»هیگینز«، (1984((1) مسئله ی تحول اخلاقی بر اساس نظام کهلبرگ را با توجه به شرایط محیطی بررسی کرده است. فرضیه ی او این بود که شرایط و فضای اخلاقی مدرسه بر تصمیمات و قضاوت های اخلاقی کودک تأثیر عمده دارد و بر همین اساس، هیگینز تحقیقی بر روی دانش آموزان در مدرسه انجام داد. او دو نوع مدرسه مختلف را ا نتخاب کرد؛ یک مدرسه ی دولتی با نظامی ثابت، مقرراتی خشک و از قبل تعیین شده (همه ی مسائل بدون درنظر گرفتن قابلیت ها و مراحل تحول اخلاقی به کودک القاء یا تحمیل می شد(، دیگری مدرسه ای که به طورفعال، دموکراتیک و با مشارکت جمعی شاگردان درتصمیم گیری ها، اداره می شد.
هیگینز معتقد است که تصمیم گیری های اخلاقی در زندگی واقعی، همواره در زمینه ای اجتماعی و مجموعه ای از هنجارها و جریانات اجتماعی شکل می گیرد و به همین ترتیب، رفتارهای اخلاقی نیز تابعی از این هنجارها و جریانها است.
طبق نتایج پژوهش یاد شده، در مدرسه ی اخیر- مدرسه ی فعال که مشارکت جمعی شاگردان مطرح است- احساس مسئولیت نسبت به فعالیت های مدرسه افزایش می یابد و نیز چنین فضایی باعث می گردد که مدرسه به عنوان جامعه ای مورد علاقه پذیرفته شود.
عمده ترین نتایجی که از یافته های پژوهشی مربوط به فعالیت های آموزشی رشد اخلاق می توان استنباط کرد به شرح زیر است:
1- تربیت اخلاقی به گونه ای است که نمی توان آن را مانند آموزش ریاضی و علوم فقط در ساعاتی خاص اجرا کرد. کودک در هر مکانی که باشد، اطلاعاتی در این زمینه می گیرد؛ همچون یادگیری زبان مادری که خود کودک از محیط می گیرد.
در مدرسه نیز در هر لحظه در کلاس یا خارج از آن دانش آموز به فراگیری مسائل اخلاقی مشغول است. مطالعات زیادی نشان داده است که بیشتر معلمان ضمن تدریس موضوعات مختلف، در درجه ی اول، موقعیتی دارند که تعلیم اخلاق می دهند و تدریس موضوع مورد نظر در درجه ی دوم قرار می گیرد.
2- از نظر غالب روان شناسان، گروه همسالان به عنوان منبع عمده ی نقش های اخلاقی در انتقال ارزش های اخلاقی هستند. (مورنو 1970)
3- مطالعات انجام شده در فرهنگ های متفاوت نشان داده است که میزان تشویق والدین درمورد شرکت کودک در بحث موقعیت های فعال اخلاقی، در پیشرفت تحول اخلاقی عامل پرقدرتی محسوب می گردد. (باندورا، 1972)
4- پژوهش های دیگر نشان داده است که اگر به کودک به علت تقلید از یک الگو پاداش داده شود، همین کودک به تقلید از آن الگو ادامه می دهد. (باندورا، 1965)
5- یکی از شیوه های مؤثر دراخلاق کودک این است که عواملی را که او برای ابراز یک حکم اخلاقی در نظر می گیرد، به گونه ای ارائه کنیم که منجر به دستیابی او به مراحل بالاتر گردد.
6- هر چند این نکته قابل انکار نیست که گفته های یک الگو می تواند حکم اخلاقی کودک را تغییر دهد اما هیچ دلیلی در دست نیست که این تغییرات در سطح رفتار اخلاقی نیز مؤثر واقع شود.
7- کودکان به تقلید عمل (همسان سازی عملی و الگوبرداری از نمونه های تجربی) بیش از تقلید گفته ها و نصیحت ها تمایل دارند.
8- معلم یا مربی می تواند گرایش ها و ارزشهایی را که خواهان تقویت آنها در دانش آموزان است، فهرست وار تنظیم کرده و به حسب شرایط وموقعیت های تجربی به شیوه هایی که اشاره شد، مطرح کند (مانند راستگویی، عدالت، ایثار، امانتداری و. . .(.
9- برای رشد اخلاقی باید تجارب مثبت و خوشایندی را که درموقعیت های طبیعی از کودکان در زمینه ی اخلاقی رخ داده است، برجسته ساخت و تقویت کرد.
10- جریانهایی چون همکاری، رقابت، سازگاری، تضاد و تشابه که توسط اولیاء، مربیان و یا خود دانش آموزان برقرار می گردند، اثر مهمی در تربیت اخلاقی دانش آموزان دارد.
به همین منظور اگر بخواهیم گامی نزدیک تر در تربیت اخلاقی دانش آموزان برداریم، خوب است به توصیه هایی درمورد ایجاد روش فعال در تربیت اخلاقی دانش آموزان که توسط روان شناسان تربیتی کودک ارائه شده است، توجه کنیم.
آنان معتقدند معلمان باید:
1) در آموزش های اخلاقی تصویر روشنی از مفهوم اخلاقیات ارائه کرده و تفاوت اصول اخلاقی و ارزشهای برخاسته از آداب و رسوم فرهنگی را تشخیص دهند و در نظر بگیرند.
2) هدف کوشش های خود را گروه همسالان قرار دهند. در مدرسه وکلاس (نه تک تک دانش آموزان) سعی در توسعه احساس مشارکت اجتماعی و ایجاد روابط متقابل کنند.
3) همه ی دانش آموزان را در وضع قوانین و مقررات مدرسه شرکت دهند و در برابر نقض آنها پافشاری کنند.
4) در ارائه ی مفاهیم و ارزشهای اخلاقی به نصایح انتزاعی اکتفا نکنند، بلکه این ارزشها و مفاهیم را وارد و تبدیل کنند؛ معلمی که بر این عقیده باشد، هر موضوع یا روش و یا اتفاقی را که درمدرسه رخ می دهد، همگام با اخلاق می بیند.
5) تحولات همه جانبه ی کودک را درنظر بگیرند. زیرا تحول اخلاقی در کودک به اندازه ی جنبه هایی چون تحول عقلی نیاز به زمان های طولانی ندارد؛ مثلا دانش آموز دوره ی دبستان اگر از نظر اخلاقی در دوره ی دیگر پیروی است، از جنبه تحول عقلی نیز در مرحله ی عملیات منطقی عینی است و خصوصیات این عوامل جدای از یکدیگر نیست.
6) در جایی که رابطه ی بین معلم و شاگرد در فضایی از همکاری و خواسته های مشترک باشد، فریب کاری و تظاهر به اخلاق تصنعی کمتر دیده می شود. پس بهتر است که معلمان به تناسب نیازها و خواست های سنی آنها عمل کنند.
بعضی از معلمان سعی دارند طرز رفتار اخلاقی بزرگان (که طی سالها بتدریج کسب شده است) را در عباراتی لفظی و در زمانی کوتاه به کودک بیاموزند. ولی چون این طرز رفتار هنوز نمی تواند درک شود (متناسب با استدلال عقلی و اخلاقی با مراحل تحول روانی کودک نیست(، کودک از درسهای اخلاقی چیزی جز ریا وتظاهر یاد نمی گیرد.
1) Higins.