»بیدل«
جهل او مر علم ها را استاد
»شبستری«
دانی که چرا:
»هر گاه چیزی را به کودک یاد بدهیم مانع شده ایم تا خود، آن را شخصاً اختراع یا کشف کند«(1)
زیرا هر گاه تلاش کنیم تا کسی را به شگفتی و حیرت واداریم، او را از حس کنجکاوی و شگفتی درون محروم ساخته ایم.
هر گاه تلاش می کنیم تا دانش آموزان را به فراگیری آن چه ما قصد کرده ایم اجبار کنیم، تلاش مشتاقانه ی آنها برای یادگیری آن چه باید یاد بگیرند، خاموش می شود.
هر گاه بکوشیم محبت کردن را به بچه ها تحمیل کنیم، مانع شده ایم تا نهال محبت در قلب های آنها ریشه بگیرد.
هر گاه تلاش کنیم که افراد را اجباراً دینی کنیم، مانع شده ایم تا آن ها خود بر اساس فطرت دینی خویش طعم شیرین دین و ایمان را بچشند.
هر گاه کسی را به دوست داشتن خودمان تشویق کنیم، نفرت او را نسبت به خود بر می انگیزیم.
هر گاه کسی را وادار به عذر خواهی از خود کنیم، زمینه و انگیزه ی بخشش و گذشت قلبی را در او نابود کرده ایم.
هر گاه تلاش کنیم کسی را قانع کنیم تا به آن چه می گوییم تن در دهد، ایمان و اعتقاد به آن چیزی را در او تضعیف کرده ایم.
هر گاه بخواهیم خوش بختی، شادی، آرامش و آسایش را به عنوان یک ردیف کالاهای فرآورده ای و بیرونی به فرزندانمان هدیه کنیم، منابع شادی و سرچشمه های خوش بختی و آرامش را از آن ها گرفته ایم.
هر گاه بخواهیم «خلاقیت» را به بچه ها «آموزش» دهیم، قریحه ی طبیعی خلاقیت را در آن ها تضعیف کرده ایم.
هر گاه آموزش خلاقیت آزاد، در مدار تعلیم و تربیت بسته قرار گیرد، خلاقیت جای خود را به تقلید می دهد و اقتباس جای گزین ابتکار می شود.
هر گاه حس دینی، حیرت دینی و ایمان دینی که ریشه و پایگاه آن در قلب و دل آدمی است بر کسی تحمیل شود، تربیت دینی از کنش فطری او باز می ایستد.
هر گاه حس کنجکاوی را در کودکان اجبار کنیم و اصول و فنون کنجکاو شدن را تبلیغ کنیم. فرایند کنجکاوی درون زا را از ریشه می خشکانیم.
و نهایت این که هر گاه آموزش مدرسه ای آغاز می شود، یادگیری شخصی و درونی تعطیل می شود. و هر گاه فناوری یاددادن آغاز می شود فرایند یادگیری پایانی می یابد!
بدون شناخت تضادهای درونی، یگانگی درونی ناممکن است.
»یونگ«
1) گفت و گوهای آزاد با ژان پیاژه؛ اثر ژان کلود برنگیه، ترجمه ی دکتر محمود منصور؛ ص 137.