جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کودک و خانواده

زمان مطالعه: 31 دقیقه

هنگامی که والدین، بیش از اندازه، به ظاهر فرزند خود ـ از نظر پوشش لباس، وضعیت موی سر و… ـ اهمیت می دهند به طور ناخواسته و ناخودآگاه به او القا می کنند که تنها به «ظاهر» خود فکر کند و مقبولیت و موجودیت خود را در همین ظواهر خلاصه کند. این نوع نگرش ممکن است که فرد را از توجه به کیفیت و باطن زندگی غافل کند و این غفلت منجر به عوارض ناگواری در زمینه نگرش به خود و محیط پیرامون می گردد.

کودک در خانواده به خاطر مراقبت های افراطی و باید ها و نباید ها، غالباً خودش نیست. بلکه همه چیز را طوطی وار اقتباس و تقلید می کند و به جای این که فرصت درونی کردن نقش ها را به وی بدهیم، او یاد می گیرد که چگونه نقش های بیگانه از خود را ایفا کند.

صفحه=40@

شما از فرزندان خود انتظار دارید اعتماد به نفس داشته باشند، به خود متکی باشند، به تواناییی های درونی خود پی ببرند، استقلال فکری و قدرت انتخاب داشته باشند، در هنگام مواجهه با مشکلات زندگی خود را نبازند، در بحران های عاطفی تعادل خود را حفظ کنند. در برخورد با دیگران مهارت ارتباطی و پختگی اجتماعی داشته باشند. برای رسیدن به این هدف، تا چه اندازه فرزندان خود را به این مهارت اساسی زندگی مجهّز کمک کرده ایم؟ تا چه میزان شرایطی فراهم آورده ایم که آن ها بتوانند این انتظارات را در میدان عمل تجربه کنند؟

مهم ترین عامل در پیشرفت و موفقیت، نه هوش، نه استعداد، بلکه «انگیزه» و «نیاز» به پیشرفت و موفقیت است. ولی اغلب والدین به جای تقویت انگیزه و بیدار کردن نیاز و احتیاج فرزند خود به موفقیت، او را به کسب موفقیت و پیشرفت مجبور می کنند و او را به خاطر شکست هایش سرزنش می کنند. حال آنکه این برخورد ها حاصلی جز از بین بردن انگیزه پیشرفت در بر ندارد. در واقع والدین به نام تقویت رفتار مطلوب فرزند خود، نا خواسته رفتار نا مطلوب را در او ترویج می دهند. به همین دلیل است که فرزندانِ این گونه والدین، روز به روز، نا امید تر شده و احساس شکست و دلسردی بیشتری نسبت به آینده ی خود می کند!

صفحه=41@

اگر فرزند شما نسبت به غذای خاصی حساسیت دارد و از خوردن آن اجتناب می کند، اولین گام برای بهبود احساس او، این است که به هیچ وجه از روی اجبار او را وادار به خوردن آن غذا نکنید. در این صورت امکان بازگشت و ایجاد تمایل به غذای مورد نظر بیشتر از زمانی است که او را از روی اکراه وادار به تناول آن می کنید. اگر به طور تصادفی به عضو تناسلی خود دست زد و یا از روی کنجکاوی در مورد وسایل جنسی از شما سؤال کرد، اگر فوراً واکنش نشان دهید و از همان ابتدا نگران شوید و یا سخت گیری بیش از حد انجام دهید، احتمال این که آن عمل را بیشتر و شدیدتر تکرار کند بیش از زمانی است که نسبت به این اقدام تصادفی او ظاهراً بی تفاوت باشید!

حقیقت این است که بسیاری از ما نمی دانیم چگونه به فرزندان خود کمک کنیم تا از «زیبایی» زندگی به میزان کافی لذت ببرند. شاید علت آن این است که هیچ کس در طول زندگی اش این رمز ساده را به ما نیاموخته است. بنابراین ما چیزی را که نمی دانیم نمی توانیم به دیگری بیاموزیم. آیا در مورد موفقیت های زندگی خود تجربه ای مفید داشته ایم که در چه زمانی بهترین نگرش را نسبت به خود و محیط اطراف داریم؟ سعی کنیم همان موقعیت را برای فرزندان خود خلق کنیم تا آن ها نیز از زندگی لذت ببرند.

صفحه=42@

اگر می خواهید بدانید فرزندان شما در آینده چگونه افرادی خواهند شد از خود سؤال کنید که «آن ها چه تصوری از خود دارند؟» نه این که به دنبال آن باشید که «من چه تصوری از فرزندان خود دارم؟» و یا همسایه ها، دوستان، پدربزرگ ها و مادر بزرگ ها و یا معلمان چه تصوری از فرزندانم دارند!

آیا فرزند شما خود را فردی خلّاق و با هوش تصور می کند؟

آیا بر این باور است که همه او را دوست دارند؟

آیا معتقد است فردی بی لیاقت و تنبل است؟

آیا بر این پندار است که چهره اش نازیبا و بدنی معیوب دارد؟

آیا بر این تصور است که نسبت به همسالان خود برتری دارد و یا بر عکس، معتقد است که از دوستان و همسالان خود پایین تر است؟ هر یک از این تصورات نقش مهمی در تکوین آینده ی کودک دارد!

نوزاد آدمی معمولاً بین 8 تا 18 ماهگی، توجه به پدر را آغاز می کند و او را به منزله ی دومین فرد معین (پس از مادر) ولی هم سنگ وی تجربه می کند. در این سن حساس، نقش پنهان پدر در شکل دهی ساختار شخصیت کودک تعیین کننده است.

صفحه=43@

هر رفتار و شخصیتی که در مورد فرزندان خود انتظار دارید سعی کنید همان را در رفتار و شخصیت خود عملی سازید. فرزندان ما از وجود ما بیش از «زبان» ما، و از «کردار» ما بیش از «گفتار» ما تاثیر می پذیرند. برای کودکی که نگاهش به زندگی سرد و مأیوس کننده است هیچ درمانی کار سازتر از آن نخواهد بود که شما به عنوان والدین کودک، زندگی را با نگاه مثبت و آینده را با شوق و امید بنگرید.

اگر می خواهید فرزندانتان نگرش مثبتی به زندگی داشته باشند، از زندگی خود لذت ببرند و به آینده ی خود امیدوار باشند، سعی کنید هر روز که می گذرد از حرف های نومید کننده، اقدامات منفی و از برخورد های عصبی در زندگی خود بکاهید. کاستن از منفی گرایی، موجب افزایش مثبت گرایی در زندگی است و کسی که زندگی را مثبت می نگرد رمز لذت بردن از زندگی را آموخته است. این آموزش خود به خود به فرزندان شما نیز منتقل می شود و آن ها نیز یاد می گیرند که از زندگی خود لذت ببرند.

نسبت وراثت به صفات ارثی در جسم مانند نسبت ساختار خانواده به صفات اخلاقی در شخصیت و روان فرزند است، تا حدی که اثر خانواده بر کودک را «وراثت ثانوی» تلقی کرده اند.

صفحه=44@

هرگاه فرزند شما قادر به ایجاد و حفظ روابط اجتماعی مناسب با دیگران نباشد و به دلیل تجربه ی روابط نادرست گذشته از برقراری رابطه ی نزدیک و صمیمانه با همسالان خود هراس داشته باشد، باید منتظر ظهور رفتارهای نا مطلوب و ناسازگاری های مختلفی در او باشید. از جمله پرخاشگری، بی تفاوتی، افسردگی، انزوا و گوشه گیری و عدم اعتماد به نفس که همه ی آن ها ناشی از اختلال در روابط «بین فردی» و ناکامی او در تعامل اجتماعی است. برای حل این نوع مشکلات، راه حل های فردی پاسخگو نیست زیرا مشکل اجتماعی، راه حل اجتماعی را می طلبد.

