نخستین منبع درونی تربیت که گنجینه همه معارف و مخزن همه فضائل بالقوه محسوب می شود «فطرت» است. در واقع، قانون تربیت و ذخایر عظیم دیانت و معنویت در جوهره آدمی به ودیعه نهاده شده است و فقط کافی است که موانع بازدارنده رفع شود و عوامل رشد دهنده مهیا گردد آنگاه گوهر انسانیت در همه ابعاد آن به شکوفایی می رسد.(1)
با توجه به فطرت الهی انسان بر اساس آیه (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها، روم ـ 30)
اصلی ترین هدف تربیت شکوفایی فطرت و فعلیت بخشیدن به استعدادها و درون مایه هایی است که خداوند در وجود قرار داده است.
هدف پیامبران الهی چیزی جز هدایت انسان از طریق تلاوت آیات و تزکیه و تعلیم نبوده است:
هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة (جمعه20(: او خدایی است که از میان مردم امی پیامبری برانگیخت تا آیات الهی را بر آنان بخواند و آنها را پاک گرداند و به ایشان کتاب و حکمت بیاموزد. بنابراین، هدف اولیا و مربیان نیز در تربیت باید فعلیت بخشیدن به استعداد های معنوی و شکوفایی حس دینی و خداجویی آن ها باشد.
کودکان تا زمانی که به دوره بزرگ سالی منتقل نشده اند بهترین و مساعدترین شرایط برای پرورش حس دینی، باورها و اعتقادات مذهبی را دارند. میثاق کودکان با فطرت خویش تازه تر و شفاف تر از دوره بزرگ سالی است. قلب کودک که درآینده باید جایگاه «عرش الرحمن» شود در این دوران بسیار مستعد پذیرش بذرهای نیک تربیتی است.
از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: موسی (ع) از خداوند پرسید: خدایا برترین اعمال نزد تو کدام است؟ خداوند فرمود: دوست داشتن کودکان، زیرا من آن ها را بر فطرت توحید خود آفریدم و اگر آن ها را بمیرانم همه آن ها را به رحمت خود، به بهشت داخل می کنم(2)
به همین سبب است که عیسی (ع) نیز فرمود: هیچ بزرگ سالی به ملکوت اعلی صعود نمی کند مگر آنکه از نو متولد شود و به کودکی خویش (که همان پاکی و صفا و صداقت فطری است) باز گردد.
در واقع قلب کودک همان ظرفیت مهیّا و مستعدی است که آماده پذیرش آموزه های نیک و زیبا از جانب اولیا و مربیان است. حضرت علی (ع) در نامه ای خطاب به فرزندش امام حسن (ع) می فرماید: «انّما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شئی قبلته؛ فبادرتک بالادب قبل ان یقسوقبلک و یشغل لبک لتستقبل بجدّ رایک من الامر ما قدکفاک اهل التجارب بغیته و تجربته(3)» یعنی به راستی که قلب کودک مانند زمینی خالی است که هر بذری در آن بکارند می روید، من تربیت تو را در کودکی و قبل از این که قلبت سخت و ذهنت مشغول شود آغاز کردم تا تو به حقیقت آنچه را که اهل تجربه تو را از تجربه مجدد آن بی نیاز می سازند، بپذیری.»
به همین سبب است که وظیفه والدین در باروری ارزش های دینی و پاشیدن بذرهای ایمان و معنویت و شکوفا ساختن نیکی و صداقت و دیانت در روح و قلب
کودک به عنوان یکی از بنیادی ترین رسالت های تربیتی آنها محسوب می شود که می تواند زندگی فردی و اجتماعی فرزندان را از گزند پلیدی ها و بد بختی ها مصونیت بخشد.
