هر چند فرایند اجتماعی شدن از نظر گذشته و پیشینه ی تاریخی به قدمت و دیرینگی روابط بین فردی انسان ها در طول تاریخ بوده است اما نخستین کسانی که این مفهوم را به شکل سازمان یافته ی علمی و روشمند مورد بررسی قرار دادند، روان شناسان و جامعه شناسانی بودند که رفتار فرد را در تعامل با «دیگری» و «دیگران» تعریف و تبیین کرده اند. دورکهیم(1) و فروید(2) با مسائلی چون اجتماعی شدن به شکل بسیار ویژه برخورد کرده اند. اما استفاده از این اصطلاح در مفهوم جدید آن از اواخر دهه ی 1930 و اوائل دهه ی 1940 شروع شده است (کلاسن 1968(.(3)
در سال 1939، دو نفر از پیشروان حوزه ی جامعه شناسی به اسامی پارک(4) و دولارد(5)، مستقل از یکدیگر، این اصطلاح را در عناوین مقالات منتشر شده در نشریه ی جامعه شناسی آمریکایی(6) به چاپ رساندند و در سال 1940، کتاب معروف جامعه شناسی اگبرن(7) و نیم کف(8) به طور مؤثری چندین بخش را به این مفهوم اختصاص داد.
در آن زمان مطالعه ی فرایند اجتماعی شدن از نظر تاریخی، با سه رشته ی «جامعه شناسی«، «مردم شناسی» و «روان شناسی» به طور هم زمان مقارن گردید. در سال هایی که مقالاتی توسط پارک و دولارد منتشر می گردید، کتاب «فرد و اجتماع» کاردینر(9) نیز انتشار یافت و دو سال بعد دومین ویرایش اثر معروف مورفی(10) در مورد «روان شناسی اجتماعی تجربی«(11) با زیر مجموعه ی «مقدمه ای بر تحقیق پیرامون اجتماعی شدن فرد» تهیه گردید.
در سال 1939 نیز اثر دیگری در این زمینه تحت عنوان ناکامی و پرخاشگری توسط گروهی از نو رفتارگرایان به نام «میل» منتشر گردید و در آن جا مفهوم اجتماعی شدن یا مفهوم جیدد آن مورد استفاده قرار گرفت.
باری پیشینه ی مطالعات نشان می دهد که در ابتدا «اجتماعی شدن«، ارتباط تفکیک ناپذیری با «تربیت«(12) داشته است؛ چرا که اصطلاح قدیمی «تربیت» واژه ی مناسبی برای پوشاندن حوزه های جدید این مفهوم بود. هر دو اصطلاح اشاره به مداخله ی فعال در زندگی فرد که در آن عوامل اجتماعی نقش مهمی را ایفا می کند دارد. اما تغییر یافتن مفهوم «تربیت» به «اجتماعی شدن» دربردارنده ی یک تغییر بنیادی در دیدگاه هاست.
در واقع، اگر «تربیت» ماهیتا با ارزش ها، اهداف و تکنیک ها مربوط است، اجتماعی شدن با «چگونگی» تأثیر این عوامل بر فرد مربوط می گردد. این مسأله نه تنها چالش های طولانی و بحث انگیزی را متناسب با اهداف و روش های تربیتی مطرح می کند، بلکه در مورد توصیف تفاوت ها و تحلیل فرایندهایی که در آن عوامل مؤثر تربیتی دخالت دارند نیز بحث می کند. به طور ضمنی روشن است که جریان اجتماعی شدن با آموزه های اخلاقی و مجموعه هنجارها، ارزش ها و عوامل دیگر اجتماعی درگیر است.
بدین ترتیب، تحول از مفهوم «تربیت» به مفهوم «اجتماعی شدن» به سادگی تحول کلی از «فلسفه ی اجتماعی» به «علوم اجتماعی اثبات گرا» را بازآفرینی می کند.
همان گونه که ذکر شد اجتماعی شدن افراد ناظر بر کیفیت فراگیری و جذب الگوها و آیین ها و ارزش های حاکم بر جامعه است و از این طریق است که هنجارهای اجتماعی درونی و جذب می شوند. انسان در تمامی چرخه ی پرفراز و نشیب حیات خویش استعداها، گرایش ها و نیازهایی را که از راه هم نوایی با هنجارها کسب می کند توسعه می بخشد. اکثر گرایش ها، انتظارات و نیازهای آدمی به صورت آزاد و بر طبق نوعی ضرورت زیست شناختی یا حتی روانی شکل نمی گیرد؛ بلکه بر حسب آن که پاسخ گوی کدام نیازها و انتظارات باشد شکل می گیرد و این امر را نباید صرفاً از محدوه ی دیدگاه لذت جویی فرویدی یا شرطی سازی پاولوفی تفسیر و تحلیل کرد؛ چرا که رضامندی درونی، فداکاری و روحیه ی گذشت، برای پاسخ به یک نیاز متعالی و معنوی رشد می کند و موجب ظهور وجدان و ارزش های اخلاقی می شود.
مروری بر این دیدگاه و سیر تحولی مفهوم اجتماعی شدن نشان می دهد که این مفهوم نیز مانند سایر واژگان و اصطلاحات روان شناختی در طول تاریخ از تغییرات پی در پی برخوردار بوده است، که نمی توان آن را منحصر به دوره ای خاص و یا برداشتی محدود تلقی کرد.
1) Durkheim.
2) Freud.
3) Clausen.
4) Park.
5) Dollard.
6) American Journal of Sociology.
7) Ogburn.
8) Nimkoff.
9) Kardiner.
10) Murphy.
11) Experimental Sociology.
12) Education.