جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

اکسیر نگاه در تربیت نامرئی

زمان مطالعه: 15 دقیقه

راه ارتباط از طریق «نگاه» با ارتباط از طریق «زبان» نه تنها دو دنیای متفاوت را نشان می دهد بلکه جهانی که در نگاه و در جوهره ی کشف دیداری رخ می دهد با آنچه که در اکتساب بیانی و دریافت کلامی به وجود می آید ماهیتی مغایر دارد. تا آنجا که هنگامی که راه نگاه باز می شود راه کلام بسته می شود و هنگامی که راه کلام باز میشود راه نگاه بسته می شود.

به عبارتی دیگر آنچه که در دیدارهای عقلانی می گذرد با آنچه در دیدارهای ذوقی و قلبی رخ می دهد به لحاظ مضمون و کیفیت پیام، متفاوت است.

هرچند در هردو لفظ «دیدن» و «دیدار» اشتراک نزدیک وجود دارد ولی تنها در پیوستن به زبان وجود است که زبان دهان بسته می شود و نیازی به ارتباط کلامی و تظاهرات بیانی نخواهد بود. در دیدار ذوقی است که وجود آدمی وارد وادی دیگری میگردد که نه تنها کلمات بیانگر

معانی آن نخواهد بود بلکه خود حجاب بزرگی در روشنگری و بازنمایی آن خواهد شد.(1)

بارها این گفته را شنیده ایم که؛ صداقت و صمیمیت هر فرد از چشمانش پیداست و اگر بخواهیم صداقت و یا ریاکاری کسی را تشخیص دهیم، به چشمانش نگاه می کنیم، جایی که عواطف و هیجانات از طریق لایه های پنهان و ناخواسته و ناخودآگاه نشان داده می شود و پس زمینه های چهره ی واقعی فرد که در نقاب ظاهری پوشیده شده است نمایان می گردد.

انسان وقتی لب می گشاید و سخنی می گوید، خود در دل، می داند که تا چه اندازه سخنش خلاف واقع است و همین که سعی می کند آنچه را که در قلبش می گذرد پنهان کند و یا تمامی حواسش را متمرکز کند که مبادا دروغگویی اش فاش شود، همین حالت بازدارندگی و فریب دهی او از آهنگ نگاه و لحن گفتارش مخابره می شود. برای مثال فرد دروغگو، از نظر تغییر چهره و آهنگ نگاه، به گونه ای است که حرکت چشمانش متوقف می شود. و یا اگر حرکتی وجود داشته باشد یک حرکت تصنعی و مرموزی است که به خوبی می توان آثار فریبنده ی آن را دریافت کرد.

همانطور که کلام، با ایفای نقش مستقل می تواند ماهیت نگاه را دگرگون کند، کاربرد درست یا غلط نگاه نیز می تواند ماهیت کلام را تغییر دهد. این ارتباط نه از طریق هوشیاری و از روی انتخاب بلکه به طور ناخودآگاه و خود به خودی صورت می گیرد.

راز و رمزی که بین نگاه یک فرد با دیگری برقرار می شود. اگر جوهره ارتباط از ورای ظواهر و نقش بازی های تصنعی به درون عواطف و لایه های پنهان روان تحول یابد، آنگاه می توان دل ها را بدون واسطه های ظاهری پیوند داد و فراتر از آن می توان از یک نگاه صمیمی و زلال همچون پرتو اشعه ی نافذ، درون مایه های نهفته در وجود هر فرد را تفسیر و تأویل کرد.

به چشم دل چو بنمایی تجسس

بجز دل نیست در آفاق و انفس

رموز خلقت اندر دل گواهی است

که دل گنجینه ی رمز الهی است

چو اهل دل جهان در خویش بیند

حوادث را همه از پیش بیند

درآی اندر حصار ایمن دل

که سر بیرون کنی از روزن دل

که جمله بینی سرتاسر جهانی

که جز دل نیست اندر وی نشانی

بخود منمای راه عشق مشکل

همه عالم دل است و اوست در دل

بیا «عبرت» ز سر دل شو آگاه

پس آنگه هرچه می خواهی ز دل خواه

ایمان، عشق و خلوص نیت، سبب گشودن چشم دل به نور حقیقت می گردد و تنها با پاکی و صفای باطن می توان به باطن دیگران راه یافت و اسرار نهان را مشهود ساخت. زیرا آینه ی دل غیب نمای آدمی، اگر بی غل و

