جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

قلب گم شده در تعلیم و تربیت

زمان مطالعه: 5 دقیقه

در تذکرة الاولیا آمده است که از شیخ پرسیدند:

روزگار حال و روزگار نبی صلی الله علیه و آله را چگونه یافته ای؟ گفت: روزگار نبی صلی الله علیه و آله روزگاری بود که از سنگ و گل بوی دل می آمد و اینک روزگاری است که از دل بوی سنگ و گل می آید.

این حکایت، وصف حال وضعیت تربیتی نسل کنونی است. نسلی که قلب خود را فراموش کرده است. قلب تربیت شده، قلب گم شده ی نظام تعلیم و تربیت کنونی است. قلبی که سرچشمه ی ایمان و عشق، و کانون معنا بخشی و مهرورزی انسان به زندگی معنوی است.

»قلب» تربیت نشده، «ذهن» از هم پاشیده می سازد و «حس» آدمی را از زیبایی، هنر، ذوق و عشق تهی می سازد. قلب تربیت نشده قلب بیماری است در تن آدمی که اگر ضربان و طپش آن از خط «سلامت» خارج شود، دیگر اعضا و جوارح از کنش وری طبیعی خارج می شوند. همچون فرد بیماری که حتی اگر بهترین غذا و بهترین امکانات را برای او فراهم کنیم نه تنها به بهبود او کمکی نکرده ایم بلکه بیماری قلبی او را درتراکم و تزاحم این تقویت ها و

حمایت ها پنهان ساخته ایم.

آن چه که آدمی را «آدم» می کند نه صرفاً فربه سازی ذهن و مغز او که لطیف سازی دل و قلب او نیز هست. آن چه که او را با زندگی «ناب» آشتی می دهد و از نیروی عشق برخوردار می سازد نه معلومات و دانش های مدرسه ای برای «مدرک«که انگیزه ها و جذبه های کشف «حقیقت» است.

طبیعی است که روش های تربیت «قلب» با روش های تربیت «ذهن» متفاوت است. آن چه که ذهن را آموزش می دهد با آن چه که «دل» را پرورش می دهد از جنس هم نیستند.

»ذهن» فربه شده با حساب و کتاب، سود و زیان، درست و نادرست سر و کار دارد اما «قلب» تربیت شده با نیک و بد، خیر و شر، زیبایی و زشتی، عشق ورزی و کینه جویی و اشتیاق و انزجار سر و کار دارد. قلب از طریق رهیافت های شهودی و اشراقی متحول می شود و ذهن از طریق رهیافت های علمی و استدلالی، این دو به منزله ی دو بال یک پرنده، لازم و ملزوم یکدیگر برای جامعیت بخشیدن به رشد و تحول انسانی تلقی می شوند.

قلب تربیت شده می تواند به همه چیز معنی زندگی و زیبایی و نیکی دهد. اما ذهن چنین توانی را ندارد. قلب تربیت شده حتی از جزئی ترین و پیش پا افتاده ترین مشاهدات می تواند شاهکاری عظیم و تابلویی نفیس خلق کند، آن چنان که یک عارف لطیف نگر و یک شاعر ظریف اندیش به جهان می نگرد.

قلب تربیت شده هر کاری را به صورتی زیبا و نیک انجام می دهد. خواه بستن بند یک کفش باشد بدان صورت که بی جهت باز نشود یا دادن نمکدان در سر سفره به دست کسی که محتاج آن است پیش از آن که تقاضایی کرده باشد.

در قلب تربیت شده مفاهیم انسانی و روابط اجتماعی جایگاه ویژه ای دارد. به عنوان مثال «سلام» معنایی دارد که زبان و ذهن از خلق آن معنا ناتوانند. آن چه که در پس کلمه «سلام» نمایان می شود چیزی فراتر از کلام و واژه ی آن است و آن چه که به زیبایی سلام می افزاید نه کالبد گفتار و صدای آن، بلکه لطف و زیبایی نامریی آن در قلب گوینده است. روح کلمات با قلب آدمی معنا و هستی می گیرد و کالبد کلمات با ذهن شکل می پذیرد.

کسی که قلب تربیت شده دارد با چشمانش می شنود، با گوش هایش می بیند و با زبانش می آفریند و همه ی وجودش با حس متعالی معنا می گیرد.

حقیقت این است که در شرایط کنونی و در دستگاه تعلیم و تربیت حافظه محور که هجوم رسانه و نقاب اطلاعات و معلومات آن را پوشانده است، هیچ چیز به اندازه قلب تربیت شده کمیاب نیست و بر عکس، هیچ چیز به اندازه «ذهن آموزش دیده» مورد توجه آموزش دهندگان مدرسه ای نیست! چگونه است که ما از این غفلت بزرگ پرده برداری نمی کنیم؟ چگونه است که پرورش مهم ترین و لطیف ترین جنبه ی هستی آدمی را فراموش کرده ایم؟ چرا که قلب تربیت شده، به جهان هستی معنی عشق را هدیه می کند و ذهن آموزش دیده تنها در تسخیر و تصرف جهان هستی است.