آن پدر و مادری که خود را پیوسته وادار به محافظت زیاد می بیند و کلیه سد و بندها را از پیش پای فرزند خود بر می دارد، این امکان را از کودک می گیرد که او با زندگی، سختی، خشونت، ناکامی، محرومیت و چهره ی واقعی زندگی آشنا شود و خود را با آن وفق دهد. به همین دلیل کودک عزیز دردانه خیلی زود به یک دنیای واهی و خیالی گام می نهد و برای خود روش زندگی خاصی پیش می گیرد که وابستگی و همبستگی، تنها به خودش تعلق دارد و برای سازگاری با یک زندگی همبسته و واقعی، ناتوان است. این سبک از زندگی غالباً به ترس از زندگی و احساس حقارت می انجامد.

صفحه=45@

عظمتِ «دانش» هر کس به اندازه عظمتِ «مجهولاتی» است که در ذهن خود می پروراند. اگر بخواهیم ذهنِ فرزندانمان را کنجکاو و خلاق بار آوریم باید انگیزه ی مساله یابی را در آنان تقویت کنیم و دایره ی مجهولات آن ها را فزونی بخشیم. این فزونی نه در کثرت حل مساله که در کیفیت طرح مسأله نهفته است.

تحقیقات نشان داده است که درصد کودکان مبتلا به اختلال های رفتاری و روانی در خانواده های آشفته، از هم پاشیده و عصبی به مراتب بیش از خانواده های گرم و صمیمی می باشد. نقش خانواده در نگرش اعتقادی و اجتماعی فرزندان نسبت به محیط خود تعیین کننده است. به طور کلی مراقبت های نا صحیح والدین، رعایت نکردن مسایل بهداشتی، رژیم غذایی نادرست، فقر فرهنگی و مالی، تعارض در روش های تربیتی و… از جمله مواردی هستند که در ابتلای کودکان به اختلال های روانی، عاطفی و رفتاری نقش مؤثری دارند.

نقش پدر در شکل گیری شخصیت کودک همچون پل رابطی است که دنیای وسیع بیرون را به دنیای درونی کودک متصل می سازد؛ این اتصال در شکل گیری نقش های اجتماعی کودک در آینده بسیار موثر است.

صفحه=46@

اگر بتوانیم نسبت به فرزندان خود قدری بی تفاوت باشیم (به طور مصلحتی) و این احساس را در فرزندان خود بوجود آوریم که هر کس مسوول کار خودش باشد وهیچ اتکا و پشتوانه ای غیر از توانایی ها و مسئولیت ها و پشتکار های خودش وجود ندارد، می توانیم به مسئولیت پذیری و حس خود کفایی او یاری برسانیم. این بی تفاوتی عین مسئولیت است زیرا بی تفاوتی مصلحتی (غیر مستقیم و پنهان) از جانب اولیاء منجر به پرورش و شکوفایی حس مسئولیت و رفع بی تفاوتی های فرزند نسبت به تکالیف و وظایف سنی او می شود. حساسیت بیش از حدّ احتمالاً حس خود یابی و خود گردانی را از کودک سلب می کند.

کاهش یا افزایش مشکلات و اختلالات رفتاری کودکان ریشه در نحوه ی اصلاح و تربیت والدین دارد. از آن مهمتر، باید اذعان کرد که تشدید مشکلات و اختلالات کودکان از هنگامی اوج می گیرد که درمان کودک توسط روشهای ناشیانه بزرگ سال آغاز می گردد!

آن چه «هستیم» ما را بهتر معرفی می کند تا آن چه که «می گوییم«. فرزندان ما نیز همان می شوند که ما هستیم، نه همان که ما می خواهیم!

صفحه=47@

یکی از خطا ها و لغزش های بزرگ، روش ناز پروردگی کودکان و عواقب مربوط به آن است. اما همانطور که شیوه ی ناز پروردگی فرزندان تاثیر ناروا می گذارد، عکس آن نیز که خشونت و سخت گیری بیش از حد است اثری نا مطلوب و تخریبی بر شخصیت کودک می گذارد. معمولاً پایه ی روش تربیتی سخت گیرانه و آمیخته با خشونت طوری استوار می شود که فاصله بین کودک و پدر و مادر را پیوسته زیاد و زیاد تر می کند. از آن جا که کودک در قدم اوّل محتاج به حساس محبت و امنیت جستن در محیط خانواده است وقتی دریابد که پدر و مادر هدفی جز مطیع بار آوردن او ندارد دیگر پناهگاهی برای اتکاء و بر آوردن نیاز مهرورزی خویش نزد آنان نمی یابد و به تدریج می آموزد که از قدرت مهرورزی خویش کمتر استفاده کند و بدین گونه، احساس عمیق کناره گیری از محیط در او سر بر می آورد و در آینده فردی بدبین، منفی گرا و بی اعتماد به خود و دیگران می شود.

احساس حقارت در کودکان، در انتظارات و توقعات به دور از ظرفیت و توانایی والدین از فرزندان ریشه دارد. توقع بیش از حد از کودک همان قدر حقارت آور است که او را کمتر از آن چه که هست تصور کنیم و کارها و تکالیفی پایین تر از سن او به او واگذار کنیم.

صفحه=48@

کودکان در سنین پایین تر، به گونه ای پرورش می یابند که هر چه را والدین احساس می کنند و درک می کنند و یا قلب آن ها بدان گواهی می دهد، جمع آوری و در لایه های زیرین شخصیت خود ذخیره می نمایند و اساساً سازگاری و درک آن ها از جهان پیرامون وابسته به نوع سازگاری و درک والدین است.

تجربه های پراکنده نشان داده است که مادران بی سواد در گذشته احتمالاً خیلی بیشتر از مادران با سواد کنونی در تربیت فرزندان خود موفق بوده اند. علت آن این است که آن ها قبل از این که نقش بازی کنند، با وجود خود حرف می زدند و قبل از اینکه مشکل را از بیرون دست کاری کنند، از درون آن را حل می کردند، قبل از آنکه به دنبال نسخه و فرمول و توصیه ی دیگران باشند، در تجربه ی خصوصی خود به روش های تربیتی نافذ و موثر و به جا اقدام می کردند!

در ارایه ی الگوهای تربیتی باید زمینه ای فراهم کرد که کودک به طور خود انگیخته به الگوهایی که موجب تعالی او می شود گرایش یابد و اگر الگوی از پیش تعیین شده را بدون میل و رغبت درونی او (هر چند الگویی مطلوب) به او تحمیل کنیم، هیچ گاه همانند سازی رفتاری و اخلاقی با آن الگو انجام نمی دهد.

صفحه=49@

کودکانی که در روابط بین فردی با خواهران و برادران خود، درگیری داشته و دائماً به رفتارهای پرخاشگرانه دست می زنند، معمولاً به چهار گروه تقسیم می شوند:

1ـ کودکانی که همیشه مورد بی مهری و بد رفتاری والدینشان قرار می گیرند.

2ـ کودکانی که نا خواسته و نا خود آگاه از طرف والدینشان افرادی طرد شده هستند!

3ـ کودکانی که از نظر تربیت تولد، فاصله های طولانی و نا متعادل با فرزندان دیگر دارند.

4ـ کودکانی که بیش از حدّ متوقع هستند یا نمی توانند با همسالان خود ارتباط سازنده داشته باشند.

در تربیت فعال، مربی و یا بزرگ سال می کوشد تا خود را از نظر ذهنی و عاطفی در موقعیت متربی قرار دهد، در حالی که در تربیت غیر فعال، این کودک است که باید خود را با مربی و یا بزرگ سال تطبیق دهد. در این صورت که تربیت کردن کودک مانع تربیت شدن او می شود زیرا کودک خود نقش فعالی در رشد خود ندارد.

آن چه که به کودک خود می گویید در برابر آن چه که در کردارتان ظاهر می شود ارزش کمتری دارد، زیرا آن چه برای او مهم است نه گفتار ها و نصایح شما، بلکه رفتار و عمل شما است.

