کاشکی تهی بودندی از آن هذیانها(1)
ثقیلی آمد، بالای دست بزرگی نشست. فرمود که ایشان را چه تفاوت کند بالا و یا زیر، چراغند. چراغ اگر بالایی طلب کند برای خود طلب نکند. غرض او منفعت دیگران باشد. تا ایشان از نور او حظ یابند و اگر نه، هر جا که چراغ باشد خواه زیر، خواه بالا او چراغ است که آفتاب ابدی است.(2)
تب شتابنده ی آیین رقابت جویی و معدل گرایی در میان دانش آموزان، پدیده ای است که تجربه تلخ و آثار تخریب کننده آن را کشورهای توسعه یافته در دهه های پیشین به خوبی حس کرده اند و برای اجتناب از درافتادن به این وادی تهی کننده، به تجدید نظر اساسی در فلسفه ی آموزش و پرورش خود پرداخته اند، به نحوی که امروزه، مترقی ترین فلسفه های حاکم بر دستگاه
تعلیم و تربیت، آن چه را که در فرآیند «یاددهی-یادگیری«، سازنده و ارزنده می دانند نه محفوظات و اندوخته ها، نه نمره و بازده و نه محصول و فرآورده، بلکه بیش و پیش از همه ی اینها، ایجاد نیاز، برانگیختن شور طلب و خلق موقعیت ها و محرک های برانگیزاننده برای تحریک هوش و تقویت کنجکاوی دانش آموزان در همه ی ابعاد وجودی می باشد. در این دیدگاه، «سؤال مداری» جایگزین «پاسخ مداری» شده و «جریان مداری» بر «محصول مداری» غلبه یافته است.(3) زیرا می دانند آموزش و پرورشی که هدف خود را در اندوخته سازی و محفوظات ذهنی خلاصه کند و همه ی این شاخص ها را در نتیجه و محصول ارزشیابی، آن هم در قالب نمره و معدل نمود بخشد، حاصلی جز تباهی نسل آینده، تخدیر اذهان و ریشه کردن خلاقیت های آنان ندارد. آموزش و پرورشی که اهتمام خود را درباره ی کمی و تراکم معلومات و جمع آوری راه حل های از پیش تعیین شده می داند فرصت کشف، خلاقیت، انعطاف و فضای شور و طلب و «وجد درونی» را از فراگیران می گیرد و اجازه نمی دهد که هر فردی به تناسب توان و علاقه و استعداد خود پیشرفت کند، بلکه شرایطی را تحمیل می کند که همه باید در یک رقابت خطی و تراکمی و در قالب مسابقات قالبی و کلیشه ای از یکدیگر پیشی گیرند.
رقابت های متعدد در سبقت جویی های سرسام آور، هم اکنون در شکل کیش معدل گرایی، به جای این که به تعمیق معرفت و تنوع خلاقیت دانش آموزان کمک کند، آنان را به سطحی نگری در علم و صوری نگری به رشد و پیشرفت می کشاند. به تعبیر «سالیناس» این نوع سوادآموزی جدید،
دامی فریبنده برای «نو بی سوادی» تلقی می شود و پیشرفت های این چنینی، خود عامل پسرفت و عقب ماندگی تباه کننده می شود.(4)
تعبیر زیبایی از فیلسوف بزرگ «لائوتسه» نقل است که به خوبی وارونگی پیشرفت های کنونی را نشان می دهد. او برای ارزیابی عظمت دانش افراد و بلندی مقام آنها می گوید:
»اساس عظمت و بلندی در عمق و ژرفای وجود است!«
همچون درختی که برای اندازه گیری بلندی باید عمق فرورفتگی ریشه هایش را سنجید، نه ارتفاع شاخه ها و ساقه هایش را! زیرا آن چه که به انسان عظمت می دهد و رفعت باطنی او را وسعت می بخشد نه در رشد خطی و پیشرفت طولی او، بلکه در رشد عمقی و پیشرفت عرضی و درونی اوست!(5)
حال این سؤال مطرح می شود که آیا این همه مسابقه و سبقت جویی و رقابت گری و برتری طلبی که هم اکنون از هدف اصلی خود خارج گشته و به عنوان یک آفت هلاک کننده و تباه کننده، نسل آینده ساز کشور را تهدید می کند، در جت تحول کیفی و تعمیق درون است و یا برعکس، صرفاً در جهت رشد خطی کمی متمرکز شده است.