غش باشد هم به شناخت کامل خود دست می یابد و هم می تواند دیگران را به خوبی بشناسد. مشروط بر آنکه از راه دل وارد شود:

گفتن ناگفته ها بس مشکل است

نیست این کار زبان، کار دل است

هرکه آینه ی او صافی نشد از رنگ هوس

دیده اش قابل رخساره حکمت نشود

بیشتر رفتارها، کردارها و خصوصیات بارز اخلاقی افراد از طریق آهنگ نگاه نمایان می شود. بسیاری از بیماری های روانی را می توان از نوع نگاه بیماران به محیط پیرامون تشخیص داد. در عین حال بسیاری از بزرگی ها و عظمت ها را نیز می توان از نگاه درک کرد. گاهی اوقات شخصی را می بینیم و بدون شناخت قبلی، احساس همدلی و صمیمیت با او می کنیم، گویی که سال هاست او را می شناسیم و فی البداهه از عمق وجود ارتباط قلبی و عاطفی برقرار می شود. بدون آنکه کلامی به میان آید و تنها از طریق حرارت نگاه و وجد دیدار این پیام بدون کلام برقرار می گردد. در مقابل، بعضی اوقات فردی را می بینیم که از همان نخستین لحظات برخورد نگاه ها، امواج خشم و کینه و نوعی بیگانگی و نفرت از او وجودمان را در بر می گیرد.

بسیار اتفاق افتاده است که اثر یک نما و نگاه به منزله ی یک رخداد تکان دهنده و ماندنی ردپایی جاودانه در رفتار و پهنه ی زندگی فرد گذاشته است. اثری که از آنها تحت عنوان «کشف دیداری» یاد می شود و در فرهنگ عرفانی این نوع دیدار بین عارفانی که اهلیت شایسته ای دارند فراوان است. وجه غالب منشاء تحولاتی که در وجود آدمی رخ می دهد نه در موعظه و کتاب بلکه از راه «دیدار ذوقی» و «نگاه رندانه» صورت می گیرد.

این اکتشاف و یا کشف دیداری درست در مقابل استدلال ذهنی و یا طوق عقلانی قرار دارد،(2) که گفت:

خدا خوان تا خدادان فرق دارد

که حیوان تا به انسان فرق دارد

بدین سان از خدادان تا خدایاب

زانسان تا به سبحان فرق دارد

نگاه یک نقاش، نگاهی است که دائم می آفریند، او همه چیز را از نو خلق می کند. از نو معنا می دهد. هیچ چیز برای او از پیش شکل نگرفته است او به طور پیوسته در حال شکل دادن است و همه این خلاقیت ها در نگاهی است که به جهان هستی دارد. هرزمان جهان را تازه و تازه تر می بیند.

آن دلی خواهم که از ذوق نظر

هر زمان خواهد جهانی تازه تر

یک نگاه نافذ، نگاهی هیجان انگیز و معنایاب است که هرچند خاموش است اما به مراتب روشن تر از تفسیر کلامی است. هرگاه «زبان نگاه» را دریابیم قطعا مناسبات ما با دیگران به گونه ای دیگر تغییر می یابد. زیرا زبان نگاه، زبانی است که عناصر نشانه ای آن در هر لحظه ارزش ویژه ای دارد که فهم و درک آن چیز با بصیرت زبان شناختی میسر نیست.

البته ناگفته نماند که ارتباط متقابل بین نگاه های خود و مخاطب مستلزم بصیرت نشانه شناسانه ای است که علائم و نمادهای زبان شناختی را در میان امواج مخفی و نامرئی نگاه کشف کند و در عین حال بتواند در نگاه دیگران این علائم را معنی کند. آنچه که اهمیت دارد خود نگاه و نفس دیدن نیست، بلکه کیفیت ادراکی آن است. همانطور که در شعر هر واژه در رابطه با سایر واژگان کارآیی خود را نشان می دهد.