»در مطالعاتی که در مورد رابطه میان مذهبی بودن مادر و پدر (براساس دو عامل نگرش مادر و پدر نسبت به اهمیت مذهب و شرکت آنان در تکالیف مذهبی) و مذهبی شدن فرزندان صورت گرفت (کلارک و ورتتینگتون 1987؛ الیس و ویجمن1993) این نتیجه به دست آمده که نقش مادر در مذهبی شدن دختران و نقش پدر در مذهبی شدن پسر بیشتر است و در صورتی که بین مادر و پدر اتفاق نظر و عمل مذهبی وجود داشته باشد این تاثیر هم روی دختران و هم روی پسران بیشتر خواهد بود. همچنین وقتی که اتفاق نظر مذهبی بین پدر و مادر وجود داشته باشد تأثیر پدر بر تربیت مذهبی فرزندان بیشتر است.
اوزوراک (1986) نیز نشان داده است که شرکت والدین در تکالیف و مراسم مذهبی و بحث و گفتگو های مذهبی در خانواده باعث انتقال باورها و عملکرد های دینی به نوجوانان می شود.(4)
رفتار دینی برخاسته از حس دینی است و حس دینی ریشه در نیازهای روان شناختی آدمی به معنویت و تعالی دارد. همه انسانها به دنبال ارتقا و تکامل روح و روان خویش هستند. حس دینی آدمی را به آرامش فعال، زیبایی لذت بخش و تعالی پویا فرا می خواند. پرورش حس دینی متضمن روی آوردن به تعالیم دینی و تکالیفی است که خداوند متعال از طریق پیامبران و آیات آسمانی برای سعادت بشر ارایه کرده است. عمل کردن به آموزه های دینی، موجب بیداری نیازهای واقعی و استعدادهای معنوی انسان می شود. در جهان امروز به سبب غفلت از درون مایه های فطری بعضاً این نیاز ها و استعداد ها در اثر غفلت و فراموشی در عمیق ترین و کدرترین لایه های زندگی روزمره مدفون شده است.
خانواده به منزله اولین منبع بیرونی تربیت دینی که آداب و رفتار دینی را به شکل خود آگاه و ناخودآگاه به کودکان منتقل می کند می تواند نقش تعیین کننده ای در نگرش مثبت و یا منفی فرزندان به مذهب داشته باشد. اگر کودک در خانواده ای رشد یابد که به دین و احکام عملی آن مومنانه و عاشقانه اهتمام می ورزند و به آموزه های آن از روی اخلاص و صداقت گردن می نهند آنگاه فرزندان نیز به ارزش های دینی و احکام آن احترام می گذارند.
بر اساس حدیث شریف: «کل ابن اَدم یولد علی الفطرة و انما ابواه هما اللذان یهودانه او ینصرانه او یمجسانه: هر انسانی با فطرت زاده می شود و این والدین اویند که وی را یهودی، نصرانی، و یا آتش پرست می گردانند.«
در حقیقت، این ساختار تربیتی خانواده است که از همان ابتدا ساختار اعتقادی فرزند را شکل می دهد. اعتقاد قلبی اعضای خانواده بویژه پدر و مادر به احکام دینی و در رأس آن «نماز» و چگونگی برپایی آن از نظر انگیزه ایمان درونی، حرمت، خلوص و یکپارچگی رفتاری می تواند به همان میزان نگرش فرزند را به نماز پایدار کند.
به عبارت دیگر، نگرش یا گرایش درونی یک ساخت ذهنی و نیمه پنهان و بعضاً ناهشیار در عمیق ترین لایه های شخصیت است که از طریق آن فرد می تواند آمادگی ویژه ای از نظر روانی در رویارویی با پدیده های، موضوعات، اشیا، مفاهیم، وقایع و بروز عکس العمل توأم به هیجان مثبت و منفی نسبت به انها را داشته باشد.
منابع و عوامل ایجاد این نگرش ها و گرایش ها ریشه در نخستین تجربه ها، عادت ها و برخوردهای مختلفی دارد که نفوذ بسیار تعیین کننده ای در جهت گیری های زندگی آدمی دارد. نگرش های مذهبی نیز واجد همین ویژگی ها و منابع
و عوامل تعیین کننده بویژه در سطح خانواده که نخستین رگه های بنیادی شخصیت و اعتقادات آدمی در آن تکوین می یابد می باشد. در حقیقت، گرایش ها عبارتند از؛ ارزش های مثبت و منفی و یا احکام ارزشی مطلوب و نا مطلوب درباره موضوعات، اشخاص و وقایع که در اثر تجریبات قبلی به شکل پنهان مخفی و نامرئی بوجود می آیند(5)
شکل گیری گرایش و نگرش کودکان و نوجوانان به نماز نیز از همین قاعده پیروی می کند. هر چند تربیت دینی یک فرایند درونی است که محیط و عوامل بیرونی صرفاً زمینه ساز ظهور و شکوفایی آن هستند اما جهت گیری مثبت و منفی این فرایند درونی در قالب گرایش ها و نگرش ها رابطه مستقیمی با ساختار تربیتی خانواده دارد.
