برای گشودن بابی تازه در تربیت دینی، قبل از هر گونه اقدامی باید به چند پرسش اساسی پاسخ داده شود. اولین سؤال این است که وقتی می گوییم: «تربیت دینی«، از این ترکیب دوگانه ی «تربیت» و «دین» چه برداشت یا انتظار روشنی داریم؟ در واقع تربیت دینی ناظر به دو مفهوم است؛ یکی «تربیت» و دیگری «دین«. اولاً به تنهایی از این کلمات چه تعریفی داریم؟ و در ترکیب اضافه «تربیت دینی» مراد اصلی چیست؟(1)
وقتی از تربیت دینی سخن به میان می آید، در اولین وهله تصور می رود که تربیت دینی صرفاً به مباحث یا مفاهیم مذهبی و مصادیق احکامی که در شریعت دین هست محدود می شود. این طرز تلقی از تربیت دینی خود نوعی
نگاه سکولاریستی به دین است، تربیت دینی، تربیتی است که موضوعش صراحتاً و آشکارا در مورد بخشی از دین است. مثلاً ممکن است درس دینی و قرآن باشد یا زندگی انبیاء و بزرگان دین باشد و ممکن است تاریخ دین و یا احکام دینی باشد.
اگر گستره ی تربیت دینی را از محدوده ی صورت ها و ظواهر خارج ساخته و افزون بر آن به متن زندگی و سیرت و باطن حیات گسترش دهیم، قطعاً به گونه ای متفاوت از آن چه در برداشت های جاری از تربیت دینی تلقی می شود، مواجه خواهیم شد. در واقع، وقتی جهان ملک خداوند است و عالم، محضر خدا تلقی می گردد و هنگامی که کنشی از انسان سر می زند، اگر همراه با توجه الهی و تقرب به درگاه خداوند باشد، خود نوعی عبادت تلقی می شود(2) در چنین دیدگاهی دیگر نمی توان تربیت دینی را محصور در موضوعاتی که صرفاً در آموزش دینی مرسوم است خلاصه کرد. اگر از این منظر به تربیت دینی بنگریم آن گاه سؤال مهم تر و بنیادی تری حادث می شود که: پس تربیت دینی چیست؟ و تربیت «غیردینی» کدام است؟ و چه تمایزی دارند؟ آیا تربیت دینی منحصراً تربیتی است که باید در الفاظ و مفاهیم دینی خلاصه شود؟ آیا تربیت دینی منحصراً تربیتی است که باید در الفاظ و مفاهیم دینی خلاصه شود؟ آیا تربیت دینی صرفاً آموزش احکام شرعی و عبادات مرسوم و عبارات و مفاهیم دینی رسمی و کتابی را در بر می گیرد و یا فراتر از آن، می توان هر مفهوم و پدیده ای را که به نوعی به بندگی انسان معنی می دهد و او را به تقرب الهی هدایت می کند، مشمول تربیت دینی دانست. به قول مولانا:
هر ندایی که تو را بالا کشید
آن ندایی دان که از بالا رسید
برال مثال؛ هنگامی که به دانش آموزان یاد می دهیم چگونه به طبیعت و
پدیده های اطراف خود بنگرند و یا چگونه در کسب مهارت های زندگی و آداب اجتماعی تلاش کنند و یا بیاموزند که چگونه حرف بزنند، چگونه بشنوند، چگونه نگاه کنند، چگونه به وقایع تاریخی نظر کنند، چگونه سکوت کنند، چگونه در قضاوت، عادلانه حکم کنند، چگونه گذشت و فداکاری را در خود پرورش دهند و. . . همه و همه ی اینها را می توان به نوبه ی خود بخشی از تربیت دینی تلقی کرد. مگر نه این که دین تمامی مقررات و آداب زندگی دنیوی و اخروی را در ابعاد مادی و معنوی و زمینی و آسمانی در بر می گیرد؟ به نحوی که اگر به درستی از پدیده ای دنیوی هم چون پول و ثروت مادی استفاده شود، به همان اندازه بار دینی و ارزشی دارد که پدیده های اخروی همچون عبادات؛ و اگر با نیت الهی به جهان هستی بنگریم، مرزی میان ماده و معنی و دینی و غیردینی وجود نخواهد داشت.(3)
زمانی که دانش آموزان، قوانین فیزیک و شیمی و یا اصول و مبانی ریاضیات را فرا می گیرند، به همان میزان می توانند به دین نزدیک شوند که مقررات اخلاقی و ارزشی را فرا می گیرند. زیرا تمامی وقایع و مفاهیم صحنه ی پدیده های خلقت و طبایع وجود، نشانه هایی از دین و تجلی آیات الهی است و تنها نوع نگاه و نوع برداشت ما از این پدیده هاست که به آنها جنبه ی دینی یا غیردینی می دهد.
