جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کودک خودخواه درون

زمان مطالعه: 3 دقیقه

درون همه ی ما بچه ی لوس خودخواهی هست که می خواهد «هرچه را که می خواهد، همان موقع که می خواهد» به دست آورد. این جنبه ی خودمدار «کودک درون» است که می پندارد جهان بر محور هوا و هوس های او می چرخد. البته بیش تر ما به تملک «کودک خودخواه درون» خویش اقرار

نمی کنیم؛ زیرا چنین رفتاری (خواه در بالغان و خواه در کودکان) از دیدگاه جامعه ی ما نامقبول است. گویی تنها کسانی که می توانند چنین رفتاری از خود نشان دهند اغنیا، مشاهیر و صاحبان قدرت هستند. مثلا بسیاری از بازیگران به بدخلقی و خودخواهی شهرت دارند. شاید به این علت که در جایگاه هنرمندانی خلاق، با کودک درون خود تماس نزدیک دارند. باید نیز چنین باشند. شیطنت و بازیگوشی، حساسیت، عاطفی و تخیلی پرورش یافته، جملگی از صفات بارز «کودک درون» و از ویژگی هایی است که موجب نبوغ خلاق و جاذبه ی بازیگران می شود. این بخش مثبت «کودک خودخواه درون» است. بخش منفی آن زمانی است که اجازه داده شود این کودک، حکمران سراسر زندگانی انسان شود؛ زیرا گوش سپردن به نیازهای کودک درون یک چیز، و سر سپردن به آن، چیز دیگر است. هدف از شناخت کودک خودخواه درونمان این است که احساس هایی را که از بیان آنها واهمه داریم، بشناسیم. اما اگر قرار باشد خود را با کودک خودخواه درونمان همسان بپنداریم، جنبه ی مفرح و سرگرم کننده اش را از دست می دهد، و به یکی از مشکلات زندگی تبدیل می شود.

همان گونه که بیش از این گفتم، بیش تر مردم، کودک خودخواه درونشان را نفی می کنند. در نتیجه، اجازه می دهند دیگران آن را نمایان سازند. شاید توجه به این نکته جالب توجه باشد که چرا گاه فرزندان شهروندانی صاحب جاه و مقام یا افرادی که ستون جامعه به حساب می آیند – مثلا اعضای محترم کلیسا – ناگاه مجرم از آب در می آیند. معمولا نخستین سؤالی که به ذهن همسایگان و آشنایان این اشخاص می رسد این است که: «چگونه ممکن است بچه ی چنین والدین نازنین و ارجمندی تا این اندازه خراب از آب درآید؟» سؤالی بسیار به جا و سودمند است.

به یاد می آورم، یک بار دیوان عالی کشور برای والدین کودکان مجرم کلاس «شیوه ی مؤثر پدری و مادری کردن«(1) برگزار کرد. بیش تر والدینی که در این کلاس شرکت کرده بودند خود را با «والد نکوهش گر درون» خویش همسان می انگاشتند. البته بعضی ها هم سر کلاس خوابشان می برد یا به طور منظم در جلسات درس شرکت نمی کردند. کسانی که خود را با والد نکوهش گر درونشان همسان می پنداشتند، افرادی بسیار خویشتن دار بودند که هیچ گاه عواطف خود را – خواه مثبت و خواه منفی – بروز نمی داند. درباره ی فرزندانشان انتظارهایی بسیار و دور از واقع بینی داشتند. وانگهی هرگز فرزندانشان را برای کاری که به خوبی به انجام رسانده بودند، مورد تحسین و تشویق قرار نمی دادند. برای این والدین، هیچ گاه هیچ چیز به اندازه ی کافی خوب نبود. کمال گرا بودند، و تحت هیچ شرایطی حاضر نبودند اعتراف کنند در اعماق وجودشان موجودی خودخواه، کمین کرده است. حتی بسیاری از آنها می گفتند: «پس از این همه ایثار که در حق این بچه کردیم، چطور توانست به این شیوه رفتار کند؟» آنهات بر این باور بودند که خود را فدای بچه هایشان کرده اند. حتما از نظر مادی نیز بسیار زیاد به اعضای خانواده و بچه شان بخشیده بودند؛ اگرچه از نظر عاطفی، بچه شان داشت از گرسنگی هلاک می شد. و به همین علت، سرانجام بخش خودخواه نفی شده ی درون والدین، خود را نمایان می ساخت؛ زیرا تنها از این راه می توانست توجه مورد نیازش را به دست آورد.


1) یکی از بهترین کتاب هایی که در این زمینه نوشته شده است «هفت قانون معنوی برای والدین» اثر دکتر دیپاک چوپرا، ترجمه ی همین مترجم (گیتی خوشدل) است که نشر پیکان منتشر کرده است.