جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تربیت بیرونی مانع تربیت درونی است

زمان مطالعه: 8 دقیقه

تربیت و شبه تربیت

[این گفتار، متن پیاده شده نوار سخنرانی در جمع فرهنگیان استان فارس در سال 1370 می باشد (با اندک اصلاحات و حذفیات و اضافات(]

ذره را تا نبود همت عالی حافظ

طالب چشمه خورشید درخشان نشود

در جایی آمده بود که: «تربیت کردن، مانع تربیت شدن» است!(1) عده ای را این سخن سنگین آمد و به یک باره فریاد برآوردند که: «پس می گویید تربیت را تعطیل کنیم، و پس از آن آدمیت را» زیرا به گفت امانوئل کانت: «آدمی، تنها در تربیت، رنگ آدمیت می گیرد» اما غافل از آن که در پس این سخن، سخن های دیگری است که به ظاهر، فهمی از آن حاصل می شود و در باطن، مقصودی دیگر نهفته است و به قول آن عارف رومی که:

این سخن سریانی ست، زنهار مگویید که فهم کردم! هر چند

فهم و ضبط کرده باشی، از فهم عظیم بدور باشی، فهم این، بی فهمی است. خودبلا و مصیبت و حرمان تو از آن فهم است، تو را آن فهم بند است. از آن فهم می باید رهیدن تا چیزی شوی!(2)

حال در فهم این سخن نیز باید چشم ها را شست(3) باید قالب ها را زدود، باید پیش ساخته های قبلی را خراب کرد و از نو، با فهمی تازه و به مدد «لحظات جذبه» به این حدیث کهن نگاهی تازه کرد که: «عشق، کشش متقابلی است میان دو پاره، که نخست به هم پیوسته بودند و سپس از یکدیگر دور افتادند«. و «تربیت درونی» و عاشقانه چیزی جز اتصال وجودی این دوپاره از هم جدا شده نیست. یعنی پیوند دادن معانی، مفاهیم و تعالیمی به متربی که جزو ذات و از سنخ فطرت و نهاد او باشد، پس تربی درونی هم چون آهن و آهنربا با کششی عاشقانه بین دو قطب سیال مربی و متربی شکل می گیرد.

ایا شنیده اید که عشق آموختنی یا کسب کردنی باشد؟ آیا تربیت غیر از عشق به کمال است؟ پس تنها از درون باید تربیت حاصل شود.

اگر هزار دزد بیرونی بیاید در را نتوان باز کردن، تا از اندرون دزدی یار ایشان نباشد که از اندرون باز کند. هزار سخن از بیرون بگوی، تا از اندرون مصدقی نباشد، سود ندارد. همچنان که درختی را تا در بیخ او تری بیابد. تا آب مدد او شود. اگر همه عالم نور گیرد، تا در چشم نوری نباشد هرگز آن نور را نبیند. اکنون اصل آن قابلیت است که در نفس است.(4)

و مگر نشنیده اید این کلام مولای متقیان را که: العلم علمان: علم مطبوع و علم مسموع و لا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع(5) و در نقلی دیگر از آن امام آمده است: «العقل عقلان: عقل مطبوع و عقل مسموع» یعنی علم یا عقل دو تا است: یکی علم شنیده شده و فراگرفته شده از بیرون و دیگری علم مطبوع یعنی دانشی که ناشی از طبیعت و سرشت آدمی است و از درون او سرچشمه می گیرد و می فرماید: اگر علم مطبوع (از درون) نباشد، علم مسموع (بیرونی و استماعی) فایدتی نبخشد، هم چون نوری که به چشم نابینا بتابد، هیچ خاصیتی از درون حس نکند.