علیرغم این که هزاران سال است تمامی ادیان و آیین های اخلاقی بر این اصل بنیادین اجتماعی تأکید می کنند که؛ «آن چه بر خود نمی پسندی برای دیگران نیز مپسند» و به عبارت مثبت: «آن چه برای خود می پسندی برای دیگران نیز بخواه» ولی هنوز بشر نتوانسته است این اصل اخلاقی را در روابط اجتماعی، درونی و نهادینه کند. به نظر می رسد تنها راه نهادینه کردن این اصل اخلاقی، توجه به کانون و خاستگاه تربیتی آن یعنی «قلب» باشد. چرا که قلب، کانون عشق ورزی، صمیمت و نوع دوستی و عطوفت

انسان هاست و همه ی افراد بشر با همه ی تفاوت های نژادی و قومی و فرهنگی؛ از نظر عقلی و استدلالی به این اصل معتقد هستند؛ اما از نظر باور قلبی و آمادگی عاطفی هنوز به آن درجه از رشد نرسیده اند. به تعبیر اریک فروم: هر چند مغز بشر به پیشرفت مهمی دست یافته است اما قلب او به درجازدگی و پس روی دچار شده است و هر قدر نیروی استدلال او در قوای ذهنی فزونی یافته است، اما لطافت عاطفی و زیبایی قلب او کاهش یافته است.

اگر می خواهیم با «منیت» خودمداری، خودخواهی و خودپرستی خود مقابله کنیم، باید قلب خود را پرورش دهیم. اگر می خواهیم این عضو اسرارآمیز که محبت، عشق، ایثار و زیبایی از آن سرچشمه می گیرد و از آن فراتر، جایگاه الهام و پیام الهی است را تقویت کنیم، باید به پرورش عواطف و احساسات خود بیش از فربه سازی اطلاعات و معلومات ذهنی توجه کنیم. چرا که در قلب تربیت شده است که تمامیت تربیت قابل تحقق است.

تنها، انسانهایی می توانند «عادل» باشند که قلبی مهربان داشته باشند. بدون «قلب سلیم» نمی توان به «سلامت عقل» اعتماد کرد. بدون قلب رئوف نمی توان «دانش» را به «بصیرت» تبدیل نمود.

انسانیت انسان در صافی قلب، مصفا می شود. تا صفای دل نباشد، شفاقیت اندیشه نمایان نمی شود. انسان با قلب تربیت شده خود می تواند زندگی را معنی و زنده دلی را تجربه کند.

در تربیت دینی و پرورش «حس متعالی«، آن چه که بنیاد «دل آگاهی» و «جان آگاهی» است از قلب آدمی مایه می گیرد. قلب سلیم، قلب عاشق و قلب لطیف است که «خانه رب» و منزلگه ریزش «رحمت الهی» است. آنهایی که به پرورش قلب خود پرداخته اند شایسته ارتقاء دادن عقل «عافیت اندیش» به عقل «عاقبت اندیش» خود هستند و آن گاه می توانند عقل «ابزار یاب» را به

عقل «معنی یاب» و عقل «عدد اندیش» را به عقل «معاد اندیش» تبدیل کنند. بنابراین، اگر خواهان پرورش حس دینی در دانش آموزان هستیم، به جای آن که کتاب های درسی و برنامه های تربیتی را سرشار از شعار و کلمات و عبارات ظاهراً دینی کنیم، راه های گسترش کشف دین و عشق ورزی به خداوند را از طریق رهیافت های قلبی و اشراقی شناسایی کنیم.

خرد ناب از قلب «طربناک» حاصل می شود. عقل «سرخ» از قلب «نورانی» زائیده می شود و «جان بینی«، جان دار انگاری و جان بخشی به طبایع وجود و اشیاء موجود از برکت قلب زنده و دل بیدار ریشه می گیرد و آن کس که به این مقام «ربوبی» و حال و احوال «اشراقی» دست یابد، «تمامیت» تربیت را در تمامیت خویش دریافته و به سعادت و رستگاری درونی و نه بیرونی که غایت تربیت است نایل آمده است. سعادتی که سرچشمه ی طربناک آن نه در محیط های رنگارنگ بیرونی و امکانات رفاهی و داشته های دنیوی، بلکه در لذت لدنی و وجد باطنی است. چنین انسان تربیت شده ای که به برکت وجود قلب ربوبی به این مقام دست یافته است، نه تنها خود را، بلکه جهان را در تازگی و طربناکی می بیند و می جوید و با این سرمایه اشراقی و بینش اخروی، خوشبتی واقعی را نه تنها حس می کند، بلکه لحظه لحظه آن را همچون شهد گوارای بهشت می چشد.