جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تخیل دوران کودکی و بازآفرینی خلاقیت بزرگسالی

زمان مطالعه: 6 دقیقه

اریک اریکسون (1960) بر این باور است که؛ خلاقیت دوره ی بزرگسالی چیزی جز بازآفرینی تخیلات دوره ی کودکی نیست(1) پس تفکر خلاق آدمی بدون بازگشت به بذرهایی که در دوران تخیل کودکی کاشته شده است امکان تحقق ندارد. در حقیقت، تفکر خلاق در دوره ی بزرگسالی شکوفایی بذرهای تخیل در دوران کودکی است.

برای بیان این مدعا مطلبی از مقاله ی «جست و جوی کودکی گم شده» نقل می کنیم، تا رگه هایی از این بازآفرینی که ریشه در دوران کودکی شاعران دارد نمایان شود. آنجا که می گوید:

»تماشای بازی پنهان ماه پشت ابرهای مسافر، برای شاعر و کودک، گفت و گوی طولانی ای به همراه دارد که این هر دو را به مرزهای تخیل می کشاند. تخیل، عنصر اصلی شعر است و همراه همیشگی کودک. خیال انگیزی، همان تصور فراواقعیتی است که در آن سوی واقعیت ها جریان دارد. شاعر، در پشت امور جاری و اشیای حاضر، لحظاتی را جست و جو می کند که در نگاه روزمرگی، از چشم آدمی پنهان می ماند. درگذر از مرزهای واقعیت به خیال، هر دوی آن ها زاویه ی دید خود را تا مرزهای ابدیت گسترش می دهند.

ورود به قلمرو خیال، به کودک اجازه می دهد بتواند مرزهای تداعی، جان دار پنداری، قهرمان سازی، جا به جایی پدیده ها و استدلال های غیر واقعی را پشت سر بگذارد؛ یعنی همه ی آن چیزهایی که نوعی نگاه انتزاعی به جهان را شامل

می شود. همین اتفاق، درباره ی شاعر نیز روی می دهد. گریز به استعاره و شکل های عام آن چون تأویل، انتزاع، تداعی و غیره، همه رویکردی هستند که از خیال شاعر بر می خیزند.

خیال، مبنای گفت و گوی کودک و شاعر با اشیای پیرامون خود خواهد بود. کودک از طریق جان دار پنداری، با عروسک و اسباب بازی های خود حرف می زند و شاعر با فصل ها، گندم زار و پرنده ها. این گفت و گو، کلید رابطه ای است که کودک و شاعر را به دامنه های هم ذات پنداری با اشیا و طبیعت سوق می دهد(2)«.

نقش تجسم و لایه های گوناگون تخیل از لحاظ کنش وری درونی و بیرونی به گونه ای است که روان شناسان، تخیل را در اقسام مختلف (اختراعی، انفعالی، بازآفرینی، تولیدی و. . . .) نشان داده اند. و این شواهد حاکی است که حس شاعرانگی و نیروی سیال تخیلات شاعران چیزی جز بازپدید آوری نگاه سیال دوران کودکی نیست.

»به طور کلی همه ی کودکان قبل از آن که به مرحله ی تجسم برسند، مرحله ی تخیل «اختراعی» را طی می کنند و ذهنشان از چیزهایی که ندیده اند و فقط وصفی از آن شنیده اند، در واقع انباشته می شود. آنچه بازتاب این مرحله است حکم عینیت بخشیدن به چیزهایی را دارد که کودک از طریق تصورات خود با آن آشنا شده است. آنچه در این تجسم و تخیل حائز اهمیت و ارزش فوق العاده است، آن است که کودک بدون جانب داری از کسی، چیزی یا فکری یا با بی طرفی کامل به موضوعات، مسائل و اشیای مختلف می نگرد و با وجودی که از بسیاری از قواعد و قوانین اطلاع ندارد، دنیا را با نظری جز نظر افراد بالغ می بیند و این امر در نقاشی های او رخ می دهد.