پیام مربی و اثر او به قدر جذب متربی باید ظاهر شود. «این پیام متربی همچون آرد است پیش خمیر کننده، کلام نیز همچون آب است در آرد، آن قدر آب ریزد که صلاح اوست زیرا در سرشت آدمی، همه علم ها در اصل سرشته اند. که روح او مغیبات را بنماید چنان که آب صافی آن چه در تحت اوست، از سنگ و سفال و غیره و آن چه بالای آن است همه بنماید عکس آن، در گوهر آب، این نهاد است- پی علاجی و تعلیمی لیکن چون آب آمیخته شد با خاک یا رنگ های دیگر، آن خاصیت و آن دانش از او جدا شد و او را فراموش شد. حق تعالی انبیاء و اولیاء را فرستاد هم چون آب صافی بزرگ که هر آب حقیر و تیره که در او دارید، از تیرگی خود برهد و از رنگ عارضی برهد. پس او را یاد داد چون خود را صاف بیند بداند که» اول من چنین صاف بوده ام به یقین و بداند که آن تیرگی ها و رنگ ها عارضی بود. یادش آید حالتی که از پیش از این عوارض بود!.

خویش را صافی کن از اوصاف خویش

تا ببینی ذات پاک صاف خویش(6)

»پس انبیاء و اولیاء، مذکران باشند او را از حالت پیشین، نه آن که در جوهر او چیزی نو نهند«.(7) بر این اساس، تربیت امری اکتشافی است و نه اکتسابی!

و درست گفت آن بزرگ معلم که:

تربیت باید پیرو فطرت باشد یعنی تابع و پیرو طبیعت و سرشت آن شیئی شکوفا شود و استعدادهایش بروز کند، باید کوشش کند همان استعدادهایی که در او هست بروز و ظهور کند.(8)

به یک معنا، مربی باید به متربی مجال دهد تا ذات خود را دریابد و به حکم فطرت خویش سلوک کند.

پس این که گفته می شود «تربیت کردن» مانع «تربیت شدن» است سخن به گزاف نیست و همین معنا را واجد است که متربی باید از درون خویش بجوید سرچشمه را و با میل و شوق و جاذبه خویش بجوید معشوقه را. در تربیت کردن، فاعل تربیت مربی است و در «تربیت شدن» فاعل تربیت متربی است.

مثال تربیت همچون رشد گیاه است(9) که جوشش و رویش و کوشش از جانب گیاه است. فاعل رشد گیاه است و باغبان مددیار و کمک رسان و زمینه ساز. پس اگر قبل از آن که او به جستن خویش برآید ما از بیرون برایش فراهم آوریم، مانع می شویم که خود را درخود بطلبد. در تربیت شدن، متربی خود شخصاً خمیر مایه های فطری اش را کشف می کند اما در «تربیت کردن» همان مواد را به طور عاریه ای از برون کسب می کند و چون از بیرون کسب

می کند، مانع می شود که از مقوی تزریق شود. پیداست که بعد از مدتی، ساز و کار درونی برای تأمین عوامل رشد و قوت موجود زنده تعطیل می شود. و او همچون انگلی به مدار تغذیه تزریقی از بیرون وابسته می شود.

پس در درون خویش جو چشمه را(10)

مقصود آن است که انسان اگر به مقام دل و باطن و ذات خویش راه یابد نسخه جامع آفرینش و آئینه تمام نمای هستی عالم است. در هر دهانی، زبانی، بیابی و لیکن در هر سینه دلی نیابی. زندگی در جود ماست نه در جهانی که ما را احاطه کرده است:

هستی از ما هست شد نه ما از او

باده از ما مست شد نی ما از او

سبو بشکن که آبی، نی سبویی

ز خود بگذر که دریایی، نه جویی

حذر کن از من و مایی، که مایی

گذر کن از تو و اویی، که اویی

تو، یاری، از خود اندر خود سفر کن

به گرد عالم اندر چند پویی(11)

کار مربی ایجاد نیاز به رشد و کمال در متربی است و اقدام و کوشش مربی در ایجاد کشش متربی نسبت به پیام تربیتی است و نه ارائه پیام. کار مربی پروراندن استعداد تحصیل کمال در متربی است تا متربی خود شخصاً به کشف آن نایل آید. کار مربی تشنه کردن تربی است و نه سیراب کردن.