از این رو، توجه والدین به چگونگی روش ها و منش های تربیتی خود در شکل دادن گرایش فرزندان به آموزه های دینی آن هم در شرایط پیچیده جامعه امروز و عوامل بازدارنده تربیت دینی می تواند بسیار حیاتی تلقی شود.
از سوی دیگر نقش خانواده در چگونگی انجام مراسم دینی بویژه حضور در هیأت های مذهبی و رفت و آمد در مکان های مقدس مذهبی، نظیر مساجد، حسینیه ها و زیارتگاهها و حرم مطهر و مقدس ائمه اطهار (ع) و… در شکل دهی نگرش دینی کودکان بسیار تعیین کننده است.
خردسالان و کودکان در سال های نخست زندگی تا حدود ده سالگی ممکن است از فلسفه وجودی تقدس این مکان ها آنگونه که بزرگسالان از آن درک می کنند مفهوم روشنی نداشته باشند اما کیفیت حضور معنوی والدین در این مکان ها بویژه مساجد و زیارتگاهها، می تواند نگرش اولیه کودکان را نسبت به این مکان ها در بُعد عاطفی و احساسی شکل دهد که بعدها با توسعه یافتن ابزار های شناختی و درک والا از این فضاهای مقدس می توانند به فلسفه وجودی آن ها پی بردند.
نگرش های بنیادین و اولیه کودک بر نگرش های فرعی او تأثیر مستقیم دارد. اگر نگرش کودک به نماز در سال های نخست به شکل درست تکوین باید رفتارها و احساسات او نسبت به سایر موارد از همین نگرش رنگ می گیرد و به طور کلی دیگر ابعاد زندگی او به شکل یکپارچه تحت تأثیر همان نگرش اولیه در می آید.
در تعریف نگرش Attitude گفته اند: نگرش سازنده ای فرضی مرکب از مؤلفه های شناختی، عاطفی و رفتاری و نسبتاً پایدار و بعضاً نا هشیار که به تدریج برای، تعامل با محیط و تجربیات بیرونی حاصل می شود.
سنگ بنای اعتقادات اولیه و باورهای نخستین در نخستین تجربه ها و احساسات نسبت به موضوعات و پدیده ها پایه گذاری می شود. به تعبیر «فودُر«(6) نخستین تجربه ها، نخستین بازخوردها پایدارترین و ماندگارترین آنهاست.
یکی از مؤلفه های اصلی نگرش، آمادگی برای عمل است که به اقتضای یک حالت روانی و عاطفی پدید می آید. تکالیف دینی که شکل بیرونی اعتقادات و برگرفته از مبانی و فلسفه دین می باشد مهمترین و جامع ترین بستر تربیت دینی محسوب می شود.
تقویت نگرش مثبت به نماز به عنوان یکی از وظایف و تکالیف دینی نیز واجد سه مؤلفه شناخت، عاطفی و رفتاری می باشد. یعنی اولاً فرد از نظر حیطه شناختی باید اطلاعات صحیح و دانش درستی نسبت به اسرار و آثار نماز داشته باشد.)دانستن آداب نماز(. ثانیاً گرایش و باور
قلبی نسبت به اقامه نماز داشته باشد یعنی در هنگام مشاهده مراسم اقامه نماز احساس مثبتی دراو ایجاد شود و علاقه و اشتیاق او را به نماز تحریک کند (دوست داشتن نماز(. ثالثاً در برپایی و اقامه نماز مطابق اوقات مقرر و بر اساس آداب عملی آن رفتار کند. (عمل کردن به نماز(.
