بعد از گزارش کوتاهی از نظریه ی هایک و تأثیر پذیری های وی از صاحب نظران دیگر، به نظریه ی نظم خودانگیخته ی او می پردازیم که در اندیشه های فلسفی، سیاسی و اقتصادی اش از موقعیت کانونی برخوردار است.
هایک معتقد است نظمی که ما در جامعه می بینیم به هیچ وجه محصول عقل هدایتگر نیست. نظم خودانگیخته طراحی شده و محصول تأمل آگاهانه نیست؛ بلکه این نظم به خودی خود در زندگی اجتماعی سربرآورده است. نظم اجتماعی خودانگیخته می تواند از شناخت تکه تکه شناختی که در میان میلیون ها نفر توزیع شده است – به نحوی استفاده کند که از عهده ی نظم برنامه ریزی شده ی کل گرا بر نمی آید.(1) هایک می گوید: این ساختار فعالیت های انسانی پیوسته خود را جرح و تعدیل کرده و از طریق همین جرح و تعدیل ها و تطبیق خود با میلیون ها واقعیتی که در کلیتشان بر هیچ کسی معلوم نیست کار می کند.
یک برداشت افراطی و اغراق آمیزی از فردیت در رویکردهای لیبرالیستی وجود دارد که اساساً خود را در مقابل جامعه قرار می دهد که با آن چه در این نوشتار از فردیت انتظار می رود متفاوت است. به عنوان مثال در دموکراسی لیبرال جهتی فردگرایانه(2)، بدین معنا که، فرد اصیل تر و بنیادی تر از جامعه و نهادهای آن بوده و مقدم بر آن تلقی می شود. فرد به خودی خود یک هدف است و ابزار محسوب نمی شود. یعنی فرد به عنوان مقوله ای اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی، همچون ابزاری در دستان حکومت و دیگر نهادهای جامعه قرار نمی گیرد (سحر، 1997(3)؛ سی تارامو، 2004؛ به نقل از جعفر آبادی(.
در این بینش مفهوم فرد، بیش از آن که وجه اشتراک شخص با اشخاص دیگر مد نظر باشد، وجوه ممیزه ی او از دیگران مورد توجه قرار می گیرد.
در این نظام فلسفی، افراد از نظر حقوق و آزادی هایشان با هم برابرند و نیروی برانگیزاننده ی افراد نفع شخصی(4) آنان می باشد. یعنی آن ها به طور آگاهانه از نفع شخصی خویش پیروی می کنند و آزادی را که آن ها در پی آن هستند، به معنای عدم حضور موانع در مسیر دنبال کردن منافع شخصی است. بنابراین اصل اساسی دموکراسی لیبرال حمایت از حقوق شخصی برای زندگی، آزادی، مالکیت و پی گیری کردن رضایت و خشنودی افراد است. دولت به وسیله ی حمایت از موقعیت سیاسی، اقتصادی، قانونی و عقلانی افراد، از این حقوق پاسداری می کند. (سحر، 1997، پلنتر(5) و 1999، دی زرگا 2001(6)، ماتسن(7) 2002) (به نقل از جعفر آبادی ص 116، 1384(.
فرد گرایی(8) یک محور اصلی این تفکر را تشکیل می دهد، بر این اساس مفاهیمی چون خودگردانی(9)؛ خود تصمیم گیری(10)؛ خود مختاری(11) نفع شخصی(4)؛ انتقاد از خود(12)؛ آزمون خود(13)؛ تغییر خود(14) و حقوق فردی(15) از اهمیت ویژه ای برخوردار هستند.» هسته ها و رگه های شکل گیری فردیت در توحید یافتگی و یکپارچگی همه ی عناصری است که ذکر گردید. یک از این عناصر به میزان نقشی که ایفا می کنند، گستره و ژرفای «فردیت» را تشکیل می دهند.