بنابراین، زمانی که تعبیر «تربیت دینی» را به زبان می آوریم، در ابتدا باید بدانیم مقصودمان از لفظ تربیت با صفت دینی چیست؟ و از آن فراتر در تعبیر ترکیب یافته ایی که از کنار هم گذاشتن این دو کلمه به دست می آید قصد القای چه معنایی را داریم؟
تعاریف معمولی و جاری از تربیت و روش های تربیتی، آن قدر کلی و عمومی اند که به همین خاطر تا به امروز در هاله ای از ابهام و ایهام قرار گرفته است. هزاران سال است که هزاران اندیشمند و فیلسوف و مربی و روان شناس و صاحب نظر در علوم تربیتی از تربیت سخن گفته و می گویند، اما تا کنون توافق مشخصی برای ارائه یک تعریف واحد و مشترک از تربیت به دست نیامده است. پیداست که برای تعریف تربیت دینی، این مشکل و ابهام صد چندان می شود و پیچیدگی عمیق تر و وسیع تری به خود می گیرد. از این رو، اگر قصد ارائه تعریفی از تربیت دینی را داشته باشیم، با وضعیتی به مراتب دشوارتر از تعریف تربیت مواجه خواهیم شد. چرا که قدمت مفهوم دین، حداقل به اندازه ی قدمت حضور بشر در این سیاره ی خاکی است. حال آن که روش های عملی و فنون تربیت که به منزله ی یک رشته اقدامات حساب شده و برنامه ریزی شده در آمده است عمری بسیار کوتاه دارد.
از آن جا که دین، در اساس امری ازلی و فطری است و خوانش ها و قرائت های گسترده و گوناگونی از آن شده است، شاید بتوان تعبیر تعلق و وابستگی فرد به حضرت حق و معرفت خداوند را به عنوان یکی از طرز تلقی های موجود انتخاب کرد، اما مقصود از پرداختن به تربیت دینی طرح فرضیه دیگری است که باید در جای خود به آن اهتمام ورزید.(4)
از این رو، قبل از هر چیز و پیش از ورود به هر مفهوم و روشی دیگر در
تربیت باید بدانیم که از به کارگیری عبارت «تربیت دینی» چه مقصودی داریم. آیا تربیت دینی، تربیتی است که به وساطه آن، دین ترویج می شود و موجب پذیرش و گرایش متریبان به دین می گردد؟ اگر چنین است چگونه باید اولیا و مربیان را به سویی هدایت کرد که نقش واعظان و خطیبان دینی را به عهده بگیرند و در خدمت تبلیغ و ترویج دین قرار گیرند؟ آیا محدود شدن به این گونه روش ها و یا به تصویر کشیدن زندگی و شیوه ی حیات بزرگانی از قبیل پیامبران و اولیا دین بدون زمینه سازی های شناختی، عاطفی و رفتاری مقصود را برآورده می سازد؟
آیا همین که ما در مدارس، موضوع ها، برنامه ها و پیام هایی را که مستقیماً بار دینی را به صورت لفظی و شکلی بیان می کنند ترویج دهیم و دانش آموزان را به حفظ کردن و مراعات ظاهری آنها واداریم، تربیت دینی به معنای عمقی و اصلی آن حاصل شده است؟ قطعاً پاسخ روشن است. این آموزش ها و تبلیغات، اگر بدون ایجاد رغبت و باور درونی باشد، نتیجه ای ندارد. مهم تر از آن، اگر تصور کنیم که با توصیه های مستقیم و روش های مبتنی بر مکانیزم های بیرونی ماند تشویق و تنبیه، دانش آموزان دین پذیر می شوند، نگاه خود را به دین در حد یک فرآورده ی بیرونی و عارضی تقلیل داده ایم.
