در اینجا به مقایسه ی تمایزات اصلی نظریه های مرحله ای- ساخت گرا و نظریه های پیوستاری- فرایندگرا می پردازیم.
دیدگاه های مرحله ای در باب رشد به رغم گوناگونی و تفاوت های بنیادی، نکات مشترکی نیز دارند که در واقع نقاط افتراق آن ها از دیدگاههای پیوستاری به شمار می آید. واقعیت آن است که نظریه پردازان این دیدگاه، در اصرار بر این نکات و تغییر ناپذیری آن تا بدانجا راه
سپرده اند که خود را ناگزیر تسلیم جزمیت های آن کرده اند. این نکات به شرح زیراند:
1. بنا به آراء نظریه پردازان مرحله ای، گذر از مراحل تابع طرحی از پیش تعیین شده است. در واقع، از این منظر، هر نوعی، از همان ابتدا مطابق طرح و نقشه ای خاص از قوه به فعل در می آید. به طوری که نوعی دترمینیسم کور در پس این رویکرد حاکم می شود.
2. نظریه های مرحله ای مسائل کلی و عمومی را توصیف می کنند و از پرداختن به مسائل اختصاصی و فردی پرهیز دارند. بنابراین، در هر دوره ی رشد، مسائل و موضوعاتی عمومی که مشترک «نوع» به حساب می آید، بیان می گردد. در واقع نظریه های پیوستاری مدعی تبیین «تحول نوعی«(1) هستند.
3. نظریه های مرحله ای متوجه طرح های رفتاری کیفیتا متفاوت اند. بدین معنا که رشد را به مثابه یک دگرگونی تدریجی و کمی در نظر نمی گیرند، چرا که در این صورت هر کس می تواند به طور اختیاری آن را به مراحلی که خود می خواهد تقسیم کند. به باور آنها، در هر مرحله، رفتار ارگانیسم خصوصیاتی دارد که آن را از مراحل قبل و بعد خود، متمایز می سازد. در مقابل، نظریه های پیوستاری، رشد را عبارت از یک دگرگونی تدریجی و کمی و کیفی می دانند که درهمه حال خصوصیات همه ی دوره ی رشد را با خود دارد. البته با این تفاوت که در هر زمان یکی از این خصوصیات، بر دیگر خصوصیات تسلط کارکردی دارد.
4. نظریه ی مرحله ای، برای مراحل رشد، یک توالی ثابت و تغییر ناپذیر قائل است. مراحل از نظم و مراتبی پیروی می کنند که درهمه ی افراد به یک شکل ابراز می شود. تحقق مراحل بالاتر منوط به تحقق مراحل پائین تر است. پیوستارگرایان چنین جزمیتی را درست نمی دانند و معتقدند: اگر چه در جریان رشد نظمی منسجم مشاهده می شود اما مراتب آن ممکن است از یکی به دیگری متفاوت باشد.
5. مرحله گرایان، مراحل رشد را جهانشمول و «فرهنگ باز» یا «نابسته فرهنگ«(2) می دانند. به عبارت دیگر این فرهنگ نیست که مراحل رشد را شکل می دهد، بلکه فرهنگ ها مطابق با نظام های ارزشی خود در هر مرحله از رشد صورت مشخصی به خود می گیرند. به علاوه، «فرهنگ- باز» بودن مراحل رشد معنای دیگری نیز با خود دارد و آن اینکه مراحل و به طور کلی جریان رشد، نتیجه ی آموزش های فرهنگی نیست، بلکه ناشی از فعالیت های «خود به خود»
کودکان است. پیوستارگرایان، رشد و جهت آن را تا حد بسیاری متأثر از شرایط یادگیری و فرهنگ- مدار(3) یا فرهنگ بسته تلقی می کنند. و فعالیت خود به خود از نظر آنها بازگشای راه رشد نیست.
6. بنا به نظر مرحله گرایان، طرح های رفتاری (شناختی- عاطفی) از ساده به پیچیده جریان می یابند. در واقع، طرح های رفتاری به طور اعم در مراحل اولیه ی رشد دارای ساختار و کنش وری ساده تری هستند. تنها با افزایش خود به خودی فعالیت و رسش ساختارهای لازم برای گذر به مراحل بالاتر است که ساختارها توان می یابند و کنش های پیچیده تر را درونی می کنند. نظریه پردازان پیوستاری در باب اینکه طرح های رفتاری از ساده به پیچیده جریان می یابد با نظریه پردازان مرحله ای در یک افق قرار می گیرند، اما در مورد اینکه تنها با افزایش خودبه خودی فعالیت و رسش ساختارهای لازم کنش های پیچیده تر قابل درونی شدن هستند، با آنها اختلاف نظر دارند. پیچیدگی طرح های رفتاری نه به لحاظ رسش ساختارهای عاطفی- شناختی، بلکه بیشتر به لحاظ رشد مهارت های عاطفی- شناختی است.
7. از نظر ساخت گرایان جهش از مراحل ممکن نیست، بلکه مراحل باید منطبق بر طرح های پیشین طی شوند. آموزش و یادگیری ویا هر عامل محیطی دیگر قادر به برهم زدن این نظم و یا جهش از یک مرحله و ورود به مرحله ی دیگر نیست. فرایندگرایان پیوستاری اصولا طرح های پیشین را نمی پذیرند و بر نقش آموزش و یادگیری برای رشد و چند و چونی آن اهمیت به سزایی قایلند.
8. وزن ارزشی هر مرحله با دیگر مراحل فرق می کند. ارزش فعالیت هایی که در مراحل بالاتر ابراز می شود به مراتب بیش از فعالیت هایی است که در مراحل پائین تر وجود دارد. پیوستارگرایان این حکم را بیشتر حکمی اجتماعی می دانند تار شدی. از این منظر، فعالیت هایی که در نقاط مختلف پیوستار رشد ابراز می شوند، بر یکدیگر ارجحیتی ندارند.
9. تقریبا همه ی نظریه پردازان رشد مرحله ای، ساختار گرا هستند و کنش آدمی را متأثر از ساختارهای روانی او می دانند و از آنجا که هر مرحله، ساختار ویژه ای دارد، کنش فرد نیز در هر مرحله منطبق با همان ساختار است. در مقابل، نظریه پردازان پیوستاری کنش آدمی را متأثر از فرایند رشد می دانند و آن را ناشی از فرایندهایی می دانند که عمل فرد را تعیین می کنند.
1) Philogeny development.
2) Culture – free.
3) Culture – bound.