آب کم جو تشنگی آور بدست

تا بجوشد آبت از بالا و پست(12)

ای سرگشتگان وادی حیرت و ای گمشدگان بیابان ضلالت، نه بلکه ای پروانه های شمع جمال جمیل مطلق، و ای عاشقان محبوب بی عیب بی زوال، قدری به کتاب فطرت رجوع کنید و صحیفه ذات خود را ورق زنید.(13)

و اما گفتیم «کشش درونی در تربیت عاشقانه«؛ مقصود آن است که تا جذبه ای از درون نباشد تکانه ای رخ نخواهد داد. جذبه ای از درون باید تا آدمی به پاس آن جنبشی آغاز کند. مگر نه این که آدمیان آن گاه دگرگون شوند که جذبه و تکانه ای دفعتاً آنها را منقلب سازد. اما جان مایه این تکانه درد است و عشق. و تا آدمی از درون دیگری نشود بیرون را فهم نخواهد کرد.

درد است که آدمی را راهبر است در هر کاری که هست تا او را درد آن کار و هوس و عشق آن کار در درون نخیزد او قصد آن کار را نکند و آن کار بی درد او را میسر نشود. خاه دنیا و خواه آخرت. «فاجاء هالمخاض الی جدع النخله» او را آن درد به درخت آورد و درخت خشک میوه دار شد.(14)

تن، همچون مریم است و هر یکی عیسی داریم. اگر ما را درد پیدا شود، عیسای ما بزاید و اگر درد نباشد عیسی هم از آن راه نهایی که آمد باز به اصل خود بپیوندد. الا ما محروم مانیم و از او بی بهره.(15)

هم چنان که فرق است بین دردمند شدن و دردمند کردن، به همین قیاس فرق است بین تربیت کردن و تربیت شدن. درد باید از درون زاید و درمان نیز از درون، که فرمود: «دواؤک فیک و ما تشعر و داؤک منک و ماتبصر«(16)

دوای تو در درون توست و تو نمی دانی، درمان تو نیز در درون توست و تو بر آن بصیرت نداری.

همچنین در حدیث آمده است که: «چون در گوهر عبودیت نیک بنگری، آن را ربوبیت بینی» زیرا تا از معبود چیزی در عابد نیاید او را عابد نخوانند و تا عظیم در دل تجلی نکند او را تعظیم نتوان کرد. و مولوی ضرب المثل معروف جوینده یابنده است را نیز بدین معنی تفسیر می کند که جوینده، در حقیقت، همان یابنده و طلب، عین وصول به مطلوب است.

همه با ماست، چه با ما! که خود مائیم سر تا پا

مثل گشته است در عالم که جوینده است یابنده

هر که به جد تمام در هوس ماست، ماست

هر که چو سیل روان در طلب جوست، جوست(17)

و آدمی همیشه عاشق آن چیزی است که ندیده است و نشنیده است و فهم نکرده است و شب و روز آن را می طلبد. بنده آنم که نمی بینمش و از آن چه فهم کرده است و دیده است ملول است و گریزان.(18)

و در جای دیگر گفته بودیم که «یاد دادن، مانع یاد گرفتن است«(19) و به دنبال

آن بیان کردیم که متعلم را باید در برابر ندانسته ها قرار داد تا او خود شخصاً به عشق دانستن، دانسته را کشف کند و اگر دانسته را از ما کسب کند مانع کشف او از دانسته ها می شود! آگاهی از نادانستگی آغاز حیرت است و حیرت زاینده ی تفکر و تفکر مقدمه ی آشنازدایی برای ورود به دنیای ناشناخته ها و کشف جهان پررمز و راز خلقت است.

هنر مربی و معلم، تشنه کردن متربی و متعلم است. هنر مربی و معلم، قرار دادن متربی و متعلم در وادی مجهول، حیرت، کنجکاوی و تشنگی است نه ارائه معلوم ها، پاسخ ها و دانسته ها.

برای همین است که باز هم یادآرو می شویم که: یاد دادن مانع یاد گرفتن است و تربیت کردن مانع تربیت شدن است. زیرا در چنین شرایطی، لحظات جذبه، کنجکاوی، نیاز و شوق به کمال و آگاهی را از متعلم و متربی می گیریم.