از این رو ملاحظه می کنیم که برداشت های متفاوتی از تربیت دینی وجود دارد که هر کدام از نظر هدف، روش و موضوع می تواند قابل بحث باشد و تا زمانی که تعریف خود را از دین و تربیت و تربیت دینی روشن نکرده ایم، در روش های تربیت دینی نیز دچار مشکل خواهیم شد.
عده ای برآنند که تربیت دینی یعنی ابلاغ و انتقال موازین شرعی و آموزشی احکام و اخلاقیات دینی. عده ای دیگر تصور می کنند اگر یک مربی، موضوعات دینی را برگزیند و در قالب روش های غیرمستقیم (مثل سرود و تئاتر و نقاشی
و. . .) ارائه دهد به تربیت دینی نزدیک شده است. برخی دیگر معتقدند تربیت دینی توسط مربی دیندار و دین باور صورت می گیرد و برای دست یابی به تربیتی دینی باید در پی گزینش انسان دیندار باشیم.
دسته ای دیگر بر این باورند که تربیت دینی مخاطب خاص خود را دارد و تنها افرادی که به نوعی آمادگی پذیرش موضوعات و پندهای دین را دارند می توانند در قلمرو تربیت دینی قرار گیرند.
برخی دیگر معتقدند که به جای آن که در باب نسبت میان تربیت و دین بحث شود، باید وجوه گوناگون دین را در زندگی فردی و اجتماعی و در همه ی ابعاد جسمی، روانی، عاطفی، اخلاقی، شناختی و. . . تبیین نمود.
از این دیدگاه، تربیت دینی به یک ردیف مراسم و احکام اختصاصی دین خلاصه نمی شود و بسیار ساده لوحانه است اگر تصور شود انتخاب موضوعات مستقیم دینی که وقایع و مفاهیم دینی را در بر دارد می تواند تربیت دینی را شکل دهد. حال آن که ممکن است یک پیام ظاهراً غیردینی (یعنی در قالب الفاظ دینی ارایه نمی شود) مانند نشان دادن عظمت کهکشان ها، و یا ارائه راز و رمز زندگی جانداران و گیاهان و صدها مثال دیگر که هر کدام علی الظاهر ارتباطی با ظواهر دینی ندارد، ولی به طور غیرمستقیم برداشتی که از مشاهده ی آنها می شود یک حس دینی همراه با حیرت و اعجاب فطری را که ناشی از حضور خالق هستی است در فرد ایجاد کند. چه بسا آموزه های ظاهراً نادینی که به دینی شدن افراد کمک بیشتری می کند!
از این نظر باید برای پرورش حس دینی دانش آموزان از سطح ظواهر عبور کنیم و به جای پرداختن به مجاری فیزیکی و صوری دین، جریان هایی را که محتوا و نگرش دینی را در دانش آموزان تقویت می کند احیا کنیم، هر چند اگر این جریان ها (برخلاف مجاری) صورت و ظاهر دین را نداشته باشد)مانند
مشاهده ی شکفتن یک گل بر روی درخت، و یا مانند نگاه ژرف در ظلمت شب به آسمان پرستاره، مانند نوازش یک نوزاد آدمی، مانند دادن نان و غذا به یک حیوان گرسنه، دادن آب به یک درخت تشنه، اهداء کمک به همنوعان مصیبت زده و. . .(.
از این رو، باید در کنار تقویت «مناسک دین«، مسالک دینی را نیز در سطوح مختلف و به تناسب سن و جنس و اقتضای روحی و روانی دانش آموزان تقویت کرد. چگونه فکر کردن، چگونه حرف زد، راه رفتن، نگاه کردن، نشستن، گوش کردن، خندیدن(5) و. . . همه ی این ها می تواند جلوه هایی از تربیت دینی باشند.
اگر تربیتی دنی را در شکل گسترده آن تفسیر کنیم و همه ی اجزاء زندگی و ابعاد آموزش و پرورش را نمادی از تعالیم دینی تلقی کنیم، آن گاه می توان گفت حتی ریاضیات می تواند درست به اندازه ی الهیات، زیبا و نیک و به همان اندازه تعالی بخش روح و روان افراد باشد، مشروط به آن که درس ریاضیات نه به منزله ی انتقال فرمول ها و معادل های عددی و توخالی و محفوظات ذهنی، بلکه به منزله ی قواعد و قوانین معنی داری که جهان پیرامون را تفسیر می کند و همه چیز را در قالب نظم و زیبایی هماهنگ می کند جلوه گر شود.