مناسبات معنی دار بین نگاه ها نیز همچون واژگان و یا نت های موسیقی است که در منظومه ای موزون زبان خود را می نمایاند، اما همه ی این هنرهای ظریف و لطیف بستگی به کشف درون مایه های شهودی فرد مشاهده کننده دارد. زیرا هر نگاهی نمی تواند معنای پنهانی و ظرایف نهانی را در باطن اشیاء و عناصر قابل مشاهده دریابد. به تعبیر شاعر:

تو مو می بینی و من پیچش مو

تو ابرو من اشارت های ابرو

تو قد می بینی و من جلوه ی ناز

تو دیده، من نگاه ناوک انداز

برای مثال، نقاش نه از راه رنگ ها بلکه از راه «تناسب میان رنگ ها» حرفش را می زند. شخصیت رنگ آبی به راستی در خود رنگ آبی است. اما هنگامی که کنار سبز قرار می گیرد یا کنار زرد یا سرخ می نشیند، آنگاه دیگر آبی نخواهد بود و جلوه ای دیگر می یابد. این هنر یک مربی ظریف نگر و لطیف اندیش است که با نگاه معنوی خود پیام تربیتی را به متربی به گونه ای با پس زمینه ها و رمزهای جانبی منتقل کند که آثار نیک و معنوی آن بر مخاطب باقی بماند، زیرا نگاه ها، همچون واژه ها در فرهنگ نوشتاری و یا موعظه ی کلامی است، قدرت و ارزش آنها بستگی به میزان آراستگی و پیراستگی اشان دارد، نسبت بین نگاه های مربی و متربی و موقعیتی که به طور منحصر به فرد و نامتعین خلق می شود، ساختار بی همتای اثر تربیتی را ترسیم می کند. در این حالت چرخش نگاه، تندی نگاه، آرامش نگاه، وجد نگاه، خمودگی، شور و نشاط، پژمردگی، برافروختگی و درخشش همه و همه در تعامل با مخاطب و تجربه های پیش و پس از آن معنا پیدا می کند.

ارزش یک پیام و میزان تأثیرگذاری آن فقط در خود پیام نیست بلکه در کیفیت های ارتباطی و موقعیت های انگیزشی پنهان و یا آشکار بین مربی و

متربی است که قدرت نفوذ آن را بالا یا پایین می برد. به عبارتی دیگر، معنی پیام در مناسبت درونی آن است. این که این مناسبت تا چه میزان در روابط بین فردی به طور طبیعی و نه تصنعی شکل گرفته است. آنچه که بیش از هرچیز پیام را نافذ و قاطع و در عین حال صمیمی و خالص می گرداند نه در متن پیام، بلکه در منزلت و موقعیت پیام، و نه در بلندی و کوتاهی بلکه در ظرافت و لطافت آن، نه در اصلی و فرعی بودن که در سردی و گرمی آن خواهد بود و این همه تنها از طریق رفتارهای غیرکلامی و علائم نامرئی قابل انتقال است.

باید بارها به تجربه های تصویری و یادمان های دیداری خود مراجعه کنیم تا به عظمت تأثیر موجز نگاه پی ببریم. به ویژه، پی بردن به این نکته که چگونه هر نگاهی در موقعیت مناسب حتی در یک لحظه آنی می تواند پیامی دل نشین را به دیگری منتقل کند. تنها به یاری مناسبت درست میان نگاه هاست که ما همه چیز را – حتی نادیده ترین پیام ها را – درک می کنیم. یک ادراک حضوری و نه حصولی، یک ادراک بلاواسطه.(3) این ادراک از جنس شهود و کشف است.

اوج قدرت تربیتی یک مربی هنرمند و لطیف نگر در ایجاد رابطه ی درست میان نگاه های خود و نگاه های متربی است.

باید از هنر نقاشی آموخت که نگاه ها نباید فقط صوری و تصنعی و کلیشه ای باشد بلکه باید در پی ایجاد واسطه هایی بود که بتواند کلمات ناگفته و پیام های نهفته را بدون نقش بازی ها و محافظه کاری های ریاکارانه

ارایه دهد، یعنی بیان نگاه یک بیان سلیس و روان باشد و بیشتر از راه «فرهنگ نگاه» باشد تا حرکات فیزیکی نگاه!

ساختار نگاه یا بهتر بگوییم «نغمه های نگاه» باید همچون نغمه های موسیقی و نقاشی خود را نشان دهد. ساده و بی ریا، خالص و زلال، و فی البداهه و طبیعی.