»خود مختاری نیز در این دیدگاه لازمه ی شکل گیری هویت متمایز افراد در جامعه است که باید زمینه های تربیتی آن فراهم باشد. خود مختاری به معنای برخورداری از اختیار کامل یا انتخاب همه جانبه است. بنابراین اگر فردی در انتخاب اهداف آزاد نباشد بلکه فقط در انتخاب ابزار و وسایل
رسیدن به اهداف آزاد باشد، از خود مختاری کامل برخوردار نیست (وینچ، 2002(. مبنای عمل خود مختارانه یا عمل مبتنی بر اختیار این است که چون می خواهم. . .(16) و چون من می توانم(17) بنابراین انتخاب و انجام عمل صرفاً به دلیل تناسب آن با ارزش هایی که جامعه می پسندد، از نظر اندیشه ی دموکراسی لیبرال ارزشی ندارد. به طور خلاصه عمل مختارانه عملی غیرقابل پیش گویی است.» (وینچ، 2002(.
به طور کلی آزادی فردی در دو سطح مطرح می شود: نخست آزادی فرد در سطح جامعه که به معنای پرهیز از هر گونه مداخله در زندگی خصوصی افراد است و دوم آزادی فرد در سطح آگاهی، یعنی اشخاص آزاد هستند، خودشان مسائل را دریافت، تحلیل و ارزیابی کنند و از هر گونه اطاعت کورکورانه اجتناب نمایند«. (گاتمن، 1999، به نقل از جعفر آبادی؛ ص 120 و 119؛ سال 1384(.
بر این اساس کسانی که آزادی فردی را در قلمرو تربیت اجتماعی مهم تلقی می کنند بر این باورند که هر فردی در این نظام باید ضمن تعامل با فرهنگ جامعه و رعایت حقوق دیگران بتواند از حق انتقاد، خود مختاری و خودگردانی برخوردار باشد. هدف آن ها از تربیت اجتماعی دانش آموزان را به طور خلاصه می توان در محورهای زیر خلاصه کرد:
آماده کردن دانش آموزان برای شهروندی و انجام عقلانی امور زندگانی؛ پرورش توانایی تفکر انتقادی به منظور ارزیابی سیاست ها و ارزیابی ارزش ها و عقایدی که از والدین یا فرهنگ جامعه به ارث می رسد و ارزیابی اشکال مختلف زندی و معایب و مزایای آن ها؛
آماده ساختن دانش آموزان برای خود رهبری، خودگردانی و خود اتکایی در جامعه؛
آگاه ساختن دانش آموزان از توانایی ها و استعدادهای خود و علاقه به خود به عنوان موجود انسانی دارای مقام و ارزش؛
پرورش فضیلت مدارا و یا افزایش توانایی تحمل آرای مخالف و احترام به حقوق دیگران؛
نوع دوستی، صمیمیت، اعتقاد و احترام متقابل در روابط اجتماعی.
اما قطعاً محورهای فوق نمی تواند به ترتیب در همه جانبه ی انسان برای رفع نیازهای مادی و معنوی او کمک کند.
از آن جا که یکی از آسیب های جامعه پذیری مطلق و تن دادن انفعالی به قواعد و قالب های اجتماعی، دور شدن از درک احساس شخصی نسبت به فرایند زندگی است، بهتر است که افراد همواره از هشیاری اجتماعی و بیداری فطری برخوردار باشند. در غیر این صورت در متن فشارها و القاهای زندگی اجتماعی، مفهوم واقعی زندگی را فراموش خواهند کرد.
1) همان؛ ص 48.
2) Individualistic.
3) David T. Sehr.
4) Self Interest.
5) Marc F. Platner.
6) Dus – Dizerega.
7) Kevin Mattson.
8) Individualism.
9) Self – Government.
10) Self – Determination.
11) Autonomy.
12) Self Criticism.
13) Self – Examination.
14) Self – Transformation.
15) Individual Rights.
16) Because I Want.
17) Because I Can.