تمام مصاحبه شوندگان قادر بودند بازدید خود را در چارچوب مکانی و جغرافیایی قرار دهند؛ مثلا در یکی از مصاحبه ها داشتیم: «زمانی که از موزه ی واشنگتن بازدید کردم، 8 یا 10 ساله بودم.» به نظر می رسد زمان و مکان، ارتباط
محکمی با حافظه دارند. «ایی. تولوینگ» از این نوع خاطرات با عنوان خاطرات «چند قسمتی» یاد کرده است. مردم همیشه جنبه های بازدیدشان را به خاطر می آورند. «اچ ال رودیگر» و «آرجی کراودر» می گویند که یادآوری زمینه ی مادی یک محیط یادگیری، جزئی مهم در راه یادآوری موفق جزئیات یک حادثه ی ضمنی است.
در عمل نیز همه ی مصاحبه شوندگان بی درنگ نکته ای را درباره ی شکل ظاهری مکان بازدید شده بیان می کردند. بیشتر آن ها شکل ظاهری موزه و احساسی که به آن ها دست می داد را به صورت توأم تشریح می کردند. بزرگی و پیچیدگی نقشه ی موزه عامل مهمی برای بازدید کنندگان به خصوص کودکان، به شمار می آید. بزرگ سالان نشان دادند که سبک معماری هدف دار ساختمان، را به یاد دارند. توانایی استفاده از جنبه ی هدف دار یک محیط مادی، عامل مهمی در به خاطر آوردن جنبه های دیگر یک تجربه به شمار می آید. هر کسی که یک بار کلیدهایش را گم کرده باشد، می داند که بازگشت و بررسی دقیق مسیری را که پیموده چه قدر در یافتن کلیدها اهمیت دارد. به همین ترتیب آموزش های توأم با عمل که در آن ها تجسم ذهنی و فیزیکی صورت می گیرد اهمیت زیاد ی دارند.
بسیاری از کودکان از گردش های علمی که از باغ وحش ها، مزارع و مناطق طبیعی انجام داده بودند، بوهای مختلف، گرما یا عدم آسایش جسمانی، مانند نیش زدن پشه ها؛ خیس شدن پاها؛ یا خسته و کلافه شدن را به خاطر می آوردند. در جریان بازگو کردن خاطرات 14 کارشناس موزه، که با آن ها مصاحبه شد، سبک معماری موزه نقش بسیار مهمی را ایفا می کرد و گاهی این معماری مهم ترین نقش را داشته است. بیشتر افرادی که با آن ها مصاحبه گردید، خود به خود و بی مقدمه شکل ظاهری موزه را تشریح می کردند.
یادآوری چیزهای خاصی که دیده یا انجام شده اند، همان طور که انتظار می رفت، بسیار با یک دیگر تفاوت داشتند. تقریبا تمام کسانی که با آن ها مصاحبه شد، می توانستند حداقل یک نمایشگاه را به یاد آورند. در بین اعضای خانواده ی 6 نفری، که از موزه ی تاریخ طبیعی لندن بازدید کرده بودند، به نظر می رسید بزرگ سالان نسبت به کودکان در به خاطر آوردن جزئیات دقیق، بیشتر مشکل داشتند. کودکان می توانستند جزئیات تقریبی بسیاری از غرفه ها را تشریح کنند، و با جزئیات دقیق تر می توانستند 1 یا 2 غرفه را به خاطر آورند. در این جا دوباره به این نتیجه می رسیم که به نظر می رسد جریان یادگیری با علاقه و آگاهی قبلی افراد ارتباط دارد.
در مجموع به نظر می رسید کودکانی که از موزه ی تاریخ طبیعی بریتانیا بازدید کرده بودند، فوق العاده به محتویات موزه علاقه مند بودند. ظاهرا یکی از آن ها به ماهیت غیر واقعی نمونه های حیواناتی که داخل آن ها با موادی پر شده بودند، پی برده بود و به نوعی آثار ناامیدی ناشی از عدم دیدن حیوانات واقعی را بروز می داد.
هر دوی آن ها بسیار به دایناسورها علاقه مند بودند. این موضوع خاص در آن زمان موضوع مورد علاقه ی آن ها بود. این اولین برخورد آن ها با سنگواره ها و نمونه های حفاظت شده نبود؛ ولی احتمالا باعث تقویت علاقه ی آن ها به دایناسورها و تصوری که از این موجودات داشتند، شده بود. یادگیری آن ها بسیار سطحی بود که اقتضای سن و سال آن ها بود (در آن زمان آن ها 7 یا 8 ساله بودند(.