برای تقویت نیروی تجسم، پیاژه معتقد است «با انباشتن ذهن کودکان از مطالب مختلف«، قدرت تجسم آنها از واقعیات افزایش می یابد؛ مشروط بر این که کودک ابتدا مفهوم آن چیز را بیاموزد تا بتواند کلمه ای را که معرف آن چیز است یاد بگیرد و بر همین اساس او پیشنهاد کرده است که «کودکان باید در یادگیری فعال باشند و هر چه تماس آنها را با واقعیت ها بیش تر کنیم، امکان بیش تری برای درک و تجسم واقعیت به آنها داده ایم«. موسیقی، قصه و داستان باعث قوی شدن قدرت تخیل اختراعی کودک می شود. دیدن تصاویر تخیلی، فیلم، اسلاید، حضور در موزه ها و شرکت در گردش های گروهی به قدرت تجسم و تخیل ادراکی کودک یاری می رساند.

تخیل ادراکی پس از تجسم صورت می پذیرد. در تخیل ادراکی، فکر، حاصل یک سلسله تداعی معانی و هم بستگی بین احساس و تصویر است. هر کودک از زمانی که چشم به جهان می گشاید، هر لحظه با تصویر جدیدی روبه رو می شود و هر یک از حس هایش وسیله ای می شود تا از چیزی به چیز دیگری برسد و با دیدن یک شیء، شیء دیگر را به یاد آورد. تداعی معانی، حالت رسیدن ذهن از کل به جزء و یا بالعکس را دارد(3)«

درباره ی کارکرد تخیل کودکی با کنش آزاد و مستقل، و باز آفرینی آن در دوره ی بزرگسالی، گزیده ای از سخنان یکی از نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان با عنوان «کودکان و خیال گرایی جادویی افسانه های کهن» نقل می کنیم تا بن مایه های اصلی و کارساز تخیل در خلاقیت بیش از پیش روشن شود.

»تصور نمی شود کسی شک داشته باشد که تخیل، سرچشمه ی آفرینندگی است«. اگر انسان، انسان است، با نیروی تخیل و تعقل خود، انسان شده است. به روایتی «تخیل، عالی ترین صفت انسان است؛ چرا که بیش از هوش، بشر را از حیوان متمایز می کند.«

جهان خیال، جهان آزادی و اختیارات است؛ حتی اگر عالم واقع، قلمرو محدودیت و التزام باشد.

هم چنین، کسی شک ندارد که کودکی، از جنس خیال است و آن گونه که روان شناسان ادعا می کنند:

»کودکان مرحله به مرحله، در جریان تکامل و رشد روانی خویش، نیازمند خیال پردازی هستند و در واقع، شخصیت حقیقی آنها متمایل به جادوست.» چنان که یکی از مهم ترین پایه های تربیت در 3 تا 6 سالگی، تربیت همین نیروی تخیل اوست. برای چنین پرورشی، می توان به راه های متنوعی اندیشید؛ ولی به جرأت می توان گفت هیچ یک از این راه ها به اندازه ی سهیم کردن کودکان در حاصل تخیلات انسان که در طول تاریخ و در قالب قصه و افسانه تبلور یافته و به گوهرهای یگانه ی فرهنگی بدل شده است، مؤثر نیست. سؤالی که یافتن پاسخ آن در این جا ضرورت دارد، این است که مگر این قصه های سرشار از عناصر تخیلی شگفت انگیز، چه نوع تجربه هایی را در اختیار کودک می گذارند که دیگر فعالیت های شناخته شده، به انجام آن توانا نیستند؟

آن چه در این ارتباط حائز اهمیت است، آن است که کودک بتواند ماهیت نامشخص زندگی را با توانایی کامل درک کند و از رویارویی با زندگی واقعی نهراسد. و افسانه های شگفت انگیز، چنین فرصتی را در اختیار او می گذارد؛ جهانی که در آن، با گفتن اسم رمز «یکی بود یکی نبود» همه ی ناممکن ها، ممکن می شود و همه ی آرمان های والای انسانی تحقق می یابد.