صفحه=50@

برای تربیت کودک، لزوماً نیازی به روش های پیچیده، شرایط به خصوص، یا امکانات فوق العاده نیست، بلکه تنها کافی است که والدین موقعیت مناسب را بشناسند و از کوچکترین، غیر رسمی ترین و تصادفی ترین لحظات بهره لازم را ببرند. این فرصت ها به طور طبیعی و غیر عمدی از طرف کودکان ایجاد می شود و ما باید به طور طبیعی و غیر عمدی از آن به بهترین نحوی استفاده کنیم. چرا که تربیت به یک معنا و یک منظر، بهره گیری از فرصت هایی است که تصادفی و خود به خودی در زندگی متربی پیش می آید.

سرنوشت آینده کودکان به نوع تفکر آنان به زندگی و آینده بستگی دارد. اگر خواهان آینده ای پربار برای فرزندان خود هستید به جای اندوختن ثروت های مادی، اندیشه های آنان را بارور سازید. به جای آنکه وسایل و ابزار های خوشبختی را از بیرون برایشان فراهم سازید سعی کنید آنان اکسیر خوشبختی را در درون خود و از طریق خدمت و محبت ورزیدن به دیگران بجویند.

اگر خواهان سرعت در رشد فرزندان خود هستید باید قدری آهسته تر حرکت کنید. والدینی که به حکمت تامل در رشد فرزند خویش پی برده اند و در سبقت جویی رشد فرزندشان پیشی گرفته اند.

صفحه=51@

والدین در خانه، دایم کودک را وادار می کنند چیزی یاد بگیرد. وقتی کودک می خواهد قطار برقی ای را که به او هدیه داده اند به کار اندازد، فوراً یک نفر خود را جلو می اندازد و به او طرز کارش را یاد می دهد و یا وقتی او می خواهد به چیزی دست بزند فوراً او را از این کار منع می کنند. باید متوجه باشیم هر بار که چگونگی طرز کار وسیله ای را بدون درخواست کودک به او نشان داده و امکان ندهیم تا خودش آن را کشف کند، در واقع شادی زندگی، شادی کشف کردن، شادیِ پیروزی بر مانع را از او دزدیده ایم و به او این احساس را تلقین کرده ایم که وی موجودی ضعیف و وابسته به کمک دیگران است.

یکی از اهداف تعلیم و تربیت آماده کردن فرزندان برای زندگی به سبک و سیاق آینده ای است که پیش رو دارند، نه اساس سلیقه و مصلحتی که ما در زمان حال به آن ها تحمیل می کنیم.

وقتی پدر و مادر به جای کودک نگران آینده او هستند و به جای او انتخاب می کنند و به جای او تصمیم می گیرند، مانع می شوند که کودک به آینده خود فکر کند و بتواند روی پای خود بایستد و بر پای خود راه برود. بنابراین ناخواسته تیشه بر ریشه ی استقلال و خود اتکایی او می زنند.

صفحه=52@

احساس «تعلق داشتن» به دیگری، یکی از نیاز های اساسی کودکان است. کودکانی که احساس تعلق نمی کنند، از نظر روانی و عاطفی آسیب پذیر می باشند. اضطراب، افسردگی، نومیدی، پرخاشگری و… جلوه های آثار رفتار کسانی است که در زمینه ی احساس تعلق داشتن دچار شکست شده اند. بنابراین یکی از وظایف اصلی والدین در تربیت فرزندان این است که محیط خانواده و روابط اجتماعی خود را به گونه ای تنظیم کنند که مناسبات عاطفی، احساس تعلق، دوست داشتن، مهر ورزی و عشق به یکدیگر در آن جریان داشته باشد.

غالب اضطراب ها، ناخن جوی ها و افسردگی های کودک زمانی تشدید می گردد که والدین برای مقابله با این مشکلات از روی ندانم کاری اقدام به مبارزه با آن ها می کنند.

زیرا کودکی که دارای خلق افسرده است با سرزنش و خرده گیری به او که چرا افسرده است؟ افسرده تر و ناتوان تر می شود و از خود تصویری منفی تر می سازد.

استقلال شخصیت کودک تا میزان زیادی به استقلال شخصیت والدین وابسته است. اگر پدر و مادری خود دارای شخصیت مستقلی نباشند، امکان این که فرزندشان مستقل شود بسیار کم است.

صفحه=53@

اگر لغزش پذیری را در کودک حذف کنیم، دست یابی کودک به حقیقت را نیز حذف کرده ایم. اگر جرات خطا پذیری را از کودک بگیریم، شهامت پیشرفت را از او سلب کرده ایم. اساساً یادگیری و پیشرفت یعنی تجربه خطا و اصلاح آن. زیرا بهای گناه نکردن، تن به خطا دادن است و بهای در چاه نیفتادن تجربه در چاله افتادن است!

کودکی که در خانواده دایماً سرزنش و سرکوب می شود، فردی ترسو، خجالتی، مطیع و روان رنجور خواهد شد و از هر نوع اضهار نظرو انتقادی احساس وحشت دارد، تمام چیزهایی را که به او آموزش می دهند بدون هیچ گونه چون و چرایی قبول کرده و به نوبه خود تمام عقده ها، ترس ها و سرخوردگی ها را به افراد زیر دست و یا فرزندان خود منتقل می کند.

نگرانی ولدین از آینده فرزندانشان جهت پیدا کردن کار و شغل مناسب باعث می شود تا والدین برای «درس«، بیش از «بازی» و برای «کار» بیش از اوقات «فراغت» آن ها اهمیت قائل شوند. از سوی دیگر و زمانی که کودک قابلیت بازی کردن و استفاده از اوقات فراغت را از دست بدهد، از نظر روانی و اجتماعی موجودی دل مرده است و برای کودکان دیگر نیز که با او در ارتباط اند دل پذیر نیست.

صفحه=54@

پی بردن به این نکته هراس آور که سرکوبی کودک بعضاً از بدو تولد شروع می شود ـ شاید هم زود تر از آن ـ برای اغلب والدین دشوار و باور نکردنی است. هنگامی که مادری سرخورده، نوزادی ناخواسته را به دنیا می آورد، چه کسی می تواند بگوید سرخوردگی مادر در زمان بارداری چه اثری بر نوزاد گذاشته است؟

کودکی که بیش از حد به مادر خود دلبسته است و این دلبستگی از مادر به کودک سرایت کرده است، نمی تواند خود را از دیگری متمایز کند. این وابستگی شدید مانع خود فهمی و خود یاری او شده و باعث می شود که توانایی مواجه با فشار های روانی حتی خفیف را نداشته باشد و سریعتر از کودکان همسال خود دچار اختلال، آشفتگی، نومیدی و نهایتاً اضطراب و افسردگی گردد.

تنبیه کودک توسط والدین باید به منظور آگاه کردن و متنبه ساختن باشد، نه برای گوشمالی دادن و کتک زدن و مجازات کردن. حال کدام یک از روش هایی که تحت عنوان تنبیه انجام می دهیم معطوف به این معنا می باشد؟ قصد تنبیه کننده بیشتر متوجه تخلیه ی فشار عصبی خویش است یا در پی آگاه کردن از پیامد رفتار نا مطلوب خود می باشد.

صفحه=55@

فرایند شفا بخشیدن از راه رها کردن احساسات و هیجانات، یکی از امکانات سازنده و مفید برای تخلیه ی هیجان و تعالی روح و روان است. ما باید این شیوه ی درمانی ساده و قابل دسترس را هم خود و هم در مورد فرزندانمان به خوبی به کار بریم. البته این شیوه باید در حد متعادل و به شکل سازنده و به منظور تلطیف و تعالی احساسات و تعدیل هیجانات به کار رود. هر گونه افراط و تفریط در آن، منجر به نتایج آسیب زایی در رفتار می گردد.

کودک آدمی، برای یادگیری زبان، معمولاً دو سال وقت لازم دارد، اما چندین برابر باید وقت صرف کند تا کمتر حرف زدن را بیاموزد. پس چه نیک است که به همان میزان که نحوه ی «حرف زدن» را به کودکان یاد می دهیم هنر «حرف نزدن«، که بسی دشوار تر و زیبا تر از حرف زدن است را به آن ها یاد بدهیم.