این نوع نگرش به ریاضیات و هر درس دیگری که ظاهراً غیرارزشی و فاقد بار اخلاقی و معنوی است، می تواند ما را به برداشت هایی کاملاً معنوی و ارزشی سوق دهد و خود جلوه ای از تربیت دینی محسوب شود. بالعکس؛ چنان چه درس دینی و بینش و دانش دینی که در قالب کلاس های آموزشی تدریس می شود با حس دینی همراه نباشد و رغبت و فطرت دانش آموزان را از
درون تحریض و تحریک نکند و آنها را در قلمرو محفوظات ذهنی محدود کند، احتمالاً نه تنها به تربیت دینی آنان کمک نمی کند، بلکه ممکن است نگرش منفی آنها نسبت به دین و مطالب دینی را افزایش داده و خود به ضد تبلیغ دین تبدیل شود.
بدین ترتیب، اگر تعلیم و تربیت در طبیعی ترین شکل آن به شیوه ی مناسب و فعال، بر اساس نیازها و قابلیت های فطری دانش آموزان صورت گیرد، همه ی عناصر آن می تواند نمادی از دین و تربیت دینی را به ارمغان آورد.
اما تعلیم و تربیت متعارف، به شدت بیمار به نظر می رسد و داده های آن با ستانده های آن نه تنها برابر نیست، بلکه مغایر و معارض است. هر گاه در این چارچوب قدری تأمل کنیم، یعنی به این نکته ها و سؤال ها بیندیشیم که دانش آموزان چگونه می توانند به دور از تصنع و ریا، انسان هایی نیک کردار باشند؟ و اگر این سؤال را درباره ی محتوای کتاب هایی که در قالب آموزش های مدرسه ای تدریس می شود نیز بیان کنیم، درخواهیم یافت که هیچ گونه فعالیت سامان یافته ای صورت نگرفته است که درس هندسه به دانش آموزان تا چه اندازه ای کمک می کند که انسان بهتری بشوند؟ و یا ارتباط این علوم با این حدیث که «ثمره ی العلم الخوف«(6) و یا «ثمره العلم العبودیه«(7) و یا این که گفته می شود «علم» واقعی «حلم» را به همراه دارد(8) و زینت عالم «خویشتن داری» اوست چگونه است؟ آیا این دانش های زیاد نهایتاً منجر به افزایش و والایش این منش های زیبا می گردد؟ طبیعی است که اگر آموزش این علوم به این
نتایج منجر شود شکل دینی و رنگ الهی به خود می گیرد.
آن دسته از درس هایی می تواند به تربیت دینی منجر شود که با فطرت و طبیعت پاک آدمی پیوند معنایی داشته باشد. آن دسته از آموخته های مدرسه ای می تواند به ادراک انسانی و تعالی ارزش های آدمی کمک کند که «اطلاعات» را به «معرفت» و «دانش» را به «منش» و «وقایع» را به «حقایق» ارتقاء دهد. اگر مطالب صرفاً دینی به این ویژگی ها نیانجامد قطعاً با مفهوم تربیت دینی به معنای درونی و فطری آن ارتباطی نخواهد داشت.
بنابراین، یادگیری کلاسی (انتقال دانش) بیشتر بر رفتار، پیامد و نتیجه ی یادگیری متمرکز می شود؛ در حالی که یادگیری عمقی و درونی هنگامی رخ می دهد که جریان تفکر و تأمل هر چند با تأخیر و نتیجه ی ناقص در فرآیند یادگیری تشویق گردد.
علاوه بر آن، اگر دانش آموزان اندیشه ورزی را فرا بگیرند، آن گاه به جای اندیشه آموزی، هنر تفکر، خلاقیت و ابداع را در خود پرورش خواهند داد و در پدیده های حیات و موضوعات اطراف خویش با نگاه اندیشمندانه -و نه مقلدانه- خواهند نگریست، برای همین است که در دین اسلام احادیث فراوانی یافت می شود که تفکر را به منزله ی عبادت قلمداد نموده است و کسی که هنر تفکر، خردورزی و غور نمودن در خویشتن خویش و محیط پیرامون را داشته باشد، خود به خود به بیداری فطرت و تقویت تمایلات دینی خود کمک کرده است.