مگر نه این است که تفکر یعنی رسیدن از معلوم به مجهول(20) و چه زیبا فرمود که: (الفضل العباده التفکر، لا عباده کالتفکر، لاعلم کالتفکر)

بدان که از برای تفکر (دست یابی به مجهول – قرار گرفتن در برابر موقعیت مبهم) فضیلت بسیار است و تفکر، مفتاح ابواب معارف و کلید خزائن کمالات و علوم است و مقدمه، لازمه ضمیمه سلوک انسانیت است. در قرآن شریف و احادیث کریمه، تعالیم بلیغ و تمجید کامل از آن شده است و از تارک آن تعبیر و تکلیف شده و در کافی شریف سند به حضرت صادق علیه السلام رساند که فرمود: «افضل العباده ادمان التفکر فی الله و فی قدرته» و پس از این ذکری از این حدیث پیش می آید و در حدیث دیگر یک ساعت تفکر را از عبادت با شب زنده داری بهتر دانسته است (تفکر ساعه من قیام الیله(.

و در حدیث نبوی صلی الله علیه و آله است که فتکر یک ساعت از عبادت یک سال بهتر است(21) و در حدیث دیگر است که تفکر یک ساعت بهتر است از شصت سال و در حدیث دیگر هفتاد سال و از بعضی علمای فقه و حدیث هزار سال هم حدیث شده است.

این همه گفتیم اندر وصف تفکر از آن جهت که تفکر امری است «درونی» که باید توسط فرد متعلم شخصاً صورت گیرد. آیا دیده اید کسی را که به دیگری فکر بیاموزد؟ آیا شنیده اید که تفکر را بتوان از بیرون به فرد یاد داد. هرگز! زیرا تفکر از کنجکاوی ها و جنبه های فی البداهه درونی فرد سرچشمه می گیرد و عوامل بیرونی تنها پرورش دهنده و تقویت کننده و مددیار او هستند و بس. از این رو، در تربیت درونی که با نوعی عشق و ذوق و وجد درونی همراه است، همه چیز از درون سرچشمه می گیرد و از هر گونه دست کاری، دخالت و شتاب زدگی باید پرهیز کرد تا مقصود فطرت حاصل شود.

سودای میان تهی ز سر بیرون کن

وز ناز بکاه و در نیاز افزون کن

استاد تو عشق است، چو آن جا برسی

او خود به زبان حال گوید چون کن


1) بنگرید به گفتار: «تربیت کردن، مانع تربیت شدن است؟» کتاب تربیت آسیب زا؛ عبدالعظیم کریمی؛ انتشارات انجمن اولیا و مربیان، سال 1373 صص 58-65.

2) بنگرید به کتاب فیه ما فیه (مقالات مولوی) بازخوانی متون و ویرایش متن؛ جعفر مدرس صادقی؛ ص 55.

3) تعبیری از سهراب سپهری.

4) فیه ما فیه)مقالات مولانا(؛ ص 26.

5) نهج البلاغه، حکمت 321.

6) ر. ک: فیه ما فیه؛ مولوی.

7) فیه ما فیه، ص 122.

8) بنگرید به کتاب: تعلیم و تربیت در اسلام، اثر علامه شهید آیت الله مطهری؛ صص 33 و 34.

9) همان منبع، ص 38.

10) سالها دل طلب جام جم از ما می کردآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد حافظ.

11) شمس مغربی.

12) مولوی.

13) بنگرید به کتاب شریف چهل حدیث، امام راحل (ره(؛ ص 184.

14) فیه ما فیه؛ تلخیص، مقدمه و شرح دکتر حسین الهی قمشه ای؛ ص 14.

15) همان منبع؛ ص 14.

16) امام علی علیه السلام.

17) دیوان شمس.

18) فیه ما فیه، ص 57.

19) ر. ک؛ تربیت آسیب زا؛ تألیف نگارنده.

20) الفکر تربیت امور معلومه للتادی الی مجهوله.

21) تفکر ساعه خیر من عباده سنه.