پس همانگونه که ملاحظه شد نگرش مثبت به نماز در سه حیطه شناختی، عاطفی و رفتاری به شکل غیر مستقیم، نامرئی و در عمیق ترین لایه های فکری و عاطفی فرد شکل می گیرد.
مؤلفه های سه گانه نگرش مذهبی که به نوعی مؤلفه های ایمان نیز تلقی می شود در آموزه های دینی به شکلی دیگر آمده است. به عنوان مثال در باب ایمان گفته شده است؛ ایمان عبارت از گفتارزبانی (اقرار به لسان) و معرفت قلبی و عمل به اعضا (عمل به ارکان) است(7) در واقع ابعاد ایمان یا نگرش مذهبی به هرمی شبیه است که قاعده اش را عقیده قلبی تشکیل می دهد و اضلاعش را اعمالی که بر آن قاعده استوار شده اند و روح و معنای آن را عواطف و احساسات برخاسته از شناخت و معرفت تشکیل می دهد.
بر اساس یافته های روانکاوی، نخستین تجربه ها، نخستین عادت ها، نخستین باورها و نخستین احساسات پایدارترین آن هاست. از همین رو کودکان که نخستین
تجربه ها و احساسات خود را نسبت به دین و احکام دینی در خانواده از والدین می گیرند می تواند این نخستین ها، مقدس ترین و زیباترین باشد.
به همین سبب است که نگرش های اولیه به مذهب پایدارترین است و به گونه ای که هسته اولیه و جان مایه بنیادی حس دینی را شکل می دهد.
نگرش های اولیه کودک به نماز و چگونگی برپایی آن به همه آداب و فضیلت های زیبا شناسه آن از طریق مشاهده رفتار دینی والدین صورت می گیرد. پاره ای از رفتار ها و احساسات و باورها به شکل ناهشیار و نامرئی به کودک منتقل می شود که از رفتارهای آگاهانه بسیار قوی تر و عمیق تر است. به قول مولوی:
می رود از سینه ها در سینه ها
از ره پنهان صلاح و کینه ها
اگر چه نگرش های دینی به عنوان یک جهت گیری اعتقادی و باور قلبی در خلال دوران رشد کودکی و نوجوانی شکل می گیرد و این نگرش ها و باورها از یک سو به سنت ها و اعتقادات بنیادین اولیه مربوط است و از سوی دیگر به رفتارها، تجربیات، عادات برخاسته از محیط خانواده و جامعه وابسته است اما آنچه که در عمیق ترین لایه های شخصیت باقی می ماند متکی به بخش ناهشیار و
نامرئی شخصیت والدین یعنی بخش «فرامن» آنهاست در واقع کودکان و نوجوان بیش از آنکه از رفتار ظاهری و اعمال صوری والدین خود تقلید کنند از باورها و نگرش های نهفته و پنهان آنها نسبت به آن اعمال و اعتقادات تأثیر می پذیرند. چه بسا والدینی در یک خانواده همه اعمال مذهبی را از نظر ظاهری و انضباط صوری انجام می دهند اما از نظر ایمان قلبی، گرایش درونی و یا اشتیاق باطنی هیچ گونه اثری از خود نشان ندهند. پیداست که اثر تربیتی این نوع والدین از نظر شکل گیری تربیت دینی در کودکان بسیار ناچیز و چه بسا موجب بیزاری فرزند نسبت به آن اعمال می شود.
کودکان از همان ابتدای دوران رشد دارای طبیعتی پاک و فطرتی زلال هستند که باید با روش های «پرهیزی» ونه «تجویزی«، مانع آسیب های تربیتی و عوامل بازدارنده رشد معنوی آنها شد.
عیب روش های تجویزی در این است که بدون آماده سازی مخاطب صرفاً به نصیحت و توصیه های یک سویه پرداخته می شود و چه بسا کودکان و نوجوانان از این باید ها و نباید ها و توصیه های تحمیلی بیزار شوند اما در روشهای پرهیزی سعی می شود از هرگونه اقدامات ناشیانه و نصیحت های ابتر و غیر مؤثر اجتناب شود. این پرهیز و
امتناع دست کم زمینه های تربیتی را برای مراحل بعدی تخریب نمی کند و ذهن و نگرش مخاطب را نسبت به اموزه های بعدی منفی نمی کند.