فقط و فقط آدم، آدم را تربیت می کند. بنابراین قبل از آن که به خود جرأت دهیم انسانی را تربیت نماییم باید خودمان را به خوبی تربیت کرده باشیم. اگر چنین شد نگرانی ما نسبت به تربیت درست فرزندانمان کمتر می شود. زیرا زبان وجود، رساتر از زبان دهان برای رساندن پیام های تربیتی است.

صفحه=56@

باید به این حقیقت پنهان اعتراف کنیم که وجود «مادر» به منزله ستون فقرات شخصیت کودک است. وجود مادر در همه ابعاد (چهره، لباس، موهای مرتب، دندان تمیز، نگاه های پر لطف، نوع رفتار کردن، نشستن، خندیدن، راه رفتن همه و همه این حالات) آموزگار طبیعی فرزند است.

پدرانی که خود، استقلال رأی، استحکام اراده و اقتدار روحی ندارند، فرزندان آن ها نیز افرادی وابسته، ضعیف و تحقیر شده پرورش می یابند و برای همین است که گفته اند میزان اعتماد به نفس فرزندان وابسته به میزان اعتماد به نفس والدین به خود است!

کودکانی که در محیط آزاد و مستقل پرورش یافته اند هنگامی که بزرگ می شوند و مجبور به کار کردن و مقابله با دشواری های زندگی می گردند، از کودکانی که در محیط های بسته و استبدادی رشد کرده اند موفق ترند.

والدینی که فرزندانشان هر چه می خواهند در اختیارشان قرار می دهند معمولاً کسانی هستند که به طور ناخود آگاه فرزندانشان را دوست ندارند، ولی می خواهند به این ترتیب کمبود عشق و محبت پدر و مادری را با دادن پاداش و جایزه جبران کنند!

صفحه=57@

هر قدر اطلاعات والدین از تغییرات جسمی و روانی و رشد طبیعی کودک که در نتیجه تعامل وراثت و محیط رخ می دهد بیشتر باشد به همان میزان موفیت آن ها در راهنمایی و تربیت فرزندان بیشتر می گردد. این اطلاعات به والدین، امکان درک واقعیت مراحل رشد و الزامات آن را فراهم می آورد.

تحقیقات نشان داده است کودکان و نوجوانان که به خود و آینده خود امید وار نیستند معمولاً در بزرگ سالی افرادی خود پرست، سود جو، نومید، بی ایمان و ترسو خواهند شد. ـ سعی کنیم در زندگی خویش با بلند نظری و سعه صدر آینده ای روشن برای خود و فرزندانمان خود تصویر کنیم. همین تصویر مثبت به زندگی، زیر ساز اندیشه های نیک و رفتار های پسندیده و سازنده است.

وظیفه ی مادر در برابر کودک خویش وظیفه ای دو سویه است؛ در اولین سویه، باید توجه و تمایل احساس تعاون و همبستگی کودک را نسبت به خویش جلب کند ـ این وظیفه ای است که با ابراز محبت مادرانه به آسانی ایفا می شود ـ و در دومین سویه، باید مادر به منزله ی عامل رشد کودک این احساس دلبستگی را از خویش به دیگر اعضاء خانواده منتقل و منتشر کند.

صفحه=58@

فرق است بین «والدین» و «ابوین«؛ ابوین کسانی هستند که قوی ترین اثر تربیتی را در فرزند خود می گذارند اما والدین کسانی هستند که نام فرزندان در شناسنامه آن ها ثبت شده است! چه نیکوست که ابوین فرزند همان والدین او باشند. بعضی از والدین حضورشان در خانه در حدّ یک حضور قانونی، رسمی و شناسنامه ای است.

پدر در نظر فرزند سمبل قدرت، شجاعت و امنیت و به منزله راهنمایی مطمئن برای حل مشکلات و مصائب زندگی است؛ لذا باید این ویژگی ها را همیشه و در همه جا برای فرزند خویش در عرصه عمل و رفتار به نمایش بگذارد، تا فرزند نیز در فرایند همانند سازی با پدر بتواند این ویژگی را در خود درونی کند.

پیش از آن که کودک را به کاری وادار کنیم باید توانایی و ظرفیت او را نسبت به انجام آن کار بسنجیم تا تکالیفی که بر او تحمیل می شود خارج از توان او نباشد. تجربه نشان داده است توقعات و انتظارات بیش از حد نه تنها نتایج وارونه ای را به دنبال می آورد بلکه او را نسبت به انجام وظایف اصلی و تکالیف طبیعی اش نیز بیزار می کند؛ تا آن جا که از انجام حداقل وظایف و توقعات نیز شانه خالی می کند!

صفحه=59@

یتیم واقعی کسی است که پدر و مادر در دل او پایگاه شایسته ای نداشته باشد. زیرا دو گونه یتیم داریم؛ کودکانی که رسماً از نظر عرفی و قانونی فاقد پدر و مادر هستند و کودکانی که پدر و مادر دارند اما مناسبات عاطفی بین والدین و فرزند بر قرار نیست. این نوع یتیم ها از یتیم های دسته اول آسیب پذیرترند!

توجه انحصاری والدین به یکی از فرزندان و طرد شدن دیگری از میدان توجه و عواطف والدین آفت پنهان و ضربه جبران ناپذیری برای رشد متعادل کودک است.

پسندیده ترین چیزی که پدران و مادران برای فرزند خود به جای می گذارند فرهنگ است و اگر این «فرهنگ» نه در گفتار و کلام بلکه در رفتار و «وجود» آن ها تجلی یابد باعث می شود تا فرزندان در آن فرهنگ، «فرهیخته» شوند!

فرزندان باید بیاموزند که «کار» و «اشتغال» انسان را از سه بلای خانمان سوز نجات می دهد؛ «افسردگی«، «فساد» و «نیازمندی«. یکی از وظایف تربیتی والدین آن است که کودکان را از همان دوران اولیه رشد با کار و کوشش مانوس گردانند تا در آینده، زندگی سرشار از لذت و عزت داشته باشند.

صفحه=60@

کودکان خانواده های کم بضاعت غالباً رشد طبیعی دارند و اکثر آن ها شاداب و پر تحرک اند، زیرا آنان غذا را با میل و رغبت می خورند و از آفات خوراکی های مصنوعی که هر روز نوعی از آن در بازار عرضه می شود مصمون می مانند و کمتر دچار بی اشتهایی روانی می شوند، حال آن که پاره ای از خانواده های مرفه که بیش از حد به تغذیه بچه هایشان اهمیت می دهند به خاطر تغذیه اجباری و متوالی، کودکان را بی اشتها بار می آورند. تحقیقات نیز نشان داده است که بیش از هفتاد درصد از علل بی اشتهایی روانی کودکان ناشی از فشار و اجبار ونگرانی والدین نسبت به تغذیه ی فرزندشان است!

کودکی که از طریق رفتار های حمایتی و نوازشگر والدین به طور مستمر برخوردار می گردد اغلب ایجاد مشکل می کند. این گونه کودکان معمولاً پر توقع، زود رنج و با اعتماد به نفس ضعیف بار می آیند. زیرا کودک هرگز فرصت نمی یاید که بیاموزد از او چه انتظاری دارند و یا حدّ و مرز خواسته ها و توقعات او کجاست. در موارد دیگر ممکن است والدین به خاطر ترس از بیماری و مرگ کودک، بیش از حد نگران و محافظه کار شوند و همین رفتار باعث می شود تا وابستگی و دلبستگی کودک به شکل افراطی آن گسترش یابد.