نگاه می تواند هر مقصود از پیش تعیین شده ای را دگرگون کند، و همواره در مکالمه های درونی، مخابره ای بدون کلام با ذهن و عواطف برقرار کند. اما همان گونه که قبلا اشاره شد نگاه، فقط در محدوده ی جلب کردن خلاصه نمی شود. به عبارتی دیگر، نگاه، یک ابزار بازیگری نیست. بلکه کارکرد نگاه در گستره ی موقعیت های تربیتی، بس متنوع و متضاد است. در واقع، نگاه در نوازش و عشق و محبت همانقدر می تواند سهم داشته باشد که در ابراز خشونت، اثر آن در بعد نرمش و انعطاف همانقدر قدرت نمایی می کند که در بعد خشونت و فرو کردن شمشیری در بدن.

نگاه، سازنده است، به جهان بیرون شکل می دهد، به روابط معنا می دهد، به حرکات و اعمال آدمی جهت می دهد، رابطه ای به مراتب درست تر و دقیق تر از کلام میان افراد انسانی ایجاد می کند. از سوی دیگر، نگاه می تواند ویرانگر باشد. آیا هرگز نگاه کینه توزانه را دیده اید که چگونه وجود آدمی را از همه ی محبت ها و لطافت ها تهی می سازد؟

به راستی، نگاه کینه ای دیدنی است، آیا هرگز به دشواری هایی که پیش روی یک فرد فریبکار و ریاکار قرار می گیرد توجه کرده اید؟! قابل توضیح نیستند.

از سوی دیگر، اثر نگاه و جوهره ی نفوذ آن بر روی افراد، قابل تعریف و یا تحدید نیست. نمی توان همه ی رگه ها و نشانه های آن را در محدوده ی

توضیحات کلامی درآورد، زیرا بارقه ها و تشعشعات یک نگاه عمیق و معنی دار، گستره ی آن نمادهایی است که اغلب توضیح ناپذیرند. شاید بتوان این تعبیر را به کار برد که ماهیت جنس نگاه «نیت گون» است. نگاه ها در هماهنگی با خواست درونی و انگیزه ها و نیات وجودی فرد شکل می گیرد و معنی می یابد.

از طرف دیگر، نگاه نمادی مقدس است و مهم ترین حلقه های ارتباطی پنهان میان آدم هاست. از نگاه می توان برای ایجاد ابهام تصویری برای گذر از دنیای زندگی روزمره و دست یابی به عناصری از جهان درون و فراطبیعی استفاده کرد. همانگونه که از نقاشی می توان اندیشه های درونی را با سایه روشن یک چهره نشان داد، زیرا میان تاریکی و روشنایی مبادله و برخورد جریان دارد.

پیام های تربیتی، نه با نگاه مستقیم و آگاهانه و ساخته شده، بلکه با نگاه های ضمنی و ناهوشیار و تصادفی اصل خود را نشان می دهد. آنچه که مهم است، نوع نگاه نیست، بلکه زاویه ای است که مخاطب را تحت تأثیر قرار می دهد. به بیان زیبای شاعر شوریده حال سهراب سپهری که:

یک هیچ تو را دیدم و دویدم

آب تجلی تو نوشیدم و دمیدم

در واقع؛ «نگاه«، چکیده ی سخن است، چکیده ای که هرکس به حسب موقعیت بیرونی و شرایط درونی اش برداشت متفاوتی را خواهد کرد. یک ضرب المثل قدیمی می گوید: کلام می کارد و «نگاه» درو می کند. یک نگاه خالصانه و عمیق می تواند توازن مطلق جسم و ذهن و روح را به نمایش بگذارد.

هرچند، زبان نگاه، سکوت است، و زبان سکوت نیز نگاه است. اما سکوت همچنین تمرینی است درونی که هریک از ما آن را در سطوحی

متفاوت تجربه می کنیم. معانی آشکار و عنصر ذیروح سکوت در آهنگ نگاه نمایان می شود. فرد شاد و خشنود در سکوت، احساس آرامش می کند. سکوتی از زبان نگاه می تراود و ثمره ی زندگی همراه با رنج و کار است. هنگامی که آدمی نگاه ژرف و خالصانه را تجربه می کند به نقطه ی تحول معنوی دست یافته است.

»نگاه» پیش از آن که ابزار ارتباطی میان افراد باشد بستر ارتباط فرد با درون خویش است، چه خوب گفته است «روبر برسون» سینماگر بزرگ که: «آنچه را که برای چشم است نباید از راه دوباره کاری به عنوان چیزی برای گوش به کار گرفت.«(4)

آنجا که کلام به زانو در می آید، نگاه خیزش می یابد و آنجا که بلندترین و تیزترین عبارات، کارآیی خود را از دست می دهد، باید از نفوذ نگاه مدد جست. حرفی را که می توان با «نگاه وجود» زد نباید با «زبان دهان» زد. چه بسا نگاه های ساکت و بی زبان گویاتر از فریادهای بلند و پی در پی است.

