جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مقدمه (19)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

»خودشکوفایی یعنی عمق «بودن» و نه طول «شدن«!

»مزلو«

در این کتاب، شما خواننده ی عزیز نظاره گر دنیای جدیدی از آنچه که همه ی ما بزرگسالان داشته ایم و در آن زیسته ایم و احتمالا به آن بی اعتنا بوده ایم، خواهید بود. این دنیای «جدید«، همان «دنیای قدیم» دوران کودکی است. دوران جاودانگی، و سرمدیت، پاکی و صداقت، بی رنگی و صراحت، تازگی و طراوت، شور و حرارت، خیال پروری و خلاقیت، انعطاف پذیری و صمیمیت و هر آنچه که از جنس یک رنگی، آزادی، بالندگی و شادابی است. دورانی که چشمه های جوشان هوش شهودی و نیروی کنجکاوی در حد بیشینه ی خود قرار دارد و اشتهای دانستن، اشتیاق به فهمیدن و انگیزه ی کشف و شهود، ذهن و دل آدمی را سرشار از شگفتی و حیرت می سازد.

در این دوران است که اغلب بزرگان قله های معرفت و پیشروان عرفان و بصیرت، در دوره ی بزرگسالی و کهن سالی خود حسرت وار در پی بازگشت به آن هستند؛ بازگشتی که هر چند «عقب گرد» را در پی دارد، غایت آن پیشرفت، پیشبرد و پیشاهنگی است. در عین حال که مراجعه به «گذشته» است، خلق

کردن «آینده» است. در عین حال که «کوچک شدن» است، در ذات خود «بزرگ بودن» را در پی دارد.

این بازگشت که سرآغاز پیشرفت و پویش متعالی است متضمن برخورداری از راهبردی «مشکل نمون» و «متناقض نما» و یا پارادوکسیکال در همه ی عرصه های تجربه ی دوره ی کودکی است؛ یعنی: نزول برای عروج، کوچکی برای بزرگی، تواضع برای رفعت، فرورفتن برای فراآمدن، سقوط برای صعود، سادگی برای پیچیدگی، هزار رنگی برای یک رنگی، حال نگری برای آینده سازی، رها شدن از «همه چیز» برای پیوند یافتن با «همه چیز«، خالی شدن برای پر شدن، کاهش برای افزایش، رجعت برای سرعت. گویا به همین سبب است که اغلب دانشمندان، نویسندگان، شاعران، عارفان و هنرمندان نهایت عظمت خود را در زمان و لحظه ای حس کرده اند که به غایت کودکی خود نزول کرده اند. این چگونه پارادوکس یا «ناهم شوند» پیچیده و درهم تنیده ای است که از دل خود ضد خود را خلق می کند و در اوج «فرا آمدن«، «فرو رفتن» را در پی دارد و در بلندای شاخه های آسمانی، ریشه های فرورفته در زمین را معنا می بخشد؟

در اینجا پارادوکس کودکی و بزرگسالی، بزرگ شدن و کوچک ماندن، به گونه ای دیگر معنا می یابد. در اینجا آن کس بزرگ است که کودکی خود را بازیافته است واین بازیافتگی نه به معنای سیر قهقرایی و ارتجاعی و واماندگی، بلکه ورود به مراحل عروج و «دگربودگی» متعالی است.

در این کتاب سعی شده است با گردآوری و ارائه ی یافته های روان شناختی و گزیده ای از اندیشه های فیلسوفان و سرودهای شاعران جلوه هایی از دریای بی کران آثار بزرگانی که «کودکی خود را بازیافته اند» به نمایش گذاشته شود تا از رهگذر این بازنگری، همه ی ما بزرگسالان، کودکی گم شده ی خود را که سرمایه ی

معنویت، بن مایه ی خلاقیت و سرچشمه ی صمیمیت و محبت است در خود بازیابیم. باز تولید دوران کودکی در بزرگسالی و فراخوانی بذرهای کاشته شده ی طفولیت و خردسالی، بازگشودن لایه های پنهان وجود و شکوفا کردن استعدادها و قابلیت هایی است که در پس کدورت ها، زمختی ها، روزمرگی ها و اکنون زدگی ها پنهان و مدفون شده است. بازکاوی این معدن گران سنگ بازآفرینی تمامیت وجود آدمی را در پی خواهد داشت.

کودک، طبیعی تر از بزرگسال است! پس می توان گفت در بازگشت به کودکی است که آدمیت آدمی به غایت خود نزدیک می شود!

به همین سبب است که پاره ای روان شناسان از جمله کارل راجر و آبراهام مزلو بر اساس رویکرد انسان گرایی و پدیدار شناختی «تجربه ی کودکی» را یکی از مهم ترین تجربه های سازنده برای خودشکوفایی و خلاقیت تلقی می کنند. آبراهام مزلو معتقد است، رفتارهایی که منجر به خودشکوفایی می شود، اغلب ریشه در فرایند بازگشت به کودکی و بازتولید ویژگی های دوران کودکی دارد.

رفتارهایی از جمله:

1- تجربه کردن زندگی به «شیوه ی کودکان«؛ یعنی مجذوب وار با همه ی شوق وجود، زندگی و فرایند زیستن را درک کردن.

2- آزمودن شیوه های جدید و راه حل های واگرا به عوض چسبیدن به راه های از پیش تعیین شده و همگرا.

3- پاسخ به ندای احساس و ارزیابی تجربه های فی البداهه به دور از راه حل های جزمی و سنتی.

4- صداقت و صمیمیت در همه ی ابعاد زندگی؛ یعنی دوری جستن از ریا، تظاهر و تکلف.

این ویژگی ها بیش از هر چیز متأثر از خصوصیات ناب دوره ی کودکی و بازگشت به دنیای کودکی است. به عبارت دیگر، کودکی بازیافته، ترجمان خودشکوفایی و بالندگی است. آیا هدف تربیت و غایت رشد و کمال انسان چیزی جز خودشکوفایی و تحقق تمامیت خویش است؟ پاسخ این سؤال در خلال مباحث مطرح شده در این کتاب به گونه ای داده شده که مخاطب به کشف خود یافته ی آن نایل خواهد شد.