تار و پود این افسانه ها بافته شده از فلسفه زندگی، جهان بینی، شیوه ی زیست، کار و حرفه، باورها، آداب و سنن و اعتقادات مردم است و برای همین است که مردم آنها را باور دارند و به آنها دل می بندند. به همین سبب است که زمان و مکان را متحول کرده اند و پایدار و استوار، از نسلی به نسلی دیگر منتقل

شده اند. مانده اند و آیینه ای شده اند در برابر چهره ی فرهنگی یک قوم؛ نمونه ای شده اند برای وحدت فرهنگی؛ و پشتوانه ای شده اند برای نیرو گرفتن، اعتماد به نفس یافتن، روی پای فرهنگ خود ایستادن و خود را از جریان های تند حفظ کردن.

قهرمان ها و ضد قهرمان هایی که صفاتی مطلق دارند، یکی از ویژگی های مهم و تأثیرگذار این افسانه ها بر کودکان است. این شخصیت ها صف بندی مشخصی دارند؛ یا خوب اند یا بد؛ هرگز کسی درباره ی آنها اشتباه نمی کند.

ظاهر امر این است که ساختار شخصیتی این قهرمان ها یا ضد قهرمان ها اصلا با واقعیت منطبق نیست؛ ولی همین دو قطبی بودن است که کودک را متوجه دو وجهی بودن شخصیت واقعی انسان می کند.

این افسانه ها در شکلی کاملا طبیعی، بی آن که قصد پند و اندرز و نتیجه گیری مستقیم داشته باشند، از رفتارهای متضاد انسانی سخن می گویند و همین است که به کودک فرصت می دهد جایگاه خود را پیدا کند و بشناسد.

یکی دیگر از برجستگی های این افسانه ها سرانجام محتوم آنهاست؛ یعنی «پیروزی نیکی بر بدی«؛ نتی که بی وقفه در گوش آدمی نواخته می شود و به انسان یادآوری می کند که اگر نیک بماند و خیرخواه؛ و پا را از جاده ی درستی بیرون نگذارد؛ صداقت داشته باشد؛ به دیگران مهر بورزد؛ و تلاش کند، سرانجام رستگار خواهد شد.

سخن آخر این که اگر باور داریم «پرورش کودک، مثل پر کردن یک ظرف نیست، که مثل روشن کردن یک شعله است«، این افسانه ها هستند که شعله ها را بر می افروزند و کودکان را تا بدان جا پیش می برند که خود بخواهند و بتوانند و از هیمه ی جانشان برای روشن نگه داشتن شعله، مایه بگذارند.(4)«.

همان گونه که ملاحظه می شود، دنیای کودکی سرشار از خلاقیت آزاد، تخیل سیال و پردازش های مواج است. در این دوره ی شکوهمند است که زمینه ی شکوفایی استعدادها و توسعه و گسترش لایه های متنوع هوش تخیلی، عاطفی و شهودی به اوج خود نزدیک می شود. در واقع ظرفیت ها و قابلیت های «شدن» آدمی توسعه می یابد و در دوره ی بزرگسالی، این ظرف های گسترده با تجربه ها و آموزه های کسب شده، بسط و عمق بیشتری می یابد.


1) ر. ک: مراحل شکل گیری اخلاق در کودک، عبدالعظیم کریمی، بخش مربوط به نظریه ی اریکسون.

2) در جست و جوی کودکی گم شده«، کتاب ماه ی کودک و نوجوان، تیرماه 80.

3) نامه ی فرهنگ، شماره ی 24، ص 165.

4) روزنامه ی ابرار، شماره ی 3433، کودکان و خیال گرایی جادویی افسانه های کهن، متن سخن رانی ثریا قزلباش در گردهمایی سه روزه ی نمایش عروسکی تهران، به نقل از فصلنامه ی پژوهشی ادبیات کودک و نوجوان، ص 92 و 93.