به نظر می رسد آن چه که هم اکنون در خانواده و مدرسه از دانش آموز انتظار می رود تأکید و پافشاری بر روی یک بُعد از ابعاد شخصیت آنهاست و آن هم صرفاً در بُعد تحصیلی و آموزشی در حد افراطی آن، تا آنجا پیش می رود که والدین تمامیت و جامعیت شخصیت کودک را قربانی همان جنبه ای که خودشان مد نظر دارند می کنند و دیگر ابعاد شخصیت کودک را نادیده می گیرند. حال اگر چنان که دانش آموزی بنابر ده ها دلیل موجه از نظر قابلیت های هوشی، مسائل عاطفی، ضعف استعداد و. . . نتواند در بُعد تحصیلی از دیگر همسالان و همکلاسی هایش جلو بیفتد، فوراً مورد سرزنش و توبیخ قرار می گیرد و او را فردی بی لیاقت، ناتوان و تنبل قلمداد می کنند و همین سرزنش ها و برچسب ها، متدرجاً شخصیت او را تحت تأثیر قرار می دهد و نه تنها در زمینه ی تحصیلی به پیشرفت جدیدی نائل نمی شود، بلکه جنبه های
دیگر شخصیت او تعطیل و تحقیر می گردد و نهایتاً به احساس نومیدی، شکست و ناتوانی دچار می شود. همین احساسات منفی است که از او موجودی تحقیر شده و افسرده بار می آورد.
نگاهی گذرا و فشرده به وضعیت کنونی دانش آموزان و انتظار و نگرشی که والدین یا اولیا مدرسه از آنها دارند به خوبی بیانگر این نکته پنهان و ناخواسته در تعلیم و تربیت است که هدف غایی و آمال نهایی غالب اولیا و مربیان در آن خلاصه شده است. آنها تنها به میزان حفظیات درسی و نه رفتارهای انسانی، به پیشرفت تراکمی و کمی معلومات و نه پیشرفت عمقی و کیفی شخصیت دانش آموزان توجه می کنند و می خواهند هر چه سریعتر، آنها را به سر منزل مقصود که همان اخذ مدرک و ارتقاء درجه ی دانش (به جای تعالی منش) برسانند.
رقابت در بین دانش آموزان تا زمانی مفید است که جنبه های مثبت آن بر جنبه های منفی غلبه یابد و پیشرفت در بعد تحصیلی تا زمانی ارزنده است که پیشرفت در ابعاد دیگر نیز حاصل آید. متأسفانه خیلی از رقابت هایی که در مدارس تحت عناوین مختلف در قالب مسابقات گوناگون صورت می گیرد، ناگزیر و ناخواسته بعضاً به پیامدهای خودخواهانه و ضد اخلاقی تبدیل می شود. حسادت، خودخواهی، کینه توزی، فردگرایی، اضطراب، خود بزرگ بینی، تنگ نظری، غرور کاذب، یک بعد نگری و. . . از جمله عوارض ناگواری است که علیرغم تلاش های صادقانه و اهداف متعالی که در انگیزه برگزاری مسابقات وجود دارد، ایجاد می شود.
بدون تردید، اول بودن، اول شدن، پیشی گرفتن، جلو افتادن، سبقت جویی و برتری طلبی، زمنیه ای است برای ایجاد انگیزش، تحرک و نهایتاً رشد و تعالی، تا فرد بتواند از همه ی توان و قابلیت های خود در میدان رقابت بهره گیرد. اما این اول بودن ها، باید در دانش آموزان با ظرائف و لطائفی از نظر پیامدهای
تربیتی آن صورت گیرد که از آثار سوء و آفات تخریب کننده آن جلوگیری به عمل آید. به نحوی که هر دانش آموزی در هر زمینه ای به تناسب تفاوت های درون فردی و برون فردی خود بتواند به سبقت جویی رشد یابنده بپردازد. در واقع اول شدن، برای دانش آموزان باید متفاوت باشد، نه این که همه ی آنها در یک چیز اول باشند، بلکه هر یک از آنها از جنبه های متفاوت اول باشد. برای مثال؛ یکی در نماز به وقت خواندن، یکی در نمره های درسی، یکی در ورزش، یکی در مسئولیت پذیری، یکی در آراستگی سر و صورت و لباس، یکی در نظافت، یکی در خوش نویسی، یکی در صدای خوب داشتن و. . . و به همین ترتیب همه ی دانش آموزان در یک و یا چندین جنبه می توانند در صحنه های رقابت، قابلیت هایی را نشان دهند و هر یک به نوبه ی خود احساس مفید بودن، مقبول بود و موفق بودن را تجربه کنند و اگر این احساس در همه ی افراد وجود داشته باشد -حتی آنهایی که در زمینه های درسی ضعیف هستند- انگیزه ای می شود تا به جنبه های دیگر شخصیت خود نیز بپردازند و خود را از آن چه که هستند فراتر بکشند.