هنری که در نگاه وجود دارد هیچ نماد دیگری توان رقابت با آن را ندارد. هنر نگاه ترجمان زیبایی های طبیعت و شنیدن رازهای عمیق هستی است. انسان می تواند با چشم هایش «گوش» کند و با گوش هایش «ببیند» و جهان بینی هرکس به اندازه ی وسعتی است که به آنجا پا گذاشته است. محل تمرکز چشم هرکس، موضع تفکر و منبع پنهان وجود اوست.

حرفی که از نگاه وجود بدر آید تا اعماق عالم وجود نفوذ می کند و چه بسا کلامی که از زبان به در آید در همان زمان و در همان مکان مدفون

می گردد. چه تعبیر بلند و گویایی را اقبال لاهوری در وصف «دید» سروده است که به خوبی نشان دهنده ی اعجاز قدرت نگاه است.

آدمی دید است، باقی پوست است

دید آن است که دید دوست است

همه ی وجود در نگاه آدمی نمایان می گردد. نور دل از طریق نور چشم منعکس می شود و تاریکی دل با تاریکی چشم همخوان می گردد.

نور، نور چشم خود نور دل است

نور چشم از نور دل ها حاصل است

باز نور نور دل نور خداست

کاو ز نور عقل و حس پاک جدا است

و یا به قول مولوی:

از یک اندیشه که آید در درون

صد جهان گردد به یک دم سرنگون

در چنین برداشتی از دیدن و نگاه کردن است که می توان بیت الغزل هستی را در امواج ناپیدای نگاه ارایه کرد. و فراتر از صدها کتاب و هزاران سخنرانی و هزاران پند و اندرز، اثر نافذ خود را بر ساختار روان و شخصیت فرد بجای گذاشت.

آنچه «دیدم» می نگنجد در بیان

تن ز سهمش، بی خبر گردد زجان

روش های تربیت علمی در شرایط کنونی اگرچه قدرت ابزار و تکنیک های پیچیده ای دارد و مجهز به سیستم های پیش بینی و کنترل رفتار است اما قدرت درونی و نیروی تأثیرگذاری عاطفی آن بسیار ضعیف است. زیرا هرچند یک مربی از نظر علمی و فنی به روش های تغییر رفتار مسلط باشد و از دستاوردهای روان شناسی تربیتی استفاده کند، اگر فاقد یک ارتباط نافذ عاطفی که فقط از راه دل و نگاه صمیمانه و ذوب کننده برمی خیزد باشد نمی تواند به تغییر رفتار و تحول شخصیت متربی دست یابد. هیچ تغییر رفتاری تا از درون ریشه نگیرد در بیرون ظاهر نمی شود و

اگر هم چنین تغییری در ظاهر رخ دهد قطعا یا ناپایدار خواهد بود و یا تصنعی و بی ریشه که هر لحظه باید در انتظار فرو نشینی آن بود.

علم کنونی به مدد آزمایش ها و یافته های پژوهشی همراه با تکنیک های ابزاری و شرطی سازی کلاسیک و آموزش های برنامه ای، خواهان تغییر رفتار است. حال آنکه اگر این قدرت علمی و عقلانی با ذوق و رغبت عاطفی همراه شود می تواند پیوند عشق و عقل را در تربیت درونی برقرار سازد و در این صورت است که حرکت معجزه آسای نگاه تأثیر رندانه ای بر متربی می گذارد.

»عقل هم عشق است و از ذوق «نگه» بیگانه نیست

لیکن این بیچاره را آن جرأت رندانه نیست«

اثر «نگاهی» که انسان احساس می کند و به دیدگانش دوخته شده است؛ بیش از هرچیز تحت تأثیر میدان ارتباطی و فضای عاطفی و روانی است که در موقعیت های تعاملی بین افراد ایجاد می شود. به نحوی که وجد و گرمی یک نگاه با وجد و گرمی نگاه مقابل معنا می گیرد. بسیاری از احساسات نادیدنی از طریق «دیده ی نامرئی» منتقل می شود آن هم نه به صورت امری هوشیار و خودآگاه بلکه به گونه ای ناخودآگاه که ممکن است اثرات آن نه در زمان حال و در موقعیت کنونی، بلکه در آینده ای دور از لایه های زیرین شخصیت و در پس عواطف و احساسات نمایان شود. برای همین است که اغلب اولین نگاه های معلم در نخستین روزهای مدرسه هنوز در امواج پنهان خاطرات کودکی ما فوران دارد و با تمامی وجود آن را می توانیم بازآفرینی کنیم و آنچه که از استاد آموخته ایم تنها چیزهایی بوده است که از طریق دیده و دیدن، و نگاه و نگاه کردن رخ داده

