفریط و بالاخره حکمت ادب آموزی و تأدیب باطن در آداب طعام خوردن.
این است گم شده های تربیت و حلقه های مفقوده ی روش های تربیتی در جامعه ی کنونی و خانواده های امروزی که سخت از آن دور افتاده ایم. و این است آینه تمام نمای شناخت طبیعت و شخصیت افراد و کشف داروی معجزه آسای درمان رفتارهای نامطلوب و نابهنجار آنها از طریق آداب طعام!
1) حریص شدن، آزمندی.
2) چربی.
3) هم غذایی.
4) آگاهی.
5) تنفر انگیز.
6) بازمانده، باقیمانده.
7) پاک کردن.
8) اخلاق ناصری، خواجهنصیر الدین محمد بن حسن طوسی (597-672(.