صفحه=61@

اضطراب کودکان ـ به ویژه نوجوانان ـ در پاره ای از موارد، ناشی از فاصله و شکاف میان حال و آینده آن هاست. انسان از یک نظر به این دلیل مضطرب می شود که وضعیت موجود را رها می کند و صرفاً درباره ی آینده نقش های احتمالی که ایفا خواهد کرد به تفکر می پردازد. وظیفه و هنر اصلی اولیا و مربیان برای جلوگیری از این گونه اضطراب ها و دلهره ها حفظ تعادل میان گذشته و آینده کودک و تعدیل «خواسته ها» و «انتظارات» اوست.

اگر برای هر کسی که با او صحبت می کنیم به اندازه خودمان ارزش قائل شویم، بهتر قادر خواهیم بود که احساسات و افکار دیگران را درک کنیم. و اگر خود را بپذیریم، می توانیم دیگران رانیز پذیرا باشیم. اگر از تعارضات درونی خود رها شویم، با دیگران کمتر دچار تعارض می شویم. ما وقتی که در مورد دیگران داوری می کنیم به نوعی احساسات خود را به آن ها نسبت می دهیم. تنها با داوری نکردن است که می توانیم به دیگران اطمینان دهیم تا آن ها خود را بدون ترس از قضاوت و انتظار ما بیان کنند. همین روش باید در مورد فرزندان نیز مطمح نظر قرار گیرد تا آن ها نیز یاد بگیرند در برخورد با دیگران درک درستی از خود و دیگران داشته باشند.

صفحه=62@

اگر با فرزندان خود به گونه ای برخورد کنیم که آن ها خود را دوست داشته باشند، به خود احترام بگذارند، خود را باور کنند و قدر و منزلت خود را بشناسند می توانیم به روش هایی که اعمال کرده ایم، اعتماد کنیم، زیرا معمولاً کودکانی که تصور مثبتی از خود دارند میل به خشونت در آن ها کمتر است و نگاه آن ها به زندگی معنی دارتر و شیرین تر است. آن ها از بی تفاوتی، افسردگی، اضطراب و بسیاری دیگر از اختلالات و مشکلات روانی و عاطفی به دور خواهند بود.

تنها افراد ترسو و حقیر و شکست خورده هستند که در زندگی، بی رحم و سخت دل می گردند. آن که شجاع و بزرگوار و پیروزمند است به همان میزان رئوف و با گذشت و مهربان است. پس برای پرورش خصایص نیکو در فرزندان، شخصیت آن ها را با عزت و کرامت همراه سازیم تا دچار احساسات منفی نشوند.

وقتی از مادری که صاحب فرزندان صالح و لایق بود سؤال کردند که عامل موفقیت شما در تربیت متعالی فرزندانتان چیست؟ او گفت «نمی دانم، جز این که خود به پاکی و تقوی روی آوردم. و روح و خصال نیکو در خویش ایجاد کردم و دیگر هیچ«

صفحه=63@

در خانواده های شدیداً حمایت کننده، این والدین هستند که نمی گذارند فرزندشان به حد کافی رشد یابند. در این نوع خانواده ها، وابستگی و زندگی انگل وار به حد شدید آن وجود دارد و در نهایت باعث می شود که فرزند به هیچ وجه خود را نیابد و به خودش تکیه نکند بلکه همیشه اقتباس کننده و تقلید کننده از دیگران باشد.

تعارض در روش ها، دیدگاه ها و دستورات پدر و مادر در مورد فرزند موجب سرگردانی و تعارض های روانی در کودک می گردد. باید سعی شود هر دستور و فرمانی که از هر یک از والدین صادر می شود، اولاً با تامل و درست اندیشی همراه باشد؛ ثانیاً دیگری مویّد آن نباشد. البته قدرت و توانایی کودک، ظرفیت و قابلیت های او، نیاز ها و حساسیت های روحی او در هنگام صدور فرمان و دستور قاطع باید مد نظر قرار گیرد.

محبّت بی جا و افراطی و نیز تنبیه و سرزنش نابجا، هر دو به یک اندازه در تخریب اخلاق و شخصیت کودک مؤثرند. کودکی که در چنین محیط هایی پرورش یابد، نمی تواند خود سرنوشت خویش را رقم بزند و همیشه عاجز از هر گونه تصمیم گیری در مسائل اساسی خود بوده، قادر به سازگاری با محیط نخواهد بود.

صفحه=64@

گاهی اوقات والدین هدف از تربیت را صرفاً در رام کردن فرزندان تلقی می کنند و تمامی اقدامات تربیتی آن ها در محور استراتژی به «انقیاد» کشاندن کودکان دور می زند در حالی که تربیت کردن، نوعی رها ساختن و آزاد کردن کودک از محدودیت ها وابستگی ها و اسارت های جسمی و روانی است تا کودک، خودکفایی و خود رهبری را در زندگی فردی و اجتماعی خویش تجربه کند.

تنبیه تا به قساوت و انتقام نرسیده است یک امر الهی است و چون به انتقام و کینه توزی رسید امری شیطانی می شود. از دیگر سو، تنبیه تا زمانی که با «آزار» نرسیده است «آگاهی بخش» و بیدار کننده است و چون به آزار رسید «شکنجه» و نفرت آور است. به جاست که در تنبیه فرزندان اندازه روا داریم و از افراط و تفریط اجتناب کنیم.

حد و اندازه تنبیه را طبیعت و ظرفیت تنبیه شونده تعیین می کند نه شدت خشونت تنبیه کننده!

این اندازه که برای تنبیه سازمان ها و نهاد های مختلف قانونی به وجود آمده است برای تشویق، یک هزارم آن هم وجود ندارد. علت این امر چیست؟ آیا در خانواده ها نیز چنین نسبتی بین تنبیه و تشویق بر قرار نیست؟

صفحه=65@

تنبیه باید به کودک کمک کند تا به پیامد های ناگوار رفتار نا مطلوب خویش پی ببرد، زیرا منظور از تنبیه آن نیست که والدین عصبانیت خود را تخلیه کنند بلکه کودک باید دریابد چه چیزهایی در محدوده زندگی او ممکن و چه چیزهایی و چرا ممکن نیست.

کودکی که از هر تغییر و تحولی در زندگی وحشت دارد محصول تربیت خانواده ای است که سعی کرده است حصاری از مرافبت دایمی دور او بکشد. در چنین حصار خفقان آوری، کودک به گونه ای رشد می کند که از هر تجربه تازه ای به وحشت می افتد و با یک دشواری و حادثه، دچار اضطراب می گردد. زیرا او تا کنون در یک جاده امن، خط کشی شده و آشنا عبور کرده است و هیچ راهی غیر از این جاده ی همیشه مکرر، پیش روی خود ندیده است.

روش های تربیتی، دستورالعمل های از پیش تعیین شده نیست که والدین برای هر یک از فرزندان خود در رابطه با هر مشکلی که داشته باشند به کار گیرند بلکه تربیت و نظریه های مربوط به آن برای اولیا و مربیان کلیاتی است که آنان خود باید با هوشمندی و نکته سنجی که توام با هنر تربیتی است در موقعیت های منحصر به فرد از آن بهره گیرند.

صفحه=66@

در تربیت باید اقتدار در کنار احترام، ترس در کنار محبت، قهر در کنار لطف و خشم در کنار مهربانی باشد به عبارتی دیگر، در تربیت، همیشه باید گرم و سخت گرفت، نه سرد و سست.

بسیاری از مشکلات رفتاری کودکان از بد رفتاری والدین یا بر اثر موقعیت هایی به وجود می آید که طی آن کودکان یاد می گیرند که چگونه با عصبانی کردن والدین خود، به خواسته های خود دست یابند. اگر والدین در برخورد با کودک خود به طور قاطع و محکم برخورد نکنند احتمال دارد که فرزندشان بیش از حدّ متوقع و خود خواه شود.

فرق است میان «امید وار» بودن و «آرزو» داشتن! امیدواری کیفیت انتظار و توقع است. هنگامی که شدیدا! امیدوار هستیم چیزی که انتظار داریم به واقعیت تبدیل می شود. همه والدین می دانند که اگر از فرزندان خود اصول خاصی را انتظار داشته باشند و آن ها را از انتظارات خود مطلع سازند آن ها نیز آن اصول را رعایت خواهند کرد.