است. به قول زیبا و عمیق یکی از صاحب نظران در تعلیم و تربیت عملی: «شاگرد از استاد همان آموزد که «بیند«(5)

در تعلیم و تربیت جاری، به ویژه در قلمرو آموزش و پرورش «کتاب محور» و «نمره مدار» فقط ابزار تکنولوژی و نمادهای بیرونی و وسایل کمک آموزشی به عنوان برتری های تعلیم و تربیت قلمداد شده اند. از میان همه ی این عوامل فاقد روح و عاطفه، تنها یک عنصر ذی روح و سیال و یک عامل معنی دار و معنی دهنده وجود دارد و آن «معلم» است. معلم نه به معنای انتقال دهنده علم و دانش، بلکه الهام کننده منش و بصیرت و تسری دهنده ی جان و روح معنویت به شخصیت و عواطف متعلم، و شخصیتی که نه با زبان دهان و چشم سر که با زبان وجود و نگاه قلب و از دریچه ی محبت با کودک ارتباط برقرار می کند. اگر این عنصر «ذی روح» وارد قلمرو تعلیم و تربیت نگردد همه ی اقدامات تربیتی، نارسا، سترون و ابتر و پیام های تربیتی «عایق» می گردند. بدین معنی که هرقدر از طریق عوامل بیرونی (ابزارها، تکنیک ها، برنامه های تقویتی و. . .) بخواهیم در وجود و شخصیت متربی نفوذ کنیم همانند ضربه بر آهن کوبیدن است که هرچند با تمامی نیرو وارد می شود اما نمی تواند آن را شکل پذیر سازد در حالی که حرارت نگاه و صمیمیت وجود ممکن است به یکباره وجود فرد را ذوب کند.

بنابراین، نخستین اقدام انسانی و بنیادی ترین رکن ارتباطی در تربیت «هادی کردن» فضا و محیط تربیت است. جریان تربیت کنونی مبتلا به عوامل بازدارنده و عایق کننده است. عایق های بین مربی و متربی که روز به روز به خاطر تأکید بر عوامل بیرونی و نادیده گرفتن عوامل درونی

ضخیم تر و نفوذناپذیرتر می گردد و تنها راه ذوب کردن این عایق ها، مداخله هایی است که از جنس عشق و ذوق و شور و وجد باشد و معلم یا مربی باید در وهله ی اول خود واجد این شور و عشق باشد تا بتواند شور و شوق را به متعلم یا متربی القاء کند.

اگر این آتش ذوب کننده شعله ور گردد، همه ی تلاش ها و اقدامات بیرونی را نیز درونی می کند و کوچکترین، جزئی ترین و گذراترین پیام ها و حرکات می تواند بزرگترین و نافذترین و پایدارترین آثار را بر جای بگذارد.

در چنین شرایطی است که راه های هزار و یک شبه در کوتاهترین فاصله پیموده می شود و زمان و مکان فشرده می شود و کمیت در قالب این تحول رنگ می بازد. و راهی که باید ماه ها و سال ها با مراحل تدریجی گام به گام طی شود، به یکباره پیموده می شود.

می نداند عشق سال و ماه را

دیر و زود و نزد و دور راه را

عقل در کوهی شکافی می کند

کوه پیش عشق چون کاهی بود

دل سریع السیر چون ماهی بود

عشق شبیخونی زند بر لامکان

گور را نادیده رفتن از جهان

عشق بانان جوین خیبر گشاد

عشق در اندام مه چاکی فتاد

چون خودی را از خدا طالب شود

جمله عالم، مرکب او راکب شود

در واقع درون مایه هر اقدام تربیتی، ایجاد نیاز و عشق در درون متربی است.