در حقیقت، کودک در ابتدا طبیعتی «دین پذیر» دارد که اگر راههای پرورش این استعداد ناشیانه و یا آسیب زا باشد این حس دین پذیری به حس دین گریزی و در مراحل بالاتر رشد ممکن است به حس «دین ستیزی» تبدیل شود.
یافته های پراکنده پژوهشی چه در داخل و چه در خارج از کشور در مورد تربیت دینی نشان داده است که سخت گیری های بیش از حد و نیز سهل گیری های بیش از اندازه در فرایند تربیت دینی، ممکن است به نتیجه ای وارونه بیانجامد. خانواده هایی که پیش از موعد «طبیعی» و بدور از نیاز های واقعی و ظرفیت های روان شناختی کودکان به شکل زود رس اقدام به تحمیل آداب دینی فرزندان می کنند به همان میزان از تربیت دینی فاصله گرفته اند که والدین بی تفاوت و واگذارنده فرزندان خود را از هرگونه اقدامی برای پرورش حسی دینی دور می دارند.
رعایت اصل آمادگی، اصل تعادل، اصل ارائه مناسب، اصل زیبایی شناسی و جذابیت و پرورش حسی دینی والدین را یاری می کند که طبیعت زیبا و فطرت والای کودکان خود را در مسیری سالم سازنده و تکانل بخش پژوهش دهند.
همانگونه که آب دادن به یک گلدان دارای اندازه تناسب و تعادل خاصی می باشد و هرگونه زیاده روی موجب پوسیدگی و مرگ، هرگونه دیررس باعث پژمردگی و واخوردگی می شود در تربیت دینی و انتقال آموزه های دینی نیز باید تناسب سنی، ظرفیت ذهنی، آمادگی عاطفی را رعایت کرد.
آن گونه که روان شناسان تحقیق کرده اند، حس دینی نیز مانند سایر نیازها و فرایند های روانی واجد مراحل خاص سنی است که به تدریج در کودک شکل می گیرد. همانگونه که جریان هوش در کودک به تدریج تکوین می یابد و در طول دوران رشد از مراحل خاصی عبور می کند تا به پایان دوره نوجوانی که استقرار هوش انتزاعی است میرسد؛ همانگونه که تکلّم، تجسّم، بازی، تخیل و… در مراحل مختلف سنی به تکامل می رسد حس دینی نیز به منزله یک نیاز روان زدای و فرایند روانی بر اساس قابلیت های فطری و به تدریج ظهور می یابد و از مراحل خاصی عبور می کند.
پاره ای از روان شناسان، تحول رفتار دینی را در کودک به چهار مرحله سنی متمایز که در عین حال مرتبط از یکدیگر هستند تقسیم کرده اند. شناخت ویژگی های هر یک از این مراحل و رعایت تناسب آموزه ها با ظرفیت ها و انطباق تکالیف دینی با توان ذهنی کودکان به والدین
کمک می کند که بتوانند رشد دینی کودکان را پایدار، پویا و بالنده به پیش برند. این چهار مرحله عبارتند از:
1 ـ مرحله رفتاری و تقلیدی که تا قبل از سن مدرسه یعنی6 سالگی ادامه دارد.
2 ـ مرحله حسی و عاطفی که سنین 6 تا 11 سالگی را پوشش می دهد.