والدین پیش از آن که سرپرست و پناهگاه فرزند باشند باید معلمی لایق باشند؛ و قبل از آن که پدر و مادر باشند باید مربی شایسته ای برای تربیت روحی و اخلاقی فرزند باشند.

صفحه=67@

احترام به شخصیت کودک، پذیرش او و توجه وارزش گذاری به خصوصیات منحصر به فرد او، موجب پدید آمدن احساس ارزشمندی می گردد. والدین باید فرزند خود را به عنوان یک «فرد» ـ یعنی شخصیتی که با دیگران متفاوت است ـ بنگرند و برای او ارزش قائل شوند. از پیش داوری و قضاوت نا عادلانه نسبت به رفتار هایش پرهیز کنند. والدین نباید ارزش ها و خواسته های خود را به او القاء و یا تحمیل کنند. آزاد گذاشتن توام با حرمت و مراقبت به فرزند کمک می کند تا او بهتر خود را بیابد، بهتر خود را رشد دهد. کودکی که دایم در تیررس قضاوت دیگران است و همیشه احساس ترس و تهدید می کند و نگران سرزنش های اطرافیان است، قادر نخواهد بود خود را کشف کند. او هیچ گاه توانایی کنترل خویشتن را نخواهد داشت.

هر کس ممکن است روی صحنه و در نزد دیگران، خود را انسانی اخلاقی و شریف بنمایاند، ولی مساله مهم، پیروزی از وجدان درونی است (آن جا که همه چیز ممکن است و همه چیز پنهان است(. باید فرزندانمان را به گونه ای پرورش دهیم که در زندگی خصوصی، رفتار خود را حتی به دور از چشم دیگران، مورد ارزیابی درونی قرار دهند. در واقع هر فردی باید برای داوری درباره ی خود قوانین خود و دادگاه خود را داشته باشد.

صفحه=68@

وجود «اضطراب» در حد معمول و هنجار آن مایه پیشرفت و تحرک ذهن است. اگر کودک بدون هیچ گونه تشویش ودلهره ای به سر برد به همان اندازه آسیب می بیند که اضطراب بیش از حد و تشویش و نگرانی مفرط داشته باشد. این درست است که اضطراب، سر منشاء اختلالات عصبی است ولی در همان حال، سرچشمه اکتشافات و اختراعات بشر نیز هست. مهم، کنار آمدن سازنده با اضطراب است، نه کنار زدن و حذف کردن آن!

برای تربیت فعال تر و رشد متعادل تر شخصیت کودک بهتر است در موقعیت های حساب شده که کودک به خود واداشته می شود خود را از صحنه کنار بکشیم تا او خود را در «خود» بیاید و کمتر تحت تاثیر دخالت های ما خود را فراموش کند، زیرا کودک در لحظه های مختلف زندگی نیاز به کشف و خلق خود دارد، ولی دخالت های دایمی ما، او را از مداخله گری در خود منع می کند!

احساس کم ارزشمند بودن و یا عدم اعتماد به نفس کودک ممکن است به این دلیل باشد که او توسط والدین سخت گیر و مقتدر، از هر گونه ابراز وجود محروم است و در مقابل دستورات والدین بدون هیچ گونه مقاومتی باید تسلیم گردد.

صفحه=69@

کودکانی که همیشه تحت سیطره و حاکمیت والدین برای انجام تکالیف و دستورات تحمیلی و یک طرفه قرار دارند، در آینده دچار بی تفاوتی و مسئولیت نا پذیری می شوند؛ زیرا آن ها در هجوم این باید ها و نباید ها و فشار های دایمی، امکان کشف فرصت ها و ارزیابی از رفتار و اعمال خود را ندارند، به همین خاطر، فرصت نخواهند داشت تا به ارایه راه حل های شخصی و طرح های درونی بپردازند. بنابراین، این گونه کودکان استقلال و اعتماد به نفس خود را از دست می دهند.

اگر در محیط خانواده تسلیم شدن بیش از هر چیز ارزش داشته باشد، نمی توان از کودک انتظار داشت که خارج از محیط خانواده از خود سرسختی، پایداری و مقاومت نشان دهد.

فرزندان ما در آینده چگونه افرادی می شوند؟ بیش از هر چیز به این بستگی دارد که کودکی خود را چگونه گذرانده باشند. چه کسانی در برداشتن نخستین گام های زندگی دست آن ها را گرفته باشد و چه تجاربی از جهان پیرامون بر قلب و روح آن ها حک شده باشد! این تجربه ها، سرمایه های اصلی رشد و پیشرفت در مراحل بعدی زندگی است.

صفحه=70@

برخی از والدین رفتار فرزند خود را از نظر «مطیع بودن» یا «مطیع نبودن» مورد ارزیابی قرار می دهند؛ برخی دیگر کودک خود را به حسب «موفقیت تحصیلی» یا «شکست تحصیلی» مورد قضاوت قرار می دهند پاره ای از اولیا فرزندان خود را صرفاً از نظر رعایت نظم وانضباط یا بهداشت جسمی مورد ارزیابی قرار می دهند. والدین اگر بدانند که فرزندشان به غیر از موارد ذکر شده بعنوان یک واحدِ یک پارچه و «یک» شخصیت همه جانبه ـ که واجد همه ی ابعاد روانی، عاطفی، اجتماعی، اخلاقی، اعتقادی، علمی، جسمانی، عقلانی، و… است ـ آنگاه بهتر و واقعی تر می توانند شخصیت فرزند خود را مورد قضاوت قرار دهند.

بسیاری از والدین و حتی صاحب نظران روان شناسی کودک بر این اعتقادند که تمجید و تشویق کودک سبب می شود تا او اعتماد به نفس پیدا کند و از امنیت بیشتری برخوردار گردد. این نظریه تا حدّی و در جای خود درست و کار ساز است اما اگر همه ی اهتمام والدین به تعریف و تمجید های لفظی و بیرونی متمرکز شود، شخصیت کودک از غنا و باروری درونی تهی می شود تا آن جا که حتی به بحران های عاطفی و روانی نیز می انجامد، زیرا کودک نمی تواند بین آن چه که هست و آن چه ظاهری، کاذب و تصنّعی است، تعادل و توازن برقرار سازد.

صفحه=71@

مجبور کردن فرزندان به احترام گذاشتن به والدین، اگر با زمینه های مساعد احترام متقابل همراه نباشد چیزی جز ترس و نفرت به بار نخواهد آورد و به جای این که کودکان احترام را بیاموزند، نفرت و ریا کاری را خواهند آموخت.

اگر انتظار ما از فرزندانمان همیشه و همه جا در حد «ایده آل» باشد، به حداقل خواسته های سطحی و پیش پا افتاده نیز نخواهیم رسید! زیرا سخت گیری و مطلق نگری باعث دلسردی، شکست و نا امیدی فرزندان در زندگی می شود و آن ها را از هر گونه تلاش و کوشش باز می دارد.

برای آن که بخواهید فرزندانتان بیاموزند که چگونه به حوادث و پدیده های اطراف با تازگی و طراوت نگاه کنند، باید نگرشتان به زندگی، با نشاط و تازه و بدیع باشد. در چنین وضعیتی است که فرزندانی با ذوق و خلاق که سر شار از شوق و آفرینش هستند بار می آورید.

باید به کودکان قبل از هر چیز یاد دهیم که ترس، محافظه کاری، محرومیت ها، حصارهایی است که آدمی به خود تحمیل می کند. تا زمانی که حصار های تاریک از بین نرود، کودکان همواره عوامل خارجی را سبب شکست و تحقق نیافتن امیال و رویا های خود می پندارند.