اگر بتوانیم، به جای نخبه پروری و قهرمان سازی و چهره سازی، کانون توجه خودمان را بر روی همه دانش آموزان با همه تفاوت درونی اشان متمرکز کنیم و حتی هر دانش آموزی را به حسب برتری ها و موفقیت هایی که دارد مورد مقایسه قرار دهیم، آن گاه خواهیم توانست به جایگاه رقابت سالم و سازنده دست یابیم. اگر بتوانیم در دانش آموزانی که اول می شوند، این احساس را به وجود آوریم که آنان در عین پیشتاز بودن از دیگران باید دست دیگر همراهان خود را برای صعود به قله های برتری بگیرند و به منزله ی یک ارزش افتخارآمیز و احساس همدلی، دیگر رقبای خود را نیز به رشد و تعالی سوق دهند، آن گاه به هدف پرورشی و ارزش معنوی مسابقات نزدیک شده ایم. ولی
به نظر می رسد آن چه که هم اکنون چه در بعد علمی و چه در بعد مسائل فرهنگی و هنری و ورزشی از نظر روح رقابت جویی و برتری طلبی حاکم است، وزنه ی منفی آن به وزنه ی مثبت آن سنگینی می کند و آفات این مسابقات بر فواید آن غلبه یافته است.
آیا زمان آن نرسیده است تا یک تحقیق علمی و جامع پیرامون آثار مثبت و منفی برگزاری مسابقات در بین دانش آموزان -از نظر پیامدهای تربیتی و اخلاقی- صورت گیرد، تا بتوان به کارکرد پنهان و ناخواسته نتایج آن پی برد؟ آیا هرگز به خود تردید روا داشته ایم که تا چه میزان برگزاری این گونه مسابقات و دامن زدن به رقابت های فشرده و طاقت فرسا برگزاری این گونه مسابقات و دامن زدن به رقابتهای فشرده و طاقت فرسا به ساختار شخصیتی و بهداشت روانی دانش آموزان ضربه وارد نموده است؟ آیا هیچ دوره ای از ادوار آموزش و پرورش رسمی به اندازه دوره ی کنونی کیش «نمره گرایی«، آیین «معدل گرایی» و تنوع و گستردگی رقابت جویی وجود داشته است؟ این گونه فشارها باعث می شود دانش آموزان قبل از این که طعم لذیذ کشف و شهود را حس کنند، به جبر زمانه در رقابت تنگاتنگ درون مدرسه ای خود را در مسیری که دیگران برای آنها تعیین کرده اند به پیش برانند؟
بدون تردید آثار مثبت رقابت و مسابقه در جای خود و از موضع تعدیل یافته ی آن مورد تأیید و تأکید می باشد و بدون چنین فضایی از سبقت جویی، نمی توان انتظار پیشرفت و حرکت را داشت اما آن چه که پرداختن به آن اهمیت فزاینده ای دارد، افراط و تفریط و عمل زدگی در قابت هایی است که به نقص غرض تبدیل شده است.(6)
»کیش معدل گرایی» و آیین «برتری جویی» در میان جامعه ی دانش آموزی ما
به حدی رواج یافته است که خانواده نیز هیچ گونه هویتی از فرزندان خود جز هویت تحصیلی و رقابت در صحنه های آموزشی و دانشگاهی نمی بینند.