3 ـ مرحله عقلانی و برهانی که مصادف با دوره نوجوانی و ظهور تفکر انتزاعی است. (از 11 تا 16 سالگی)
4 ـ مرحله عرفانی و شهودی که غالباً در دوره جوانی و بزرگ سالی رخ می دهد. (16 تا 25 سالگی)
در مرحله رفتاری و تقلیدی، کودک صرفاً اعمال دینی پدر و مادر را به لحاظ ظاهری و فیزیکی تقلید می کند. به عنوان مثال هنگامی که والدین در وعده های مقرر نماز یومیه را بر پا می کنند کودک نیز در مجالست والدین همان رفتار را بدون توجه به ماهیت ارزشی و اعتقادی آن، صرفاً به شکل صوری آن را تقلید می کند؛ کودک ایستادن، رکوع رفتن، سجده کردن و یا نشستن هنگام تشهد در رفتار والدین را تقلید می کند. این تقلید هرچند هنوز از محتوا برخوردار نیست اما جنبه ظاهری و رفتاری آن در نگرش دینی او اثر می گذارد. این مرحله معمولاً تا قبل از 5 تا 6 سالگی اتفاق می افتد.
در مرحله دوم که در سنین 6 تا 11 سالگی رخ می دهد کودک علاوه بر رفتار تقلیدی و مکانیکی احساسات، عواطف و خشوع و خضوع والدین نسبت به نماز را در خود درونی می کند. و در واقع اُنس به عبادت و گرایش عاطفی او به نماز در او تکوین می یابد. هر قدر والدین نسبت به انجام اعمال و احکام دینی دارای احساس والاتر و خضوع و خشوع عمیق تر و زیبا تر در سازه های نگرشی و هیجانی خود ثبت می کند به گونه ای که هنگام مشاهده یک نماز گزار و یا شرایطی که خود شخصاً به رفتار تقلیدی نماز اقدام می کند در هنگام ادای رفتار دینی جلوه هایی از این خضوع و حرمت درونی و قلبی را از خود نشان می دهد. همین احساس مقدس و ارزش گذاری خاضعانه بنیادهای ایمان قلبی او را در مراحل بالاتر رشد شکل می دهد.
در مرحله سوم که مصادف با مرحله نوجوانی و ظهور تفکر و پیدایش هوش انتزاعی یعنی سنین11 تا 16 سالگی است احکام دینی را نه از روی الگو برداری و برهان عقلانی می پذیرد. در اینجا راهبرد تلقینی که در مرحله احساس و عاطفی وجود داشت جای خود را به راهبرد اقناعی مبتنی بر استدلال و برهان شناختی می دهد و
نوجوان مفاهیم دین و اعمال مذهبی از جمله نماز را با استدلال شخصی و از روی عقلانیت می پذیرد. این مرحله از نظر تربیت دینی و رعایت اصول اقناع سازی بسیار مهم است.
آخرین مرحله از تحول تربیت دینی، مرحله عرفانی و شهودی است که به تعبیر روان شناسان بزرگ از جمله اریک اریکسون و موریس دُبس مرحله «شکوفایی مذهب» و «بینش عرفانی» می باشد. در این مرحله علاوه بر استدلال شناختی، تجربه وجودی و شهود قلبی نسبت به مفاهیم متعالی دینی نیز ظاهر می شود.
افرادی که مراحل قبلی تربیت دینی را در یک نظام تربیتی سالم خانوادگی طی کرده باشند آمادگی شایسته ای برای ورود به مرحله «شهود و عرفانی» را دارند.
بنابراین، تحول حس دینی و مراحل پیوسته آن نشان دهنده وجود یک نیاز بنیادی در ساختار روانی و فطری است که اگر زمینه های مساعد تربیتی فراهم باشد و از آن مهم تر عوامل آسیب زای تربیت دینی از صحنه و محیط خانوادگی و اجتماعی حذف شود با سهولت و تمامیت شاهد شکوفایی حس دینی و زیباترین وجه خواهیم بود.
1) وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها؛ و خداوند همه نامها را به آدمی آموخت.
2) مکارم الاخلاق، ص249.
3) نهج البلاغه، عبده، ج3، ص40.
4) به نقل از کتاب: رشد اخلاقی، ارزشی و دینی در نوجوانی و جوانی، تالیف دکتر حسین لطف آبادی، ص92.
5) ر.ک: روان شناسی اجتماعی، یوسف کریمی.
6) ر.ک: روان کاوی و شخصیت، هوشنگ حقنویس، انتشارات امیرکبیر.
7) الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان. نهج البلاغه ـ حکمت227.