صفحه=72@

اولین قدم در کمک به والدینی که کودکان پرخاشکر، لجباز و شلوغ کننده سرو کار دارند این است که عواملی به وجود آورنده این حالت را از نظر زمان پرخاشگری، موقعیت زمانی و مکانی و شرایط روانی و عاطفی او بررسی کنند. اگر این عوامل شناسایی شود خود به خود راه های تغییر رفتار و درمان آسان تر خواهد شد.

یکی از هنر های ظریف والدین در تربیت کودکان، شناخت صحیح احساسات کودکان است. پدر و مادر باید فرزند خود شناخت این احساسات یاری رسانند. آن ها می توانند در حکم آینه باشند تا کودک احساسات خود را در آن بتابد و ببیند. همان گونه که کودک در برابر آینه صورت خود را می بیند باید در آینه ی عاطفی پدر و مادر، روح و روان خویش را به تماشا بنشیند.

هیچ پدر و مادری در پی آن نیست که زندگی فرزند خود را تباه سازد و همه ی خواستار خوشبختی و رفاه وپیشرفت فرزندانشان هستند. هیچ پدر و مادری قصد نمی کند که کودک خود را ترسو، کمرو، لجباز، سهل انگار و یا بی حوصله بار آورد؛ با این حال؛ اغلب این رفتار های نا مطلوب محصول روش های تربیتی و برخورهای نا شیانه والدین با کودکان است.

صفحه=73@

برای کودکی که بدرفتاری می کند و از اطاعت و فرمان برداری اجتناب می کند، به عنوان نمونه می توانید اقدامات زیر را انجام دهید:

1ـ سعی کنید در برابر مشکلات رفتاری سطحی، تصادفی و موقت، با اغماض و تساهل برخورد کنید تا خود بخود از بین برود.

2ـ زمانی که رابطه کودک با شما صمیمی و راحت و مثبت است دستورات ساده و قابل قبولی به او بدهید تا اطاعت و سازگاری با دستورات را یاد بگیرد.

3ـ زمانی که کودک عصبانی و پرخاشگر می شود با تغییر موقعیت، تغافل و جابجایی به او فرصت خروج از این حالت را بدهید.

4ـ ضمن توجه به خواسته ها و نیازهای طبیعی و منطقی او، در عین حال در برابر خواسته ها و لجبازی های او قاطعانه استادگی کنید.

محرک های واقعیِ انسانِ مستقل و آزاد اندیش، کیفیت های عالی اخلاقی نظیر ستایش زیبایی، عشق، احترام، عدالت و حقیقت جویی است. والدین باید در زندگی واقعی خود، این محرک ها را از طریق اعمال و رفتار خود به فرزندانشان ارایه نمایند تا آن ها بیاموزند که چگونه زندگی کنند.

صفحه=74@

برای برخی از مادران، جدایی از فرزندشان بسیار آزار دهنده و سخت است. این احساس وابستگی و دلبستگی بیش از حدّ مادر به کودک باعث می شود که کودک نیز همین وضعیت را در خود درونی کند. بنابراین فرزندان این گونه والدین معمولاً کودکانی بار می آیند که از «اضطراب جدایی» رنج می برند و زمانی که کودک به خاطر جدا شدن از مادر دچار اضطراب می شود و یا از بازی های گروهی با همسالان خود دوری می جوید علت آن را می توان ناشی از همین ارتباط نا مناسب مادر با کودک دانست.

برای کودک هیچ امیدی آن قدر سریع برآورده نمی شود که کار شروع کرده را شخصاً تمام کند. به کودکان خود یاد بدهیم که کارهای شروع کرده را با نظم و دقت همراه با اهتمام و جدیت تمام کنند. در این صورت با احساس پیروزی و موفقیت، انگیزه قوی تر برای کارهای بزرگ تر پیدا می کنند. اگر کودکان کارها را نیمه تمام رها کنند، احساس شکست، یاس و نومیدی در آن ها موجبات افسردگی و سستی را فراهم می آورد و حتی از کارهای کوچک هم وحشت خواهند داشت.

کودکان را باید به خاطر خودشان و نه برای آن چه که از آن ها انتظار داریم انجام دهند، دوست بداریم.

صفحه=75@

وادار کردن کودک به اطاعت و انتظار داشتن از او برای مطیع بودن، بستگی به مرحله ی رشد و تحول دارد، یعنی درک این که آیا ظرفیت درک اطاعت پذیری از فرمان پدر و مادر را دارد یا نه؟ و یا توانایی انجام ان چه را که از او می خواهند دارد؟ برای مثال یک کودک سه ساله ممکن است قادر باشد اسباب بازی های خود را جمع آوری کند ولی نمی تواند لباس های خود را در کمد لباس به شکل مرتب، آویزان کند.

اعتماد به نفس والدین، خوش خلقی، صبوری، متانت و پایداری در رفتار بهترین و مهم ترین زمینه برای کنار آمدن با مشکلات رفتاری فرزند است. والدینی که در برخورد با ناسازگاری های فرزندشان احساس ناتوانی، اضطراب، نگرانی و زودرنجی می کنند نه تنها به حل مشکل کمک نمی کنند بلکه نا خواسته و نا خود آگاه به شدّت و وسعت آن می افزایند.

برخورد والدین ـ بویژه مادر ـ هنگام جدا شدن از فرزند بسیار حساس و تعیین کننده است. اگر مادران بدون اطلاع فرزند خود را ترک کنند، این رفتار پنهانی باعث بی اعتمادی کودک به مادر می شود و ممکن است که اضطراب او را بیش از پیش تشدید کند.

صفحه=76@

اگر بدانیم در چه شرایطی دخالت «نکنیم» و در چه شرایطی امر و نهی «نکنیم» و در چه شرایطی «راهنمایی» نکنیم و «نگذاریم» کودک به دخالت و راهنمای و کمک رسانی دایمی ما عادت کند به «استقلال» و «خود کفایی» و «خود گردانی» او بیشتر کمک می کنیم.

اگر قبل از این که کودک چیزی را دوست بدارد او را به دوست داشتن آن وادار کنیم، محبوبیت آن چیز را نزد کودک به تأخیر انداخته ایم. زیرا غالباً آدمی از هر آن چه که به آن اجبارش کند دوری می جوید. ولی بر عکس اگر از ابتدا خود کودک به طور طبیعی و خود انگیخته و بر اساس تمایل درونی به چیزی گرایش یلبد، رغبتش به آن بیشتر می گردد.

قبل از هر گونه اقدامی برای برخورد با مشکلات رفتاری کودکان، والدین باید مشخص کنند که مشکل از چه زمانی شروع شده است و با چه شدت و ضعفی ادامه دارد؟ در چه موقعیت هایی تشدید یا تخفیف می یابد و در ارتباط با چه کسانی (پدر، مادر، خواهر، برادر و…) شروع می شود؟ تداوم و تکرار آن به چه میزان است؟ پس از پاسخ روشن به این سوالات است که می توان به راه حل های درمانی اقدام ورزید.

صفحه=77@

»زبان» همانند پلی است بین والدین و فرزندان؛ این وسیله آن ها را به هم اتصال داده و کمک می کند تا یکدیگر را بهتر درک کنند. برای کودک ابتدا مهم نیست که کلمات را صحیح تلفظ کند، او فقط می خواهد به وسیله کلام خبری خود، کسب موفقیت کند. کلمات او را تصحیح نکنید. مثلاً اگر به جای نسرین «نسی» می گوید، تصحیح کردن دایم لذت تلاش برای ارتباط کلامی را از بین می برد و کودک را خاموش می کند. به او اطمینان دهید که هدف هایش را درک می کنید و همین اطمینان او را برای مهارت بیشتر در ارتباط کلامی کمک می کند. ریشه ی اغلب اختلالات گفتاری و لکنت زبان در کودکان به خاطر همین سخت گیری ها، حساسیت ها و نگرانی های افراطی والدین است.