این موج فزاینده و تب هلاک کننده ای که در کیش معدل گرایی در خانواده ها حاکم شده است در هیچ یک از کشورهای جهان حتی در کشورهای پیشرفته صنعتی که هدف غایی و تمرکز نهایی خود را در پیشرفت علمی و ترقی مادیات می دانند چنین انتظار یک جانبه و افراطی از عملکرد آموزشگاهی دانش آموزان مشاهده نمی شود. اهداف آموزشی کشورهای پیشرفته ی صنعتی به گونه ای است که پرورش شخصیت و فرآیند اجتماعی شدن دانش آموزان در اولویت قرار دارد و تا قبل از دانشگاه، وزنه ی سنگین و گرایش مسلط آنها در برنامه ریزی تحصیلی و فوق برنامه بر روی تربیت دانش آموزان است و اهداف علمی و تحصیلی در کنار و فرع بر بر پرورش شخصیت قرار می گیرد. در کشور ما، علیرغم این همه تبلیغ و ترویج در زمینه ی تقدم تزکیه بر تعلیم و برتری جنبه های تربیتی شخصیت بر جنبه های تحصیلی، باز هم آن چه که عملاً و رسماً شاهد آن هستیم -چه در خانواده ها و چه در مدارس- معمولاً پرداختن به امور آموزشی و تحصیلی دانش آموزان می باشد، تا آن جا که بعضی از پدران و مادران حاضرند شخصیت فرزند خود را از نظر سلامت روانی قربانی پیشرفت تحصیلی و پیشی گرفتن او در میدان های رقابت آموزشی نمایند.
گاهی اوقات شاهد هستیم که پاره ای از والدین به ویژه مادران (و از همه بیشتر مادران باسواد و تحصیل کرده) فرزندان خود را تنها از بعد تحصیلی و آموزشی مورد قضاوت و ارزشیابی قرار می دهند و همه ی هویت و هستی و تمامیت وجود کودک خود را در ترازوی معدل تحصیلی وزن می کنند. گویا آنها فقط برای این زندگی می کنند که معدل بالاتری کسب کنند و والدین نیز باید
برای تأمین این هدف، از هیچ کوششی حتی به قیمت قربانی کردن سلامت روانی و تعادل عاطفی فرزندان دریغ ننمایند. بکوشند و تنها مسئولیتی که در میان مسئولیت های دیگرشان در قبال فرزند برجسته است. همین مسئولیت کمک تحصیلی وآموزشی به فرزندان است.
برای همین است که تنها ارزشی که هم اکنون در جامعه ما در بین دانش آموزان حاکم است و همه به عنوان یک ارزش افتخار آمیز بدان می نگرند، ارزش مدرک تحصیلی و معدل گرایی است. به گونه ای که بعضی از والدین برای این که بتوانند فرزند خود را در این زمینه در میدان رقابت از بچه های دیگر جلوتر بندازند به سرمایه گذاری های فراوان و کلانی دست می زنند. از نظر صرف وقت و هزینه، نهایت اهتمام خود را می نمایند. البته این تلاش ها در حد معقول و معتدل خود مقبول و شایسته است، اما آن جا که این گونه مساعدت ها و حساسیت ها، آثار وارونه ای به جای می گذارند خطرناک و آسیب زا می شود. آن جا که نوعی نفرت و دلزدگی و انزجار از درس و مدرسه را در فرزند ایجاد می کند، نتیجه ای معکوس می دهد. آن جا که کودک هیچ موجودیتی برای خود جز موجودیت آموزشی قایل نیست، آسیب زا و خطرزا می شود. آن جا که هیچ سود و منفعتی جز سود و منفعت خود را در نظر نمی گیرد، موجودی وحشی و بی عافه می گردد. آن جا که تنها به فکر جلو انداختن خود است و به هر قیمتی با سرکوب و تحقیر، دیگران را نفی می کند و به قصد برتری دادن خود، حس بزرگ بینی و جاه طلبی را در خود پرورش می دهد، فردی خودخواه و خودپرست بار می آید.
کیش معدل گرایی و رقابت جویی فردگرایانه به قدری در خانواده ها افزایش یافته است که والدین در هنگام ثبت نام فرزندان، یکی از بزرگترین کابوس های اجتماعی را در خود می بینند و در هنگام امتحان فرزندان،
بیشترین استرس ها و فشارهای تنش زا را به خود و فرزندان وارد می کنند.(7)
اضطراب مرضی، افسردگی زودرس، روان رنجوری فزاینده، احساس حقارت، ناخن جوی، شب ادراری، تیک های عضلانی، کم اشتهایی روانی و صدها نمونه دیگر، آثار تخریبی این گونه رقابت ها و انتظارات افراطی از دانش آموزان است.