دین عین حقیقت عالم و تمامیت هستی و زندگی آدمی است و تربیت دینی اختصاص به وجه خاصی از زندگی ندارد. پس تربیت اگر با واقعیت و طبیعت (فطرت) آدمی منطبق گردد خود به خود امری دینی و الهی است، منتها این بستگی به نوع نگرش آدمی به موضوع دارد.
اگر دانش آموزان یاد بگیرند که چگونه به حوادث پیرامون بنگرند و از روی تفکر و تعمق به آیات هستی نظاره کنند، وجود آنها سرشار از حیات معنی دار زیبایی دوستی، حقیقت جویی و بالاخره خداپرستی می گردد، چرا که با نگاه حیرت آمیز به رازهای هستی می توان آدمی را به هستی پیوند داد و حضور خداوند را در تمامی عناصر هستی حس کرد. هر چیز عالم اگر به آن اندیشیده شود، حیرت آور است و هر نگاه حیرت آوری که با معرفت دینی همراه باشد، خود ترغیب کننده و تقویت کننده حس دینی است. حتی عادی ترین پدیده ها در نزد عارف بصیر، غیر عادی ترین و شگفت انگیزترین رویداد خواهد بود. بنابراین، باید در تربیت دینی دانش آموزان، حس شگفتی آنها را نسبت به خود و محیط پیرامون آنها برانگیزانیم. اگر نیروی کنجکاوی آنها در قلمرو کشف واقعیت های طبیعت و حقایق هستی برانگیخته شود، خود به خود حس دینی و شوق ایمانی در آنها تقویت می شود.
تربیت دینی قطعاً تابع ارزش ها و مفاهیم اخلاقی نیز هست، اما آموزش و تبلیغ اخلاق ضرورتاض محدود به موضوعات دینی نیست. در واقع هر تعریفی که تربیت دینی را محدود کند قلمرو آن را مخدوش کرده است. تربیت دینی مجموعه ی جریان هایی است که نوعی حرکت و تأثیر تعالی بخش را در اندیشه و روح انسان پدیده می آورد و این جریان لزوماً در محدوده ی قالب هایی خاص و از پیش تعیین شده و موضوعات و مفاهیمی که ظاهر دینی دارد خلاصه نمی شود. مثلاً «ممکن است دیدن یک برگ سبز و مشاهده آسمان و فلک خود نمادی خاموش اما گویا از تربیت دینی و تعالی روح و تزکیه نفس باشد.(9)
و اگر بر عکس، بخواهیم تربیت دینی را در شکل گرایی و کالبدهای صوری خلاصه کنیم، احتمالاً از پویایی و جامعیت جریان تربیت دینی کاسته ایم، چرا که تعیین این قالب ها راه را برخلاقیت و تفکر می بندد و تربیت و دین را از گستره ی جاودانگی و تنوع پذیری خارج می سازد، در حالی که فردی که در مقام تربیت کننده قرار می گیرد و هر فردی که در مقام متربی و تربیت شونده قرار می گیرد به تناسب فرهنگ و گرایش و آمادگی متقابل، روش تربیتی و محدوده ی پیام و محتوای تربیت را بر می گزیند و این جوهره ی نامتعین و بی همتایی تربیت است که به مصداق: هر کسی را سیرتی بنهاده ایم و یا هر کسی به شیوه ی خود به خدای خود می رسد؛ نمایان می شود.
از این رو، برای تربیت دینی دانش آموزان قبل از این که آنان را وادار به حفظ مطالب دینی کنیم باید فطرت خداجوی آنها را تحریک و تقویت کنیم. باید قبل از تبلیغ دین، آنان را به دین ترغیب کنیم. قبل از ارائه دین، نیاز به دین را در آنان برانگیزانیم. پس، در تربیت دینی، هدف تنها نشان دادن صوری و قالب های دینی و یا آموزش دادن ذهنی و حفظ مطالب دینی نیست، بلکه فراهم کردن شرایطی است که پیامدها و تأثیرات این مفاهیم و نشانه ها در قلب و روح مخاطب جای گیرد. به عنوان مثال؛ یکی از شاخص های رفتار دینی در دختران که حفظ حجاب است باید به گونه ایی باشد که آنها در رعایت آن احساس لذت، بزرگی و ارزنده بودن داشته باشند، زیرا منظور از تبلیغ حجاب، نشان دادن دختران بسیار محجبه نیست بلکه هدف انتقال این مفهوم: که حجاب اسباب آرامش روانی و تلطیف روح و عفت اخلاقی است؛ می باشد و این هنری است که باید در روش های تبلیغی و تربیتی به کار گرفته شود به نحوی که از طریق آن فضایی فراهم شود که به واسطه ی آن تمایل
خودانگیخته و خودمختارانه مخاطبین به رعایت حجاب تحریک شود و آنها بر اثر دیدن و شنیدن و درک پیامدهای زیبایی شناسانه ی حجاب، از روی شوق و ذوق به پوشش اسلامی گرایش یابند.
