جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رابطه انسان و طبیعت

زمان مطالعه: 5 دقیقه

رابطه انسان با طبیعت به دو شکل برقرار می شود. یکی بهره برداری انسان از منابع و ذخایر طبیعت همچون بازکاوی معادن، کشاورزی و دامپروری و تصرف ثروت های درون زمینی و برون زمینی آن، و دیگری بهره گیری از جلوه ها و نمادهای معنوی آن در شکل دادن و معنی بخشیدن به زندگی خود به نحوی که زمینه تحول و تکامل فرهنگ و ارزش های برخاسته از آن را فراهم می آورد.

در مورد اول یعنی رابطه ابزاری انسان با طبیعت این ارتباط در چرخه نیازهای زیستی و عادی در حد تعامل فیزیکی محدود می شود اما در مورد دوم، طبیعت به منزله گهواره رشد و تکامل بشر نمایان می شود که معمولاً با هاله ای از تقدس، حرمت معنوی و پاکی و طراوت الهی همراه است.

آنچه که ما در این گفتار از آن بحث خواهیم کرد رابطه معنوی انسان با طبیعت و چگونگی بهره گیری از جلوه های نمادین آن در

زندگی اوست. این رابطه در قلمرو آموزش مفاهیم مرگ و زندگی زبانی نمادین به خود می گیرد.

اما به نظر می رسد در جهان امروز، این رابطه روز به روز از حالت تقدس و معنویت آن کاسته و کفه بهره برداری ابزاری از طبیعت سنگین تر و سنگین تر می شود.

به تعبیر «وودز» امروز تفکر حصولی حسابگرانه به طرزی بی سابقه و روز افزون نه تنها محیط انسان، بلکه خود آدمی را مبدل به انبار ذخیره انرژی و ابزار حاضر و آماده برای برنامه های فنی و صنعتی کرده است. انسان همچون تیری که از چله کمان می جهد، در حال گریز از تفکر قلبی است و با این کار خانمان و ریشه خود را از زمین بر می کند.«(1)

افزودن بر آن، وجود فاصله ای زیست جهانی میان انسان و طبیعت و دور شدن ارتباط معنوی و قلبی او با جلوه های آفرینش و زیبایی های طبیعت شرایطی را فراهم آورده است که نقش آموزگاری طبیعت را به سود انگاری و ابزار نگری تقلیل داده است.

اما در دنیای قدیم و در آیین ها و ادیان آسمانی، طبیعت فراتر از یک نگاه ابزاری و سودجویانه برای بشر بوده است.

به عنوان نمونه، «در اسلام اتصال جدایی ناپذیر بین انسان و طبیعت و همچنین بین علوم طبیعت و مذهب، در خود قرآن که لوگوس یا کلمه خداوند است یافت می شود.

از این لحاظ هم سر منشأ وحی است که پایه و مبنای دین است و هم وحی کیهانی کلانی که عالم وجوداست. هم «قرآن مضبوط (القرآن التدوینی) است و هم «قرآن خلقت» (القرآن التکوینی) که مشتمل بر مثل یا نمونه های اعلای همه موجودات است. بدین خاطر است که واژه ای که برای مشخص کردن بندهای قرآنی به کار می رود از واژه ی «آیه» است که همچنین به معنای وقایعی که در درون ارواح آدمیان به وقوع می پیوندد و یا پدیده های جهان طبیعت است.«(2)

اگر چنین پیوندی از طبیعت و انسان در آموزه های اخلاقی و دینی برقرار شود نگاه آدمی به جلوه های طبیعت با هاله ای از نور و روشنایی همراه می شود.

»یونانیان باستان نیز، در پیش از عصر فلسفه، از چنین منظری به طبیعت می نگریستند. آنان طبیعت را «فوسیس«(3) می خواندند که با واژه های یونانی «فاینستا«(4)، به معنای ظهور و درخشش و تابش، و «فائوس«،(5)، به معنای نور، و «فینومنون«(6)، یعنی پدیدار، هم ریشه است. در نظر یونانیان، فوسیس حقیقتی است که

از خود بر می دمد، چهره می نماید، می شکفد، و با بر دمیدن خود، هر چه را هست به ظهور می رساند. این تلقی از طبیعت برای آنان عام ترین موضوع بوده است. معنای طبیعت – فوسیس) در نزد یونانیان چندان گسترده است که وجود، و حقیقت(7) و، از آن بالاتر، خدایان را در بر می گیرد. از سیر و بسط و بر دمیدن فوسیس اشیا و موجودات پدیدار می شوند.

