یکی از تحقیقات نسبتا قدیمی و در اصل قدیمی ترین آن ها یعنی تحقیق بروکز و رنون در سال 1956، رفتار کودکان را در یک موزه ی علوم بررسی کرده است. این دو دانشمند به این نتیجه رسیده اند:
»حدود 50 درصد و یا بیشتر کودکان به کمتر از نیمی از اشیای موزه بیش از یک دقیقه دقت می کنند. این رقم بیشترین میزان مورد انتظار در بازدید از هر موزه ای است؛ با این حال در این میانگین نیز تفاوت زیادی دیده می شود. گروهی از کودکان 5 الی 10 دقیقه یا حتی بیشتر صرف دیدن اشیایی می کنند که برایشان جالب باشد. تقریبا همیشه این توجه به موزه های تعاملی (برهم کنشی) با نمونه های زنده اختصاص دارد نه با موزه های ایستا با اشیای بی جان؛ اما درصد بیشتر کودکان از یک شئی به شئی دیگر می پرند و در مقابل بعضی از نمونه ها می ایستند؛ دکمه ای را فشار می دهند یا دسته ای را می چرخانند و به جای این که موزه را منبع علمی اطلاعات ببیند، آن را بازاری جذاب و سرگرم کننده می دانند» (به نقل از بروکز و رنون 1956(.
از آن پس بود که طیف گسترده ای از رفتار کودکان به طور پیوسته ثبت شد. کودکان نیز مانند بزرگ سالان می توانند زمان بندی را در دیدن اشیای موزه بگذرانند. بیلی و شاگردانش اخیرا گفته اند که یک بچه، سی و پنج دقیقه صرف ساختن یک ماشین خورشیدی و به کار انداختن آن می کند. کودکان معمولا به زمانی یش از یک بار برای بازدید از موزه نیاز دارند تا با آن مکان خو بگیرند. واکنش اتفاقی بچه ها که اغلب در مطالعات جنبی مورد توجه قرار می گرفت، اگر از نزدیک بررسی شود، نشانه ی رفتار بسیار هدفمندتری خواهد بود. کودکان خود را با محیط سازگار کرده، و در بازی های ارائه شده در موزه شرکت می کنند؛
هم چنین اشیا را بررسی کرده و عموما با آن ها ارتباط برقرار می کنند. شاید آن ها دقیقا مطابق با خواست طراحان موزه عمل نکنند؛ اما علاقه ی مفرطشان، آن ها را از ارتباطات سطحی به درک وظایف اجتماعی و شخصی سوق می دهد. حداقل کار موزه، آغاز فعالیت ذهنی کودکان است و این فعالیت غالبا بررسی اشیا در موضوعات مورد نمایش را در بر می گیرد. کودکان تا از سوی معلمشان مجبور نباشند، به ندرت اطلاعات درسی را به خاطر می سپارند؛ اما می توانند پس از وقفه های طولانی، آن چه را عملا انجام داده اند، به خوبی به یادآورده و تشریح کنند. آن ها تجربه ی بازدید از موزه شان را هفته ها و ماه ها پس از زمان بازدید به خاطر می آورند و در نقاشی ها، در تعریف خاطرات و یا با آموزش مطالب آموخته شده در موزه به کودکان کوچک تر نشان می دهند. ساختار اجتماعی گروه بازدید کننده نیز نکته ی با اهمیتی است. کودکان زمانی که از طرف مدرسه به بازدید از موزه ای می روند، نسبت به وقتی که به یک اردوی شبانه می روند و یا در گروه های خانوادگی به بازدید از موزه می پردازند، رفتارهای متفاوتی از خود نشان می دهند.
طبقه بندی همه ی بازدید کنندگان جوان در دسته ی کودکان، به معنی توضیح اجمالی تفاوت های بسیار مربوط به رشد است. از نظر پیاژه کلیه ی مراحل اصلی رشد در میان جمعیتی رخ می دهد که معمولا «کودکان» نام دارد. پر واضح است که کوچکترین بازدید کنندگان که هنوز قادر به خواندن نیستند، از نظر رشد با بازدید کنندگان بزرگ تر که دوره ی ابتدایی را می گذرانند، متفاوت اند گروه دوم نیز با نوجوانان کاملا فرق می کنند. ووکلیچ(1) در سال 1984، رفتار کودکان را از زاویه ی رشد آن ها و این که چگونه کودکان قادر به درک مفهوم
زمان در صحبت های راهنمای موزه ی تاریخ خواهند بود، تجزیه و تحلیل کرده است. پیشنهاد معقول او تطابق لازم برای جلب توجه گروه های مختلف را نشان می دهد.
شاید بهترین راه برای دست یابی به الگوی رفتاری کودکان در موزه به جای بررسی رفتار آن ها در مدرسه، بررسی بازی های آن هاست. پذیرفتن بازی کودکان به عنوان یک فعالیت آموزشی مهم نیز نظریه ای متکی بر فرضیه است. پیاژه بازی کردن را شغل کودک می نامد؛ اما نظریه ی او به صورت جهانی پذیرفته نشده است:
»افرادی که بررسی بازی کودکان را قبول ندارند، دارای فرضیه های مطلق آموزشی هستند که مغایر با آموزش کودکان است. آن ها معتقدند که آموزش فقط از طریق ارائه ی مستقیم اطلاعات صورت می گیرد. به نظر آن ها فرد زمانی یاد می گیرد، که فردی به او بیاموزد. برای آموزش همواره باید طبقه ای وجود داشته باشد؛ یعنی شخص آموزگار که دانشش بیش از طرف مقابل یعنی دانش آموز است. با این رویکرد آموزشی عجیب نیست که بازی کودکان به دیده ی تردید نگریسته شود» (به نقل از سایکز(2) سال 1996(.
