»مولوی«
شکست ظرف حباب از محیط، خالی نیست
ز خود تهی شده از هر چه هست لب ریز است
»بیدل«
دانی که چرا:
»انرژی زاینده و فزاینده ذهن زمانی فرا می رسد که انرژی ذهن از «همه جا» در «هیچ کجا» برود!«؟
زیرا زمانی که انرژی خود را از «هراس آینده» و «حسرت گذشته» رها می کنیم، همه ی نیروی ما در زمان «حال» متراکم و متصاعد می شود. به قول مولوی:
فکرت از ماضی و مستقبل بود
چون از این دو رست مشکل حل شود
زمان «حال» به یک معنا، یک «کیفیت زمانی» و «زمان کیفی» است که به نوعی در «بی زمانی» (Tim less) مطلق قرار می گیرد و اگر کسی در چنین فضای «بی زمانی و بی مکانی» قرار گیرد از «هیچ کجا» به «همه جا» و از «تهی عالی» به «غنی متعالی» متحول می شود.
»هیچ کجا» یعنی قرار گرفتن در مدار «خلاء«، «تهیا» و «رهایی» که هیچ نیرویی نمی تواند انرژی او را به خود جذب کند.
در «هیچ کجا» بودن، یعنی آزادی از همه جا، در همه جا و برای همه جا.
در «هیچ کجا» قرار گرفتن، یعنی قرار گرفتن در مدار بی کرانگی، بی نشانگی و بی جداری و بی غایتی.
در «هیچ کجا» بودن، یعنی رفتن به هیچستان، جایی میان خود و بی خودی، بودن و نبودن، هستنده و شونده.
پس «هیچ کجا» یعنی همه جا؛ جایی که هیچ جایی را در خود به جا نمی گذارد. همچون آینه که هیچ تصویری را در خود نگه نمی دارد؛ اما همه ی تصویرها را به خود می تاباند. خالی از همه جا و پر از هیچ جا.
اگر بتوان ذهن و دل را این گونه خالی و این گونه آزاد و این سان پاک کرد، تزکیه ی باطنی و خلوص حقیقی در عمیق ترین لایه های وجودی رخ داده است.
جلمه خلقان سخره اندیشه اند
زآن سبب خسته دل و غم پیشه اند
مولوی
یعنی زمانی که انرژی ذهن از «همه جا» آزاد می شود به «هیچ کجا» وارد می شود و این آزادی و رهایی ذهن منشاء خلاقیت، واگرایی و سرشار از شوریدگی دانستن و کشف کردن می شود. آن کس که بتواند نیروی ذهن را از نیروی بازدارندگی آزاد سازد به رهاسازی نیروی تفکر کمک کرده است و چنین نیرویی خود زاینده ی انرژی خلاقیت و باروری است.
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
»مولوی«