کسانی که به درجه ای از رشد و تکامل معنوی می رسند دنیا را به صورت نمادی کامل مشاهده می کنند و همه پدیده ها، اشیاء و طبایع وجود را معنی دار و جاودانه می بینند. به عبارت دیگر اینگونه افراد دنیا را مجموعه ای از پدیده های هماهنگ، عشق، صلح، دوستی و کمال می بینند، نه به صورت دنیایی لبریز از زشتی، کینه توزی، حسادت و نفرت. بنابراین اگر از همان ابتدا محیط اطراف را برای فرزندانمان خوشایند و زیبا ترسیم کنیم نگرش آن ها را نسبت به جهان پیرامون مثبت کرده ایم.

صفحه=78@

تعریف و تمجید بیش از حد از کودک، مانع خود یابی و کشف واقعیت های موجود از جانب او می شود. نتایج پژوهش ها و تجربیات تاریخی نشان داده است که در اغلب موارد، افراد موفق و پیشرو در زندگی کسانی بوده اند که کمتر تعریف شنیده اند؛ چرا که ستایش و تمجید افراطی از کودک، احتمالاً نتایج وارونه ای را به دنبال دارد و محرک های طبیعی و انگیزه های درونی را در فرد تضعیف می کند. از آن جا که هر فردی از موفقیت و کشف کردن و پیشرفت کردن خود به خود لذت می برد، اگر تشویق های بیرونی جایگزین شوق درونی شود به طور نا خواسته مانع ظهور انگیزه های درونی او شده ایم.

تعلیم و تربیت «خاموش» برای تغییر و اصلاح رفتار کودک به مراتب موثرتر و نافذ تر از تعلیم و تربیت «گویا» است. برای مثال کودکی که با داد و فریاد خواسته های خود را تحمیل می کند، خاموش بودن و سکوت کردن در برابر او بهترین روش تغییر رفتار اوست.

باید دانست که اصول و کلیات رفتار با کودکان کم وبیش یکی است اما شرایط اعمال این اصول به تناسب تفاوت های فردی، فرهنگی و موقعیت ها ی اجتماعی و خانوادگی متفاوت است.

صفحه=79@

حالت های چهره و وضعیت روانی ـ عاطفی والدین بویژه مادر می تواند به طور مستقیم بر روی موقعیتهای عاطفی کودک (به خصوص در سنین زیر دبستان) تاثیر عمیقی بگذارد. بنابراین ما زمانی که می خواهیم عکس العمل هایی چون ترس، اضطراب، بی اشتهایی، ناخن جوی، کم رویی و انزوای کودکان را مورد بررسی قرار دهیم بهتر است که قبل از برخورد درمانی با کودک، والدین در چرخه ی خانواده درمانی قرار بگیرند.

همچنان که بسیاری از بیماری های جسمی، مسری و واگیر دار است بیماری ها و نابهنجاری های روانی هم به فرزندان تسری می یابد. همچنان که خنده مسری است، غم واضطراب و افسردگی هم واگیر دار است. اگر یکی از والدین مضطرب و بی قرار باشد کودک نیز این اضطراب را به طور نا خواسته و ناخودآگاه درونی می کند.

هنگامی که بچه ها با هم دعوا می کنند و زدوخورد کودکانه ای رخ می دهد ما به عنوان پدر و مادر تنها با مراقبت غیر مستقیم و پنهان خود زمینه ای فراهم می کنیم تا آن ها خودشان به اختلاف خودشان خاتمه دهند و نباید اجازه دهیم که آن ها به محض کوچکترین اختلاف به سراغ ما بیایند تا بخواهند ما بین آن ها داوری کنیم و یا از زد وخورد بازشان داریم.

صفحه=80@

تعادل روانی کودک به تعادل بین تصویر «واقعی» و تصویر «ایده آل» از خود بستگی دارد، برای مثال کودکی که برای موفقیت تحصیلی ارزش قائل است و در ضمن دانش آموز خوبی هم هست در مورد خودش احساس خوبی خواهد داشت، زیرا ارزیابی مثبتی از خصوصیات واقعی خویش دارد. برعکس، کودکی که خودِ ایده الش فرد بسیار محبوبی است اما در واقعیت، دوستانِ کمی دارد، احترام به خود او بسیار ضعیف می شود. زیرا اختلاف میان تصور فرد از خود واقعی و خود آرمانی یا ایده آلش بسیار زیاد است. وظیفه ی والدین تنظیم فاصله متعادل و بهینه میان این دو تصویر می باشد.

والدین باید سعی کنند جهان را به صورتی که متربی یا کودک درک می کند ببیند. این همراهی و هم اندیشی با کودک، زمینه ای فراهم می کند تا او، با دیگران ارتباط صمیمی تر و پیوند طبیعی تری بر قرار کند و هنگامی که این ارتباط معنی دار برقرار شد، نیمی از هدف تربیت تحقق یافته است!

انتقاد کردن به یک معنا عالی ترین شکل تعریف و تمجید است و کودکان ما باید به این نوع انتقاد پذیری دست یابند تا در رسالت هایی که در آینده به دوش خواهند گرفت هراسی به خود راه ندهند.

صفحه=81@

برای فایق آمدن بر ترس روانی کودک از تاریکی و اشیا و موضوعات خاص، روش درست این است که به کودکان، در یک شرایط مناسب و آرام اجازه دهند که با موقعیت ها و موارد ترسناک به طور تدریجی مواجه شوند تا نحوه ی کنار آمدن با این موقعیت ها را بیاموزند. مهارت مقابله با ترس مهم تر از مهارت دوری جستن از چیزهای ترسناک است!

پاره ای از والدین به جای این که کودک را در «حال» و «زمان» اکنون پرورش دهند تا بتواند در کودکی، کودکی را تجربه کند، به طور زودرس و شتاب زده، سعی می کنند دائم از «آینده» صحبت کنند و همه چیز را فدای آینده او کنند، در حالی که آینده کودک از طریق «حال» ترسیم می گردد. هر قدر این فرصت طولانی تر و عمیق تر باشد، آینده او مطمئن تر خواهد بود. هیچ آینده ای بدون تکیه گاه مطمئن در «زمان حال» و «گذشته» ساخته و پرداخته نمی شود.

اگر بگذارید نوزاد گریه کند کمتر آسیب خواهد دید تا این که برای تسکین او شتاب کنید. بچه هایی که بیشتر از سایرین مورد بی توجهی (پنهانی) قرار دارند، کمتر از دیگران آسیب می بینند، ولی منظور این نیست که والدین به فرزندان خود بی توجهی کنند، بر عکس، باید کاملاً مواظب آن ها باشند اما این مواظبت باید به دور از افراط و تفریط باشد.

صفحه=82@

همه مقاصد موقوف به تدبیر ما نیست بلکه تقدیر ربانی و تایید مشیت الهی نیز در کار است تا آن چه را که ما در پی آن هستیم به مصلحت و حکمتی دیگر تغییر دهد. شاید آن چه را که ما از روی اکراه با آن مواجه می شویم عین مصلحت ما باشد و چه خوب است که فرزندان ما به این مصلحت ها و حکمت های نهفته در پرده های اسرار زندگی آشنا شوند.

تنها از راه انحرافی (غیر مستقیم وحاشیه ای) می توانیم کودکان را به راه مستقیم هدایت کنیم؛ زیرا راه مستقیم جاده ای است بس پر پیچ و خم و پر از سنگلاخ که از فراز و نشیب های انحرافی می توان بدان رسید!

نگرانی یک نوع احساس بدبینی و دلشوره است که نتایج آن را در دنیای درون لمس و خلق می کنیم. برای آن که از درون دچار دلهره و اضطراب نشویم باید نگرانی را از درون کنار بگذاریم تا فرزندانمان نیز دچار نگرانی پنهان نشوند.

هم این که فرزند ما به ضعف های پنهان خود پی می برد و در پی رفع آن بر می آید نخستین قدم را در راه رشد و تعالی خود برداشته است زیرا تنها با شناخت ضعف ها و کاستی ها است که آدمی می تواند فراتر از وجود خویش گام بردارد. تا چه میزان در شناسایی درست این نواقص کودکان را یاری داده ایم؟