برخی والدین به منظور فراهم کردن محیط آماده برای تحصیل فرزندانشان، به حدی حساس هستند که اغلب نیازها و مهارت ها و فعالیت های اجتماعی فرزندان خود را محدود کرده و فقط آنها را در قلمرو درس و مشق، برای پیشرفت تحصیلی محصور می کنند و اجازه نمی دهند فرزندشان دست به سیاه و سفید بزند و حتی لیوان آب را هم به دستشان می دهند تا در وقت او صرفه جویی کنند. این گونه والدین، مبالغ هنگفتی خرج آموزش خصوصی (معلم سرخانه) فرزندانشان می کنند تا جایی که هم اکنون تدریس خصوصی پس از وکالت و چند رشته ی تخصصی جراحی، از پردرآمدترین مشاغل فکری)یا کار مغزی در برابر کار یدی) شده است. علاوه بر معلمان خصوصی، خود والدین نیز روزانه چندین ساعت از وقت خود را صرف کمک های آموزشی و تحصیلی به فرزندان می کنند به حدی که دیگر این فرزند نیست که درس می خواند بلکه والدین به جای او درس می خوانند. دیگر او نیست که دلهره ی رقابت و هراس قبولی و مردودی دارد، بلکه این والدین هستند که بیش از فرزند خود احساس مسئولیت می کنند و همین احساس مسئولیت از طرف والدین و وسواس و حساسیت بیش از حد، فرزندان را فاقد مسئولیت و
بی توجه به وظائف درسی خود می کند. والدین گاهی اوقات آن چنان دچار وسواس و اضطراب می شوند که با حساسیت دائمی و نگرانی فزاینده ای اعلام می دارند: «اگر کلمه به کلمه با او کار نکنم نمی فهمد» یا «اگر دائم به او اصرار نکنم که درسش را بخواند و تکلیفش را بنویسد به هیچ وجه خودش به فکر نیست«.
بدین ترتیب، «درس خواندن«، «معدل تحصیلی«، «قبولی و مردودی«، تنها جنبه ای از رشد و پیشرفت است که والدین از شخصیت فرزند خود به رسمیت می شناسند و تنها وظیفه ای است که از او انتظار دارند و یگانه هدفی است که برایش قایل هستند. اگر درسش خوب باشد، بچه ی خوبی است. اگر معدلش بالا باشد بچه رشد یافته ای است. اگر درس نخواند، بچه بدی است و اگر از نظر معدل نسبت به هم کلاسی هایش پایین تر باشد، فرد پست و فرومایه ای است و حتی به فرزند خود القاء می کنند که اگر درس نخواند، بچه ی آنها نیست، از خانه بیرونش می کنند و یا او را می کشند(8) فرزندان نیز به تبع این نگرش ها و توصیه ها و هجوم این فشارها، خود و جهان را از همین زاویه می نگرند و تصور می کنند، حیاتی ترین مسأله در زندگی «درس خواندن» است و لذا مسئولیت و وظیفه و هدفی جز درس خواندن وجود ندارد. این نوع نگاه به درس و مدرسه یادآور همان برداشتی است که یکی از نویسندگان اهل طنز به شهروندان تهرانی در مورد آرزوی پیکان داشتن نسبت داده بود و به تقلید از فیلسوف فرانسوی «دکارت«(9) گفته بود: «من پیکان دارم، پس هستم» و امروزه دانش آموزان باید بگویند: «من مدرک دارم پس هستم» و یا «من معدل بیست
دارم پس هستم» و اگر غیر از این باشد هیچ گونه هویت و محبوبیت و موجودیتی در سطح خانواده و مدرسه و جامعه ندارند. همین انتظار و این محدودیت ها در هدف، باعث می شود که دانش آموز نگرش های منفی زیر را کسب کند:
1- زندگی و سعادت را تنها در همین مقوله های درسی و رقابت های آموزشی خلاصه کند؛
2- درس را برای والدین خود می خواند، نه برای هدف های متعالی و لذت درونی از آن؛
3- درس خواندن بهانه و وسیله ای می شود تا از همه ی مسئولیت ها و فعالیت های دیگر شانه خالی کند و خود را در گلخانه درس خواندن پرورش دهد و خارج از این گلخانه، هیچ موجودیتی برای خود و دیگران قایل نیست؛
4- هدف درس خواندن از نظر او، یعنی کار نکردن، کار نکردن یعنی راحت بودن و راحت بودن یعنی خوشبخت بودن؛
5- درس خواندن نه برای دانستن -یعنی کسب علم و دانش و مهارت- بلکه به خاطر قبول شدن در کنکور، رفتن به دانشگاه و گرفتن مدرک است؛
6- درس خواندن و پیشی گرفتن از دیگران، یعنی بی توجهی به دیگران و نادیده گرفتن سهم دیگران و جلو انداختن خود به هر قیمت و بهانه ای که باشد.
