»از ابوعلی سینا سئوال کردند که آیا از خودت داناتر سراغ داری؟ گفت: آری. گفتند کیست؟ گفت: من روزی نزد زرگری بودم که کودکی فرا رسید. طلب آتش کرد و هیزم سوخته. زرگر بدو گفت برو ظرف بیاور تا در آن آتش نهم و ببری. کودک گفت: ظرف را نیازی نیست!
ما هر دو با دیده تعجب بر او نگریستیم. او در همان حال خاکستری در کف دست خود ریخت و از زرگر طلب آتش کرد!»
و اما بعد. . . سال های کودکی یکی از پربارترین، خلاق ترین و آزاد ترین دوره های رشد و تحول برای پرورش خلاقیت و اندیشه ورزی است. این ادعا از جانب روان شناسان کودک به اثبات رسیده است زیرا بر اساس یافته های روان شناسی:
– کودکان «کنجکاوتر» از بزرگسالان هستند.
– کودکان نسبت به اندیشه های خود «آزادتر، سیال تر و روان تر» عمل می کنند.
– کودک آدمی «پرسشگری» فروتن است.
– کودکان ظرفیت «تعجب کردن» دارند و گستره ی شگفتی اشان بیش از بزرگسالان است.
– کودکان با خدا جدید العهد هستند و بزرگسالان قدیم العهد!
– کودکان بیشتر از بزرگسالان «خود آموزند«.
– ذهن کودکان بازتر و خلاق تر از بزرگسالان است.
– دل کودکان مهربان تر، لطیف تر و پاک تر از بزرگسالان است.
– زبان کودکان صادق تر و صریح تر از بزرگسالان است.
– نگاه کودکان تازه تر، معنی دارتر و عاشقانه تر از بزرگسالان است.
– حس کودکان عرفانی تر و لطیف تر از بزرگسالان است.
– تخیل کودکان غنی تر، متنوع تر و روان تر از بزرگسالان است.
با این وصف، برای اینکه «دانشمندی بزرگ» شویم باید «خردسالی کوچک» شویم. برای اینکه عارفی بزرگ باشیم باید به کودکی خویش بازگردیم. عظمت شعر شاعران و عمق معرفت عارفان هنگامی به اوج خود نزدیک می شود که به دنیای معصوم و پاک کودکی خود نزدیک گردند و مردان بزرگ کسانی هستند که قلب هایی کودکانه در سینه دارند. چه درست گفته بود «تارکوفسکی» که: کودکی تنها دوره ای است که احساس جاودانگی را به تمام و کمال حس می کنیم، زیرا کودک در زمان «حال مطلق» زندگی می کند نه در بند گذشته است و نه در قید آینده. و نیچه گفته بود که: پختگی آدمی در بزرگسالی یعنی باز یافتن آن جدیتی که در دوران کودکی هنگام بازی از خود نشان می داده است! پس بجاست که کودکی را جدی بگریم و بازی های کودکان را به بازی نگیریم! به حرف ها، نظریات و اندیشه های آنها با دیده کرامت بنگریم، آن گونه که «ابن سینا» دانشمند بزرگ به آن کودک خردسال نگریست و در حیرت ماند!