تربیت دینی فرآیندی است که در آن فرد با وجد درونی و ایمان قلبی به معنویت و تعالی خویش دست یابد. آیا می توان این تمایل و ایمان درونی را به طور اجباری و تزریقی به فرد تحمیل کرد؟ و اگر چنان چه فردی دین را نه از روی رغبت درونی بلکه از روی پاداش و ترس بیرونی پذیرفت، آیا تربیت دینی آن گونه که شایسته ی دین است در او رخ داده است؟ تربیت دینی باید منجر به یک تحول معرفتی و معنوی در افراد شود. بر این اساس، تربیت دینی جدا از تربیتی است که موضوعش صرفاً دینی است و شرط آن این نیست که فرم دینی داشته باشد تا منجر به یک تربیت دینی شود. بلکه تربیت دینی، پرورش حس خداپرستی، انگیزه حیقت جویی، و زیبایی دوستی است تا زندگی معنی یابد و عشق به هستی و تلاش برای خوب زیستن و با همه زیستن تقویت گردد و اگر این چنین شد، جوهره ی دین در منش و رفتار فرد شکوفا شده است.
بنابراین، به منظور تربیت دینی دانش آموزان نباید آنها را در کتاب های رسمی و در قالب آموزش های کلاسی محدود و محصور کرد، بلکه باید با هر چیزی که انگیزه ی حیرت زدگی و شگفتی فرد را بر می انگیزاند تا به ژرفای واقعیت های پیرامون بنگرد نزدیک کرد.
اما آن چه که باعث شده است تا حیرت آدمی کمرنگ شود «عادت» است. عادت همه چیز را کهنه و تکراری می نمایاند. عجیب ترین و شگفت ترین رازهای خلقت در ذهنی که به عادت بینی خو کرده است، عادی ترین و بدیهی ترین پدیده های تلقی می شوند. این گونه است که حس دینی و عشق به نشانه ها و آیات هستی کاهش می یابد. عادت در روش ها و محتوای تربیت نیز همین عوارض را به دنبال دارد. طرح مکرر مطالب یکسان و یکنواخت
کتاب های درسی، تکرار مداوم نصایح اخلاقی و ارزش های دینی بدون توجه به ظرافت های آن، خود موجب دل زدگی و نهایتاً دین گریزی افراد می شود.
برای تربیت دینی کودک، قبل از هر چیز باید حس شگفتی او را زنده نگاه داریم. زیرا کودک آدمی در نخستین سال های زندگی نگاهی عارفانه و عاشقانه نسبت به پدیده های محیط دارد او از هر چیز تازه ای به وجد می آید. برای او عادی ترین وقایع، عجیب ترین و شگفت انگیزترین است. این حس نشأت گرفته از فطرت دینی کودک است که غالباً در دوره های بعدی مراحل رشد به خاطر آموزش های غلط بزرگسال از بین می رود و یا دست کم تضعیف می گردد.(10)
در واقع، آموزش و پرورشی را که دانش آموزان دریافت می کنند، ناخواسته عادات ذهنی خاصی را به آنان تلقین می کند که نتیجه ی ناگوار آن به میراندن تفکر شهودی آنان می انجامد و حاصلی جز دور کردن اندیشه و احساس آنها از جلوه های معنوی ندارد. برای تربیت دینی کودکان و نوجوانان باید عوامل بازدارنده را بازشناخت؛ عواملی که اگر خود به دست خود ایجاد نکنیم، مسیر طبیعی تکامل و رشد کودک به طور معمول به حس دینی و عرفانی می انجامد.