در واقع تمام خاطرات مربوط به دوران کودکی از ماهیتی ظاهری برخوردارند که از جمله می توان به اندازه، شکل و جلوه های خاص هواپیمای لیندبرگ یا موی یک ماموت پشمالو اشاره کرد. در مورد بزرگ سالان، بر خلاف
کودکان، مشاهده ی جسم و درک مفهوم، از تأثیر کمتری برخوردارند. بررسی نمونه هایی از خاطرات مربوط به بازدیدهای بزرگ سالان نشان می دهد که مناسبات اجتماعی اغلب مهم تر از محتوای موزه هستند.
در مطالعه ی خاطرات کارشناسان موزه ها درباره ی بازدید از موزه در گذشته، ملاحظه شد که به صورت یکسان حداقل 1 یا 2 نمایشگاه کاملا در خاطر آن ها باقی مانده اند. این موضوع در مطالعه ی خاطرات به جای مانده از گردش های علمی مدارس، در مقاطع پایین، نیز به چشم می خورد. به عنوان مثال یکی از کارشناسان موزه یک غرفه ی آموزش فعال را در موزه ی هنری متروپولیتن به خاطر می آورد که زمان طولانی را در مقابل آن ایستاده بود و بارها و بارها یک دکمه را فشار می داد. یکی دیگر از کارشناسان موزه ترس، واهمه و افزایش فشار خون ناشی از دیدن حیوانات تاکسیدرمی شده ی بزرگی را که در داخل سالن تیره، تاریک و قدیمی موزه وجود داشتند، به یاد می آورد. بیشتر خاطرات به جای مانده از اولین بازدید از موزه کاملا شخصی، و اغلب ناشی از یک حادثه یا موضوع خاص بودند.
افزون بر به یاد آوردن غرفه ها، چندین نفر از افرادی که با آن ها مصاحبه شد فعالیت های دیگری مانند خوردن؛ استراحت کردن؛ و دریافت هدایا را به خاطر می آوردند بازدید از فروشگاه های مخصوص هدایا و خرید از آن ها، به طور کلی 15 درصد کل خاطرات مربوط به موزه ها را، که ما آن ها را جمع آوری کردیم، تشکیل می دادند. برخی از افراد می گفتند، چیزهایی را که از موزه خریده اند، پس از گذشت 20 تا 30 سال هنوز دارند. زمان نیز عامل مهمی برای بازدید کنندگان از موزه به شمار می آمد؛ حتی بچه های کوچک هم به خاطر می آوردند که چه مدت در موزه بوده اند؛ اگر چه به درستی از ادعای آن ها مطمئن نیستیم. یادآوری مدت زمان صرف شده در موزه، به روشنی برداشت
شخصی از گذشت زمان نبود. بازدید کنندگانی که زمان کافی نداشتند تا همه ی چیزهایی را که می خواستند، ببینند احتمالا می گفتند: «زمان به سرعت سپری شد.» و آن هایی که احساس خستگی و کلافگی را به خاطر می آوردند، می خواستند زودتر از موعد مقرر آن جا را ترک کنند. این برداشت ها کاملا شخصی هستند و در حد بالایی بر یادگیری در موزه ها اثر می گذارند.
اگرچه ممکن بود بازدید کنندگان یک شئی یا رویداد خاص را به خوبی به خاطر آورند، ولی در مجموع توضیحات آن ها در باره ی چیزهای دیده شده یا کارهای انجام شده مبهم و کلی بودند. همان طور که «دونالد نورمن» اظهار داشته: «این خاصیت ذهن ماست که تنها جنبه های مشخص و محدودی از چیزها را به خاطر می سپاریم. این جنبه ها ممکن است در زمان یادگیری به صورت مختصر و مفید برای ما کافی باشند؛ ولی ممکن است بعدا این چنین نباشند. . .«.
بازیابی خاطرات در میان دانش آموزان بازدید کنندگان دارای پیچیدگی های خاص خود است؛ زیرا دانش آموزان در مراحلی از رشد به سر می برند که ماهیت حافظه و ساختار شناختی آن ها به تناسب مراحل سنی، شکل تازه ای به خود می گیرد. در واقع کودکان و نوجوانان خاطرات شخصی، معنایی و عملی خود را به تناسب مراحل تحول شناختی خود به طور پیوسته بازسازی می کنند و این موضوع می تواند برای معلمان و مربیان قابل بررسی باشد.(1)
1) برای مطالعه بیشتر بنگرید به مقاله ی «تحول حافظه در گذار از دوره ی پیش عملیاتی به دوره ی عملیاتی. . . فصلنامه ی اندیشه و رفتار. شماره ی 4 پژوهشگر؛ عبدالعظیم کریمی.