جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حرکات بدنی

زمان مطالعه: 4 دقیقه

طرز حرکات بدنی هم می تواند حالت احساسی فرد را بیان کند. به هنگامی که اعضا بدن به تحرک درمی آید، و حرکات خاصی را از خود به وجود می آورد می تواند دال بر فعالیت بیشتر باشد. تجزیه و تحلیل ارتباط بدنی بین افراد نشان می دهد که حدود 60 نوع از حرکات مختلف بدنی وجود دارند که بیش از نصف آن مربوط به حرکات سر و صورت است.(1) این حرکات سر، هر یک نمادی از حالات عاطفی و هیجانی را بروز می دهد.

»اشارات و حرکات به هنگام سخن گفتن، بخصوص توسط سر و صورت و نیز دست ها از علائمی است که اطلاعات بیشتری را به معرض نمایش می گذارند. حرکات بدنی نیز بازگوی احساس منفی یا مثبت هستند. حرکت سر می تواند به شکل مثبت جهت تأیید و به فرم منفی جهت رد کردن و عدم تأیید باشد. برخی حرکات می توانند بیانگر تنفر و برخی نشانگر احساس دوستی و محبت باشند. تشخیص معنی این نوع حرکات بیشتر حالت تجربی دارد و در فرهنگ های مختلف معنای متفاوتی را خواهد داشت. شاید جویدن ناخن انگشتان، خارش سر، باز کردن و بستن دگمه های پیراهن و نیز مالش دست روی دست به عنوان به

هم زدن موقعیت تلقی شود و یا اینکه جزء عادت بوده و چنین مفهومی را نرساند. به هر حال معنی همه ی این نشانه های غیرکلامی بستگی به زمینه ی عمل و موضوع آن دارد.«(2)

در اینجا لازم است با نوعی بازنگری و بازیابی به تجربیات شخصی خود به عنوان یک معلم و یا مربی به این الگوها به شیوه ای جدید بنگریم و از خود سئوال کنیم که در فرآیند تدریس و یا در جریان تربیت کودکان و نوجوانان تا چه اندازه به این مفاهیم نمادین که از نظر گستره تأثیر و عمق ارتباط تأثیر قابل ملاحظه ای را در افکار و رفتار ایجاد می کند پی برده ایم؟ تا چه میزان به آثار «پنهان» این رفتارهای «آشکار«! توجه داشته ایم؟ از همه مهم تر، برنامه ریزان آموزشی و طراحان فعالیت های تربیتی تا چه اندازه در تنظیم اصول و اهداف خود به این الگوهای غیر کلامی که گاه نامرئی و اغلب نمادین هستند توجه دارند؟ پاسخ به این پرسش ها مستلزم وارسی مجدد نظام تعلیم و تربیت و ارزیابی بینش ها، منش ها و نگرش های موجود میان معلمان و مربیان در جریان تعلیم و تربیت است.

از طرف دیگر یکی از عناصر مهم در فرآیند تعلیم و تربیت فرآیند «تفکر» است. بر طبق کلیه تعریف هایی که شده است، فکر کردن یک فعالیت نهانی است که فقط فردی که فکر می کند با آن درگیر است. تجربه فکر کردن را به انواع مختلف توصیف کرده اند. مانند، حرف زدن فرد با خود، با دیگران، شنیدن صدای کلمات ادا شده، دیدن تصویرهای ذهنی، تداعی های آزاد و بازآفرینی معانی، ارتباط دهی اطلاعات قبلی با

اطلاعات دریافتی، همه و همه در فرآیند تعلیم و تربیت به ویژه در رابطه با انتقال مفاهیم و مطالب آموزشی کلاس درس دارای اهمیت ویژه ای است. دانش آموزان می توانند با قدرت تفکر خود اشیاء و رویدادهایی را که در محیط محدود خود حضور ندارند، از طریق تداعی نمادها و بیان تصاویر ملاحظه کنند.

در نگاه اول چه بسا هیچ چیز عجیبی در این گونه تفکر به نظر نرسد، می توان گفت که شخص، عناصر مختلفی را در تخیل خود به صورت «درونی» تداعی می کند. ولی موضوع به این سادگی نیست. تا آنجا که فکر کردن متضمن بازنمودهای ذهنی حالاتی که افراد با آنها روبرو می شوند باشد، می توان آن را با بسیاری از فعالیت های بازنمودی قابل مشاهده افراد مربوط ساخت.

استفاده از نمادها برای باز کردن عناصر عملیات مربوط به یک حوزه در حوزه ای دیگر از ویژگی های تفکر انسان است.(3)

بر این اساس آموزش معلم، بستگی به چگونگی طرح عناصر عملیات و فرصت دادن به دانش آموزان جهت بازآفرینی آنها دارد. در این شرایط است که کار معلم از محدوده یاددهی و یادگیری و ارتباط دو جانبه مکانیکی خارج می شود و باب سومی را نیز می گشاید، بدین معنی که نخست معلم مطلب آموزشی تازه ای را به شاگردان ارائه و توضیح می دهد. دوم، معلم می کوشد تا شاگردان مطلب تازه را به طور کامل جذب کنند. متأسفانه گاهی اوقات معلم به این دو مرحله اکتفا می کند و

فرآیند یاددهی – یادگیری را در این اثنا تمام شده تلقی می کند، اما گام دیگری که اساس روش فعال و خلاق در تعلیم و تربیت را نشان می دهد باقی مانده است. آن مرحله دیگر، مهم ترین رکن یادگیری نیز هست. معلم مطلب جدیدی به شاگردان عرضه می کند و می کوشد فضایی را فراهم آورد که شاگردان از طریق بازاندیشی و بازآفرینی واقعیت بیرون را با تجربه ی درونی خود درآمیزند و در تعامل این دو، ترکیبی جدید خلق کنند. همان عامل مهمی که ژان پیاژه تحت عنوان تعادل جویی در فرآیند رشد از آن یاد می کند.(4)

یادگیری مطالب تازه به تجارب گذشته شاگردان نیز سخت بستگی دارد که در روان شناسی یادگیری این وابستگی را «پیش ادراک» می گویند. بنابراین مهم ترین اصل یادگیری در این روش توجه به اصل «بازآفرینی» است. هر فرد به اقتضای تجربیات، گرایش ها و نگرش های خود پیام های ارائه شده را جذب و بازسازی می کند. بر این اساس، فراگیران در صورتی می توانند به فهم مطلب دست یابند که میان زبان و اندیشه پیوند واقعی ایجاد کنند.(5)


1) جهت مطالعه بیشتر به یافته های ناپ (1978) و محرابیان مراجعه شود. (همان منبع(.

2) به نقل از: مجله «پژوهش در مسائل روانی، اجتماعی» مقاله «ارتباط غیر کلامی و نقش آن در تدریس«، مندرج در شماره 7 / 6، سال چهارم، زمستان 70 – بهار 71، با تصرف و افزوده ها.

3) بنگرید به کتاب «روان شناسی و ارتباط«، هیئت مؤلفان؛ ترجمه ی محمد رضا طالب زاده، مرکز نشر دانشگاهی، سال 1368، صفحه ی 171.

4) ر. ک. روان شناسی ژنتیک، دکتر محمود منصور، جلد اول.

5) ر. ک. «روان شناسی آموزش زبان خارجی«، نوشته ب. و. بلیایف، ترجمه امیر فرهمند پور مرکز دانشگاهی؛ سال 1368، ص 7 و 8.