یکی از بزرگترین عوامل بازدارنده ی «تربیت دینی» در کودکان، اقدامات زودرس، برنامه های تحمیلی و روش های تصنعی به منظور «دینی بار آوردن» آنهاست. هر گاه بدون مشارکت خودانگیخته و بدون پرورش شوق فطری، کودک را به دیندار بودن واداریم، مانع شده ایم تا خود بنابر اصل خود انگیختگی فطری، به دین عشق بورزد، هر گاه تصمیم می گیریم که با نوعی شتاب زدگی، کودک را با برنامه ها، شعائر و قالب های از پیش ساخته شده به عشق ورزیدن به مقدمات دینی واداریم، مانع شده ایم تا او فرصت پیدا کند که عشق و رغبت به انجام اعمال دینی را در درون خود بیابد. هر گاه تلاش می کنیم که براساس مصلحت و خواسته های خویش و نه قابلیت های متربی، و بنابر نیاز و رغبت خود و نه نیاز و رغبت او، به ترتیب دینی اقدام کنیم، از همان لحظه مانع شده ایم که کودک به حکم فطرت خویش پاسخگوی خود انگیخته نیازهای دینی اش شود.(11)
دین باوری و دین داری یک امر درونی و شخصی است؛ یعنی فرد باید با میل و اراده و شوق خویش به آن نزدیک شود و نه به انتظار پاداش و یا اجتناب از ترس دیگری! به تعبیر کارل گوستاویونگ (1961-1875(: دین، کهن ترین تظاهرات روح انسانی است و نه تنها یک پدیده ی اجتماعی و تاریخی که یک مسأله شخصی است او در جای دیگر می گوید: دین، به منزله ی وجدان، امری قدسی و نورانی و معنوی و حالتی از مراقبت، تذکر و توجه به خدا می باشد.(12)
پیداست که همه ی این آثار دینداری باید در تجربه ی درونی فرد ظاهر شود، او باید شخصاً آن را کشف کند و کسی که این تجربه به او دست داده باشد صاحب گوهر گرانبهایی است که زندگی خود را معنی می بخشد و همین معنی یابی درونی سرچشمه ی حیات طیبه و زیبایی است. این معنا به محیط او، احساس و نگرش او شکوه تازه ای می دهد. چنین کسی دارای شوق و وجد و جذبه ی ایمان دینی است.(13)
1) عده ای بر این اعتقادند که اگر بخواهیم برای تربیت دینی تعریفی قاطع و محدود داشته باشیم این به تحجر منجر می شود زیرا قالب ریزی معنا، همانند کاری است که در کشورهای بلوک شرق سابق از جمله شوروی کردند. در شوروی سابق چنین بود که مدارس، دانشگاه ها، مراکز تعلیم و تربیت و نهادهای فرهنگی و تربیتی کارخانه هایی بودند برای ساخت مجسمه های متحدالشکل که همه می بایست طبق این قالب های از پیش تعیین شده خود را شکل دهند و بر اساس استانداردهای مشخص رفتار خود را تنظیم کنند.
2) همان گونه که در احادیث، خواب مؤمن به منزله ی عبادت محسوب می گردد.
3) البته این نوع تفیسر از دین را نباید با رویکرد «مذهب همه خداانگاری» pantheism که فیلسوفانی چون شلایرباخر مطرح کرده اند درآمیخت.
4) اگر بخواهیم به یک تعریف پویا و محتوایی نزدیک شویم باید در وهله ی اول رابطه ی انسان با دین را مشخص کنیم چرا که موضوع دین، انسان است. رابطه ای که در این میان قابل تصور است این است که دین رابطه ی انسان و هستی را بر اساس اصول نظری تبیین می کند و انسان فطرتاً موجودی حقیقت جوست. او زیبای و خیر را دوست دارد. از راه طریقت می خواهد به یک حقیقت برسد و می خواهد احساس پاک و خالصی داشته باشد، اما هر یک از افراد به شیوه ای خاص و با دریافتی خصوصی و درونی به حقیقت دست می یابند.
5) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: حسن الخلق نصف الدین؛ یعنی: خلق گشاده و نیک، نیمی از دین است.
6) نتیجه علم، ایجاد خوف است. (احساس مسئولیت و تعهد و ترس الهی(.
7) نتیجه علم، عبادت است. (حس پرستش در فرد تقویت می شود(.
8) علی علیه السلام فرمود: الحلم تمام العقل؛ خویشتن داری تمامیت خرد ورزی است- الحلم زینه العلم؛ خویشتن داری زینت علم است.