اثر نقاش، موسیقی دان و شاعر به ما یاد می دهد که چگونه نگاه ها و دیده های درونی و باطنی و عواطف و احساسات خود را با حداکثر قوت و مهارت به کار بندیم تا نادیده را دیدنی کنیم و ناگفته ها را بشنویم. اثر نگاه وجودی و بصیرت درونی به ما نشان می دهد که چگونه اسرار ناشناخته عالم وجود و نیروهای پنهان و امکانات موجود در آن را شناخته و درک کنیم. علاوه بر آن، اثر اکسیر نگاه موجب می گردد که ما بتوانیم صورت های جدیدی از پدیده های اطراف را پرده برداری کنیم و آنها را با نگاهی دیگر ببینیم.

و به تعبیر سهراب سپهری:

»چشم ها را باید شست / جور دیگر باید دید

باید پرده را برداریم / بگذاریم که احساس، هوایی بخورد.«

به همین خاطر است که او به زیبایی گفته است: «بهترین چیز، رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق، تر است.«

به این معنا «کشف دیداری» جایگزین «کسب بینایی» می گردد و مشاهده باطن به جای «تماشاگری ظاهر» می نشیند. بینش و برداشت چنین نگاهی معنایاب سرشار از حیات و هستی است. آیا در مورد انبیاء و اولیاء جز این می توان گفت که آنان نیز در پی آن بوده اند که «خوب دیدن» و «خوب نگاه کردن» را به بشر بیاموزند. آنها به ما می آموزند که چگونه زندگی و حیات را در این و آن جهان حس کنیم؟ آنها به ما یاد می دهند که دریابیم طبیعت بشر با شرایط طبیعی و مادی خود چه می تواند بکند؟ دگرگونی هایی که در درون ما و بیرون از ما اتفاق می افتد چگونه است؟ و

چگونه باید باشد؟ آنان ما را نسبت به جهان پیرامون خود حساس و پذیرا می سازند. آنها قلوب ما را به روی کیفیات و ویژگی های تازه ای که آن جهان، با همدستی و همکاری روح انسان می تواند در خود پنهان سازد می گشایند. آنان افق نگاه باطن، نگاه وجود، نگاه معنی یاب، نگاه ذوقی و نگاه درونی را به ما هدیه می کنند. آنها به چشم ما با سورمه ی نیروبخش قوت می دهند تا بعد دینی جهان را از بعد مادی آن تشخیص دهیم و نگاه «عقبی بین» را جایگزین نگاه «اولی بین» کنیم و نظام شکوهمند هستی را با آگاهی وجودی و تجربه ی عرفانی دریابیم و بالاخره آنان به ما یاد می دهند که چگونه به عالم ربوبی راه یابیم و به ما نیل به لقاء الله را نشان می دهند. لقاء خداوند نادیدنی که تنها با نگاه ناپیدای درون امکان پذیر است. و باز هم به قول سهراب

»باید دوید تا ته بودن /

باید به بوی خاک فنا رفت

باید به ملتقای درخت و خدا رسید

نزدیک انبساط /

جایی میان بی خودی و کشف«

ما از زبان گویا و نافذ و افسون کننده «نگاه» در تربیت در شکل دادن شخصیت کودکان و حتی بزرگسالان غافلیم. اگر می دانستیم که از طریق یک نگاه (اما نه همه نگاه ها که یک نگاه «معنی دار» و «شوک آور«، یک نگاه گویا و جاندار، یک نگاه نمایاب و نماساز) می توان در یک لحظه راهی طولانی را طی کرد و به یک اشاره، صدها بشارت و صدها انذار را انتقال داد، آنگاه می توانستیم همه وجود خود را از کلام و گفتار، عادی و از پند و اندرز مجازی، خالی کرده و به این سلاح موجز و گویا اما خاموش تکیه کنیم.


1) »کار ما نیست شناسایی راز گل سرخکار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم» «سهراب سپهری«.

2) ر. ک. «دیدن دگرآموز و شنیدن دگرآموز«، محمد اقبال لاهوری، انتشارات امیرکبیر، سال 1375.

3) چشم و جانم چونکه بینا شد ز دوستهرچه می بینم به عالم جمله اوستمن ندیدم غیر جانان در جهاندر حقیقت اوست پیدا و نهان.

4) نگاه کنید به اریک رومر، «در دفاع از سینمای گویا» که در آن صدا از تصویر استقلال کامل داشته است. به نقل از کتاب «باد هرکجا بخواهد می وزد«، اثر روبر برسون، ترجمه ی بابک احمدی، انتشارات فیلم، سال 1369.

5) دکتر رجبعلی مظلومی.