رومیان، که وارث فرهنگ یونان شدند، اندیشه ها و اصطلاحات آنان را به زبان لاتینی برگرداندند؛ و این برگردانی ساده نبود؛ بلکه در آن، اندیشه های یونانی معنویت خود را از دست داد و لباس رو می پوشید و مادی و زمینی شد. از جمله آن اصطلاحات همین واژه ی فوسیس است. رومیان فوسیس را به «ناتورا» ترجمه کردند که ریشه لفظ «نیچر«(7) در انگلیسی و «ناتور«(8) در فرانسوی است. به بیان مارتین هایدگر(8)، فیلسوف آلمانی، اصطلاح «ناتورا» فاقد غنا و معنویت فوسیس است؛ ناتورا به معنای مرتبه نازل بیعت، یعنی طبیعت مادی، است(9)

اما در طول تاریخ معاصر و تحولات صنعتی ارتباط آدمی با

طبیعت روز به روز کم تر و نحیف تر گشت و به همان میزان حس زندگی و نیاز به مظاهر پویای طبیعت در آدمی گم شد. اما این حس، می تواند با زبان نمادین ارتباط خود را با طبیعت برقرار کند.

نمادگرایی در طبیعت و بهره گیری از مظاهر آفرینش در زندگی و مرگ انسان یکی از گفتارها و اندیشه های دیرینه ای است که آثار حکیمانه آن بیش از هر زمان در آیین های کهن به ویژه آیین های چین باستان و حکمت های شرقی نهفته است. در اسلام نیز نگاه و یکپارچه به انسان و طبیعت تأکید شده است و در ارتباط ارگانیک طبعت و انسان است که شریان های نظم کیهانی و طبیعی، جریان فیض یا رحمت الهی در همه ظروف و طبایع وجود جاری و ساری می گردد.

در زبان شناسی نمادها، ارتباط انسان با مظاهر طبیعت فراتر از قالب های آموخته شده و آزاد از ذهن های شرطی شده برقرار می شود. از این طریق است که طبیعت و نمادهای آن از حالت «فیزیکی» به «متافیزیکی» و از مدار «مادیت» به «معنویت» و از حرکت «خطی» به فضای لا یتناهی و کیهانی ارتقا می یابد.

انسان از طریق نماد و برقراری ارتباط نمادین با طبیعت قادر می شود که در محیط کیهانی از نشانه به معنا، از دال به مدلول و از ظاهر به باطن دست یابد. در واقع این نمادهای طبیعت است که واقعیت های روزمره را در زندگی عادی انسان به امور قدسی تبدیل می کند.

راز این کیمیا گری در نگاه و نگرش کودک آدمی نسبت به نماهای طبیعت وجود دارد. تا زمانی که چنین انسانی و چنین

نگاهی نباشد مرگ و زندگی معنای یکپارچه بخود نمی گیرد. مرگ در طبیعت به مثابه زندگی جلوه ای دیگر از مرحله ای دیگر از زندگی است. کودکان از این جهت که فطرتی تازه و نگاهی خالصانه به جهان پیرامون دارند بهتر از بزرگسالان این حس را در خود حفظ کرده اند.

یک انسان بومی، [همچون یک کودک] که چیزی از نوع یک موحد بدوی است در وجود طبیعت دست نخورده، در جنگل ها، درختان، نهرها و آسمان، در پرندگان و گاو میش ها، نمادهای مستقیم جهان معنوی را می دید. او با روحیه نمادگرایانه نیرومندی که به وی عطا شده بود، همه چیز را به صورت مثل حقایق آسمانی می دید. برای وی، مانند بقیه افراد بدوی، طبیعت مقدس بود و نسبت به مصنوعی بودن زندگی درجه دوم، نوعی عار دانستن قطعی وجود داشت. طبیعت بکر برای یک سرخپوست همانند کلیسای بزرگی بود که وی در آن زندگی و عبادت می کرد. (نصر، ص 128)

نمونه برجسته ای از این نوع بینش نسبت به طبیعت در آموزه های «هیلگارد مقدس» نمایان است. فردی که اهل بینش و شهود و شارح ساختار کائنات طبیعت در دین مسیحیت است.

در بینش هیلگارد مقدس، طبیعت به کلی در قلمرو روح کلی (روح القدس) که خود را در همه پدیده های طبیعت متجلی می سازد قرار دارد. او با کلمات برجسته زیرین از طریق روح القدس خطاب می شود(10)

گویا راز جاودانه زیستن در همین ارتباط قدسی میان انسان و طبیعت معنا می گیرد. رازی که از سنگ و گل بوی دل استخراج می شود و انسان های اهل دل در نگاه معنایاب خود همه عناصر کائنات را در زمره ی زندگان می پندارند. به تعبیر مولانا:

آب و خاک و باد و آتش زنده اند

با من و تو مرده، با حق زنده اند


1) هایدگر، تفکر، محیط آدمی، رابرت ای وودز، ترجمه ی محمدرضا جوزی، نشریه ی خیال، شماره 7، پاییز 82.

2) به نقل از کتاب انسان و طبیعت، دکتر حسین نصر، ص 123 – 122.

3) Physis.

4) Phainesthai.

5) Phaos.

6) Phainomenon.

7) Aletheia.

8) Nature.

9) به نقل از مقاله طبیعت از دو منظر هنر و فناوری، نوشته ی محمدرضا ریخته گران، نشریه ی خیال، شماره ی 7، ص 22 و 23. (با معادل های لاتین پی نوشت شده(.

10) به نقل از کتاب انسان و طبیعت، ص 125.