از نظر پیاژه بازی کودکان رشد ذهنی آن ها را نشان می دهد و ابزاری در اختیار کودکان قرار می دهد تا بتوانند برداشت خود را از جهان اثبات نمایند. اخیرا نیکولوپلو در پی نظریه ی ویگوتسکی چنین گفته است که بازی کردن به جای بازتاب صرف رشد شناختی کودک، به طور قابل ملاحظه ای به این رشد کمک می کند و باید به دلیل ارزش خود، مورد مطالعه قرار گیرد؛ یعنی به عنوان نفوذ
فعالیت خلاق کودک که از حوزه های به هم وابسته ی حسی و ذهنی، و زندگی اجتماعی ناشی می شود و همین موارد را در رفتار کودک بازتاب می کند.
شاید، هم برای کودکان و هم برای بزرگسالان بهتر باشد که رفتن به موزه ها، تعامل هم راستا و منحصر به فردی در دنیایی باشد که دارای فواید فکری است و نباید مفهوم صرف آموزش از نظر دیگر مجموعه ها بررسی شود؛ بلکه باید طوری مورد مطالعه قرار گیرد که از طریق آن بتوان مفاهیم جدید آموزش را فرا گرفت.
درک ارزش و تأثیر تجربه ی تعاملی در آموزش که از روش های بسیار قدیمی آموزشی به جای مانده است و به زمان کمینوس باز می گردد، از سوی برنامه ریزان پشرفته ی آموزشی پذیرفته شده است و تحقیقات روان شناسی شناختگر از آن حمایت می کنند. ملتون در سال 1936 برای اولین بار ارزش اجازه دادن به بازدید کنندگان، به تعامل با موضوعات مورد نمایش در موزه ها را به ثبت رساند. او نشان داد که اگر افراد در یک موزه ی برق بتوانند اشیا را لمس کرده و به آنها دست بزنند، میانگین زمان بازدید از 8 / 13 به 8 / 23 دقیقه می رسد. ازآن پس بود که اهمیت موضوعات تعاملی در موزه ها و ارجحیت آن ها برای بازدید کنندگان جوان تر آشکار شد و این موضوعات، زمان بازدید بیشتری را به خود اختصاص دادند.
دهه های متمادی است که در برنامه های مدون آموزش رسمی ذکر می شود که اگر دانش آموزان قادر به مشارکت در فعالیت فیزیکی معناداری باشند، مطالب بیشتری می آموزند. بعضی از موزه ها ارزش آموزش را در هر گونه فعالیت فیزیکی می دانند؛ مثلا فشار دکمه، باز کردن دریچه هایی برای یافتن پاسخ ها یا هر گونه فعالیتی که بدون ضرورت درگیری ذهن فرد، دست های او را به کار گیرد؛ اما به
تازگی در برنامه های مدون آموزش رسمی تأکید شده است که علاوه بر درگیری فیزیکی و تماس و لمس اشیا، به کار گرفتن ذهن افراد نیز ضرورت دارد. در همین راستا موزه ها به شکل فزاینده ای مکان هایی در نمایشگاه ها ایجاد کرده اند که بازدید کنندگان می توانند در آن جا پاسخ برخی پرسش هایشان را بیابند؛ کارهای دستی درست کنند؛ پرسش نامه ها را به تفصیل پاسخ دهند و علاوه بر کارهای فیزیکی در فعالیت های دیگری که نیاز به توجه، زمان و مشارکت دارد نیز شرکت کنند؛ مثلا در موزه ی علم مینسوتا، توسعه دهندگان موزه، مجموعه هایی ساخته اند که به بازدید کنندگان امکان داشتن فضایی آرام و خلوت را برای درگیری و مشارکت طولانی تر با موضوع مورد نمایش، ارائه می کنند. برخی از اصول به کار رفته در توسعه ی این نمایشگاه ها عبارت اند از:
آزمایشگاه هایی که برای یک تا سه نفر به طور همزمان قابل استفاده است می تواند موجب تحریک و تسهیل برقراری ارتباط میان بازدید کننده و پدیده ی مورد نظر و همین طور برقراری ارتباط میان خود بازدید کنندگان باشد.
آزمایشگاه های تجربی طی مدت آزمایش، مکانی اختصاصی در اختیار بازدید کننده قرار می دهد. دور تا دور هر آزمایشگاه حصار یا دیوارهایی به بلندی ارتفاع زانوی فرد کشیده شده است. این دیوار کشی خاص به بازدید کننده می فهماند که آن چه قرار است انجام دهد، موضوع ویژه ای است. این مکان سرآغازی است برای تخصیص علاقه و صرف زمان افراد به موضوع.
در بارابادوس موزه ی تاریخ اجتماعی برای بچه ها در یک کارگاه قدیمی برپا شده است. این موزه صنعتگرانی را که حرفه های در حال فراموشی و انقراض را می دانند، دعوت به همکاری کرده است. کودکان کوچک تر مشتاقانه حیاط آن جا را جارو می کنند؛ بر روی صندلی گهواره ای کوچک می نشینند و آن را به
حرکت در می آورند؛ و چرخ های سفالگری را می چرخانند. کودکان بزرگ تر نیز می خواهند چرا و چگونگی موضوعات را بدانند. آن ها رنده های قدیمی نجاری را روی میز کارگاه ها به کار می گیرند؛ دیواره های چوبی را محکم می کنند؛ و زیرنویس ها را برای شناسایی ابزار مطالعه می کنند.
1) Vulelich.
2) Sykes.