7- درس خواندن یعنی حفظ کردن و تقلید از دانش دیگران و کسب رضایت دیگران برای مقبول واقع شدن در نزد دیگران، بدون این که فرد خود شخصاً در فرآیند تحصیل خود را «تحصیل» کند.
و در نهایت درس خواندن یعنی تعطیل کردن خوانش زندگی ناب و معوق گذاردن جنبه های دیگر شخصیت متناسب با سلیقه ی بزرگسالان و انتظار زمانه
و توقعات جامعه.
بدین گونه است که پدیده ی «مسابقه ورقابت و پیشرفت تحصیلی» در بسیاری از خانواده ها به صورت کاملاً خطرناک و تهوع آوری تبدیل شده است. کودکان را از همان اوان رشد و کمال به پرتگاه رقابت های تخریب گرایانه سوق می دهند. از همان ابتدای شوفایی شخصیت، نطفه های رشد یابنده و بالنده ی شخصیت همه جانبه ی او را کور می کنند، به نحوی که تنها یک چیز از او می ماند و آن «هذیان های تحصیلی و زائده های آموزشی» که نه به فهم و معرفت شبیه است و نه به علم و بصیرت.
در خاتمه ی این بحث -هم چنان که در آغاز، حکایتی از فرهنگ دیرینه و کلامی از ادبیات کهن خود آوردیم- کلامی از علوم جدید آن هم از زبان دانشمندی برجسته و معاصر که تمامی هم و غم او در مسائل علمی آنهم در قلمرو فیزیک و ماده و انرژی بوده و دل مشغولی دائمی او ذرات بنیادی هسته های اتمی بوده است شاهد می آوریم تا به خوبی روشن شود که هدف از علم حتی در عریان ترین جلوه ی آن، نه فقط پیشروی تک تازانه و نه برتری جویی سودگرایانه، بلکه همدلی و همراهی با دیگری و دیگران و دیگران و رجعت ارزش های انسانی و تعالی شخصیت و کرامت آدمی است. آن جا که «انیشتین«(10) با زیبایی و لطافت تمام، پیامدهای منفی و آثار سوء آموزش و پرورش رقابت جویانه را مورد حمله قرار داده و اظهار می دارد که:
دانش آموزان را تشیوق نکنیم که دست یابی به موفقیت های مرسوم را هدف زندگی خود قرار دهند. زیرا در نگرش کنونی جامعه، معمولاً کسی را موفق می دانند که بتواند بیشتر از
همنوعان خود جلو بیفتد و بیش از همه گیرنده باشد تا دهنده. در حالی که، ارزش هر کس را باید بر اساس آن چه به دیگران می دهد (به دیگران نفع می رساند) تعیین کنیم و نه بر اساس آن چه که از دیگران می گیرد.
او در جایی دیگر می گوید:
پیشرو کسی نیست که از دیگران جلو بیفتد بلکه پیشتاز واقعی کسی است که دیگران را نیز به جلو براند.
1) فیه ما فیه؛ عارف رومی؛ انتشارات نشر مرکز، سال 1372؛ ص 11.
2) فیه ما فیه؛ عارف رومی؛ انتشارات نشر مرکز، سال 1372، ص 11.