9) برگ درختان سبز در نظر هوشیارهر ورقش دفتری است معرفت کردگار(سعدی)مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نویادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو(حافظ(.
10) »تولتسوی» قصه ای دارد به نام «نماینده و پاپ«. نماینده ی پاپ با عده ای از کشیش های بسیار سطح بالا به دریا می رود. کشتی آنها دچار مشکل می شود. به جزیره ای می رسند و در کنار آن لنگر می اندازند و می خواهند کشتی را درست کنند. در این میان سه آدم عجیب و غریب که ریش های بلند و لباس های پاره دارند و با پای برهنه هستند می بینند. این افراد با هم ارتباط برقرار می کنند. نماینده ی پاپ از آنها می پرسد چرا به این جا آمدید؟ آنها می گویند دیدیم در جمعیت (در میان دیگران) بودیم، نتواستیم با خدا رابطه برقرار کنیم به این جزیره پناه آوردیم تا با خدا ارتباط برقرار کنیم. کشیش می خواهد نماز آنها را ببیند که آیا این افراد از نظر انجام اعمال و احکام عبادی مشکلی دارند یا نه؟ آیا می توانند به خوبی اعمال عبادی را انجام دهند و اگر اشتباهی دارند آنها را اصلاح کند. پس از ملاحظه نمازشان در می یابد که اینها دارای اشتباهات فاحشی هستند و به آنها خطاب می کند که همه ی عبادات و اعمالتان بر باد است. همه ی گذشته شما بر فناست. و باید از این پس ضمن استغفار از درگاه خداوند، به تصحیح عبادات خود بپردازید. کشیش در طی این مدتی که کشتی در حال تعمیر و ساخته شدن بود به آنها آموزش دین و احکام می داد. بعد از اینکه کشتی درست می شود و راه می افتد سه روز بعد در دریا بودند که دیدند سه نقطه ی نورانی در دریا به سمت آنها می آید. معلوم شد که همان سه نفر هستند که روی آب راه می روند و گریه کنان آمده اند، کشیش متعجب می شود می پرسد که چه اتفاقی افتاده است: می گویند نمازی که یادمان دادی فراموش کردیم و آمدیم دوباره یاد بگیریم. کشیش گریه می کند و می گوید برگردید همان کاری که خودتان می کردید انجام دهید (همانند قضیه ی موسی و شعبان در مثنوی مولانا(. این همان چیزی است که شیخ عطار در داستان سیمرغ مطرح می کند که:خویش را دیدند سیمرغ تمامبود خود سیمرغ سی مرغ تماماین یکی آن بود و آن یکی بود ایندر همه عالم کسی نشنید این.
11) می گویند کسی که می خواهد اقدام به تربیت دینی کند و بچه ها را دینی پرورش دهد، باید در وهله ی اول خودش فردی متدین باشد. این نکته بسیار مهمی است اما بلافاصله باید گفت فرد متدین کیست؟ مشکل همین جاست! چگوه باید به تدین یک فرد پی برد؟ با چه ملاکی؟ با چه مقیاسی می توانیم میزان تدین افراد را اندازه گیری کنیم. او باید چه کاری و چه نوع رفتاری انجام دهد که ما بگوییم او دیندار است؟ به نظر می رسد گره ی اصلی این کلاف سردرگم اینجاست. وقتی ملاک قضاوت و اندازه گیری میزان تدین افراد در ظواهر رفتار خلاصه می شود، به میزان حضور او در مساجد، به میزان طولانی شدن نماز او، به میزان شرکت در مراسم عزاداری و دعا و. . . (یعنی فقط ملاک های ظاهری) مشکلاتی را پیش روی می گذارد که نمی توان به جوهره ی فرد دیندار نزدیک شد.
12) ر. ک؛ «انسان و سمبول هایش» و نیز بنگرید به «دین و روانکاوی» اثر ویلیام جیمز.
13) در همه ی این موارد منظور ما تربیت حس دینی است و نه صرفاً آموزش احکام دینی، که این خود بحث جداگانه ای است زیرا در آموزش احکام دینی باید طبق احادیث ائمه اطهار علیهم السلام و مراحل سنی که هر یک از اعمال دینی واجب می گردد بدون هیچ گونه وقفه ای اقدام نمود.