جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مراحل رشد زیباشناختی

زمان مطالعه: 3 دقیقه

با توجه به این که آموزش و فرآیند یادگیری واجد مراحل مختلف است، پس اصول و شرایط یادگیری نیز باید تابع مراحل مشخص باشد. یکی از اصول یادگیری استفاده از مفاهیم زیبایی شناسی است که خود به مراحل مختلف تقسیم می شود.

– مرحله ارزیابی: در این مرحله بینندگان، افراد فعالی هستند که از مشاهدات عینی خود در موزه ها و ارتباط شخصی و حواسشان داستانی خلق می کنند. ارزیابی آن ها از هنر، متکی به علایق، دانسته ها و تصوراتشان از هنر است. نظریات آن ها رنگ احساسشان را دارد و بخشی از روایتی می شود که توسط فرد بیان می گردد.

– مرحله ساختاری: در این مرحله بینندگان باید چارچوبی برای تماشای آثار هنری، به کار بردن برداشت های خود، دانش اجتماعی و طبیعی، ارزش های اخلاقی و قراردادهای اجتماعی بسازند. اگر اثر هنری آن طور که انتظار می رود نباشد، بینندگان آن را غیر عادی یعنی فاقد ارزش تلقی می کنند. (مثلا اگر درختی به جای این که قهوه ای رنگ شود نارنجی باشد یا ارزش مادر بودن تبدیل به نزاع جنسیت شود.) مهارت، فن، مشقت کار، فایده، و عملکرد اثر، چیزی نیست که به چشم آید، هنگامی که بیننده از اثر فاصله می گیرد، و به نیت هنرمند از خلق اثر هنری می اندیشد، واکنش های احساسی رنگ می بازد.

– مرحله ی دسته بندی: در این مرحله، بیننده مانند یک هنرشناس اثر هنری را مورد نقد و بررسی قرار می دهد. او اثر را از نظر مکانی، آموزشی، سبک، زمان و منشأ پیدایش شناسایی می کند. او سطح بوم را با استفاده

از ارقام و واقعیت های موجود در کتاب ها رمز گشایی کرده، معنا و پیام اثر را از نظر عقلانی بررسی و توصیف می کند.

– مرحله ی تفسیر: در این مرحله، بیننده تلاش می کند برداشتی شخصی از اثر هنری خلق کند. او با بررسی بوم نقاشی، اجازه می دهد که معانی ممکن اثر به آرامی رخ بنمایند. و ظرافت خطوط، شکل و رنگ اثر را از نظر می گذراند. وقتی بیننده، معانی و نمادهای اثر را کشف می کند، احساسات و شهود هنرمند بر مهارت های به کار رفته در اثر، تقدم می یابند. تماشای اثر هنری هربار تشابهات، بینش ها و تجارب جدیدی به وجود می آورد. بیننده این نظریه را می پذیرد که هویت و ارزش هنری، نیاز به تفسیر مجدد دارد و این تفسیر می تواند تحولی در فرد ایجاد کند.

– مرحله ی خلق مجدد: در این مرحله بیننده ای که مدتی طولانی را صرف مشاهده و بازتاب اثر هنری نموده است، اکنون در اعتماد خود به اثر هنری شک می کند. یک تابلوی نقاشی آشنا مانند یک دوست قدیمی است؛ آشنا و شگفت انگیز که چه فردی عادی یا عالی باشد، به هر حال یک دوست است و نیاز به توجه دارد و در همه ی دوستی ها، زمان عنصر کلیدی است. شناخت ماهیت اثر یعنی زمان خلق آن، تاریخچه و سؤالات پیرامون آن، جابه جایی ها و پیچیدگی های آن، به بیننده امکان می دهد که مشاهدات شخصی خود را در اثری که از اهمیت جهانی برخوردار است سهیم بداند. در این جا ذهن با القای چشم اندازهای اثر، به طور پیچیده ای شخص را با جهان مرتبط می سازد.

لویس مک درمورت(1) در مصاحبه با بازدید کنندگانی که خود را نوآموز هنر می نامند، به نتایج مکملی دست یافت. انتظار بازدید کنندگان غیر حرفه ای از بازدید موزه، یک تجربه ی اجتماعی- آموزشی مفرح است. یکی از ویژگی های مشترک نوآموزان به هنگام بازدید از آثار هنری، واکنش تدافعی در برابر هنر است. مورت می گوید: «هنر همچون ضربه ای بر من وارد شد.» افراد غیر حرفه ای واکنش احساسی خود را نسبت به هنر بیان می نمایند؛ موضوع را ارزیابی می کنند؛ به دنبال ارزش های انسانی می گردند؛ و ارتباطی میان هنر و متن جوامع انسانی برقرار می کنند. بازدید کنندگان حرفه ای نیز خواهان تجربه ای لذت بخش هستند و البته بازدیدشان را امری آموزشی می دانند؛ اما درباره ی آن چه قرار است ببینند، برنامه ریزی دقیق تری می کنند. ویژگی دیدگاه آن ها نیز یافتن ارتباطات انسانی و واکنش های احساسی است؛ اما آن ها ارجحیت انتخاب موضوع را که در میان افراد متفاوت است، می دانند و بیشتر وقت خود را صرف آثار هنری می کنند که شاید چندان علاقه ای به آن نداشته باشند. در واقع به آثاری که دوست ندارند نیز، فرصت ابراز وجود می دهند.


1) Mc Dermort- Lewis.