3) بنگرید به: نظریه هوارد گاردنر تحت عنوان «ذهن مدرسه ای نشده» و خلاصه آن در کتاب: تربیت طبیعی؛ عبدالعظیم کریمی؛ انتشارات انجمن اولیا و مربیان؛ ص 129.
4) این نوع «نو بی سوادی» ممکن است کامل یا ناقص باشد. نو بی سوادان کامل آنهایند که پس از یادگیری خواندن در مدرسه، به کار نگرفتن مهارتهایشان در خواندن را بر می گزینند، مگر در مواقعی که واقعاً ناچارند نامه ای بخوانند، به برنامه ی تئاتر یا سینما نگاهی بیندازند یا از راهنمای تلفن کمک بگیرند. بعضی از آنها هم ممکن است نگاهی به صفحه ی ورزشی بیندازند و به این ترتیب از نوعی روزنامه گرایی لذت ببرند که چون برای بسیاری از مردم تنها موقعیت چیز خواندن را پیش می آورد به ویژه قابل ستایش است. . . بسیاری از این آدمها فعال، عملی و اگر بخواهیم واژه ی مد روز و مدرنی که رازهای زبان یونانی را با رازهای مهندسی پیوند دهد وام بگیریم، دینامیک هستند. . . . نمی خواهم تراژدی بی سوادی را دست کم بگیرم، بر عکس، معتقدم با دو دشمن نیرومند رو به رو هستیم. یکی همان دشمن آشنای قدیمی و به راحتی قابل تشخیص است که سلاح های تعلیم و تربیتی بزرگ همه ی ما علیه آن به کار گرفته می شود. اما کنار آن، دشمن دیگر در پشت ماسک با سوادی مخفی است، ما را می فریبد، به این باور سوق می دهد که وجودش مسئله نیست، که یکی از ماست، یکی از کارگران شهر ذهن، در حالی که در واقعیت، ستون پنجم بی سوادی مطلق است، دشمن قسم خورده ی واژه ی معنوی شدن است، اما از راه مخالفت منفعلانه. البته این که امروز هزاران هزار کودک به وسیله ی تعلیمات ابتدایی از چنگال بی سوادی رها می شوند قابل ستایش است. اما این معصومان که به تازگی از تاریکی بی سوادی، از اژدهای نادانی فطری رها شده اند باید به دقت تحت مراقبت باشند. شبیخون هولناکی در انتظار است این کودکان فقط مسلح به مهارت های پایه ای خواندن و نوشتن، وارد زندگی می شوند تا با اعتماد به نفس ناشی از این باور که بر نادانی فطری خود غلبه کرده اند با دشمن بسیار نیرومندتری که در کمین است رو به رو شوند. این جادوگر، آنها را به خود می فریبد و به موجوداتی پست تر تبدیل می کند، به نو بی سوادانی که در زندان گرم و نرم ناآگاهی با رضایت زندگی خواهند کرد، در حالی که تمام مزایای مادی جهان امروز را برای زندگی در شکل دیگری از نادانی -که نه با میوه های بلوط با شکوه هومر، که با معجزه غایی پیشرفت، یعنی غذای مصنوعی سیر می شود- به کار می گیرند.
5) بنگرید به مقاله ی؛ بی سوادان جدید؛ نشریه پیام یونسکو شماره ی 242 نوشته ی «پدروسالیناس» شاعر و نویسنده ی بزرگ اسپانیایی (1951-189) که سال های قبل به روشنی پیش گویی کرده بود که سوادآموزی جدید دامی جدید برای معرفت و بصیرت درونی انسان است.
6) رقابتی هایی که منجر به «حسادت«، «کینه توزی» روحیه «فردگرایی» و فقدان هم حسی و هم دردی در میان دانش آموزان می گردد، با اهداف تربیتی مغایر است.
7) رقابت در بین بچه ها تا زمانی مفید است که به حسادت نیانجامد و حتی اگر حسادتهایی در بین دانش آموزان وجود دارد باید این حسادت ها را به رقابت سالم تبدیل کرد.
8) هستند کودکانی که از ترس نشان دادن ریزنمرات درسی خود به والدین، اقدام به خودکشی می کنند!.
9) دکارت فیلسوف فرانسوی گفته بود: من می اندیشم، پس هستم.
10) انیشتین؛ 24 مقاله)حاصل عمر(؛ ترجمه ناصر موفقیان؛ ص 30.