فرایند «جهانی شدن» با شتاب فزاینده ی «انقلاب ارتباطات» و رسوخ و نفوذ امواج نا مرئی آن شیرازه و شالوده های فرهنگ های بومی و معنویت درونی را هم تهدید می کند و هم ضرورت آن را برای بشر کنونی فزونی می بخشد! این چالش تناقض نما یعنی تضاد میان «سنت» و «مدرنیته» زمانی به نفع دین داری و دین ورزی تبدیل می شود که بتوان کار کرد دین را بر اساس چهار محور مخاطب شناسی، زمان شناسی، روش شناسی و «زبان گزینی نوین» برای نسل جوان امروز باز آفرینی و باز آرایی نمود.
برای تربیت و تعالی شخصیت و منش نسل آینده ساز ضمن توجه به عوامل مختلف درون مرزی و برون مرزی از یک سو، و عوامل و منابع روان شناختی و جامعه شناختی تربیت دینی از سوی دیگر، باید بر رهیافت های تجربی، و شهودی در پرورش حس مذهبی و عمل به احکام دین که از خاستگاه خانواده به عنوان نخستین نهاد تربیتی نشأت می گیرد تأکید ویژه کرد.
دغدغه ی اصلی والدین به ویژه خانواده های مذهبی این است که درباره ی چگونگی ترویج و گسترش زیباترین، معنوی ترین و با شکوه ترین نشانه ی عبودیت و نماد رفتار دینی یعنی، «نماز» در فرزندان خویش چاره اندیشی کند. باری، هدف اصلی روشن اندیشان مذهبی و علاقه مندان به دین و دین باوری این است که نسل کنونی آن هم در جامعه ای که حاکمیت آن در ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی… متکی به مبانی دینی است به فضائل اخلاقی و ارزش های دینی نزدیک و نزدیک تر شود. چرا که بر این باوریم که سعادت فرد و جامعه و سلامت روانی و اجتماعی تک تک افراد در گرو تن دادن به آموزه های دینی و عمل به احکام انسان ساز آن است. بر پایی «نماز» که نماد فراگیر و جامع بندگی، پرستشگری و خداجویی انسان متعالی است اگر در فرهنگ رفتاری نسل آینده نهادینه شود تمامیت اسلام و مظاهر زیبا و نجات بخش آن در همه ابعاد جامعه رسوخ و نفوذ می کند.
اما در اینجا باید این چالش محوری و ذهن انگیز و در عین حال هراس آور را به بازکاوی و باز اندیشی بکشانیم که چرا علیرغم این همه تلاش و کوشش فراگیر و سرمایه گذاری های مادی و معنوی و تبلیغات حجیم و وسیع رسانه ای و بکار گیری انواع الگو های تربیتی و
آموزشی همچنان به لحاظ نهادینه شدن ارزش های دینی در نسل جدید دچار مشکلات روزافزون هستیم؟ به عبارتی دیگر، چرا بین آنچه در مقام هدف گذاری و برنامه ریزی و سیاستگزاری «قصد» می شود، با آنچه در میدان رفتار و عمل از نسل جوان و نوجوان ظاهر می شود فاصله عمیق و شکاف وسیع وجود دارد؟ به راستی چگونه می توان بین «درون داد» ها و «برون داد» های تربیت دینی ارتباط معنی داری برقرار کرد؟
چگونه می توان «فرهنگ نماز» و آموزه های بنیادی آن را در متن زندگی فردی و جمعی احاد جامعه اسلامی به منزله یک نیاز «درونی و فطری» پرورش و بارور نمود.
شیوه های تبلیغی، الگو های تربیتی و راهبردی آموزشی ما در سطح خانه و مدرسه تا چه اندازه قابلیت و ظرفیت شکوفا ساختن این استعداد فطری را در میان نسل جوان و نو جوان دارد؟
گفته می شود نماز «ترجمان» پیوند معنوی میان انسان و خداوند است؛ آیا می توان این «تجربه قدسی» را صرفاً از
طریق رهیافت های بیرونی و متکی به پاداش و تنبیه مادی جست و جو کرد؟ گفته می شود که نماز تجلی و ظهور اصیل ترین و زیباترین فضیلت های معنوی و فطری انسان است که در اثر بندگی ناب و پرستش الهام بخش و وجدآور انسان عابد و زاهد پدید می آید و این پدیدآوری ریشه در بنیادی ترین لایه های فطرت خداجوی انسان دارد. آیا می توان این نوع احساسات و الهامات را به شیوه های اکتسابی و تصنّعی و با رهیافت های خطابه ای صِرف به وجود آورد؟
به راستی بین آنچه که امروزه در خانواده ها و مدارس به نام «تربیت دینی» و شیوه های ترویج فرهنگ نماز انجام می شود با آنچه که در شیوه های شهودی و معرفت قلبی و ایمان درونی وجود دارد تا چه اندازه فاصله و تضاد وجود دارد؟ مبنای نظری و فلسفی شیوه های رایج در ترویج و تقویت فرهنگ اقامه ی نماز چیست؟ آیا ما به دنبال توسعه و ترویج نماز گذاران به «صورت» هستیم یا در پی تربیت اقامه کنندگان به نماز در «سیرت«؟ به قول آن عارف عابد: «اِنّ المصلین کثیراً والمقیمین به قلیلاً» یعنی: نماز گزار به ظاهر بسیار بینی اما قیام کننده به نماز اندک! چرا که در»نماز شدن» آسان است امّا در «نماز بودن» دشوار!
سؤال اساسی تر و در عین حال درد آور تر این است که عوامل آسیب زدا و باز دارنده تربیت دینی که به نام تبلیغ و تربیت دینی به طور نا خواسته و ناخودآگاه از جانب اولیاء ومربیان تربیتی انجام می گیرد کدام است؟ چند درصد از این عوامل ناشی از شیوه های غلط تربیتی و عمل کرد های دافع و وارونه ما متولیان تعلیم و تربیت است که با «بد دفاع کردن«، «بد عمل کردن«، «بد معرفی کردن دین» و ارزش های دینی موجبات دین گریزی و دین ستیزی را در نسل جوان و نوجوان فراهم کرده ایم؟
پاسخ گویی عالمانه و محققانه به این پرسش های دلسوزانه ما را در باز شناسی شیوه های تربیتی «درست» از «نادرست» یاری می رساند، و فراتر از آن مرز میان «تربیت» و «شبه تربیت«. و «دین یابی درونی» با «دین دهی بیرونی» را مشخص می سازد.
امروزه، جامعه ی ما به دلیل وجود همین شیوه های ناکارآمد در تعلیم و تربیت و تبلیغ، دچار بسیاری از آسیب های فرهنگی در نسل جدید شده است. پیامد های اخلاقی این گونه رفتار ها که ناشی از رویکرد ابزاری و بیرونی به دین و تربیت دینی است موجب دوری پاره ای از جوانان و نوجوانان از ارزش های دینی شده است.
هرگز نباید دین را صرفا به یک احساس محدود و رفتار ظاهری و اخلاق صوری و سطحی تقلیل داد. باید توجه داشت که تربیت دینی و تجربه معنویت دین یک امر قلبی، خود انگیخته و خود بنیاد اما همه جانبه است، و نمی توان آن را به یک بعد خاص محدود کرد. بنابراین، برای تقویت و ترویج فرهنگ ایمان و در رأس آن والاترین و استوارترین نشانه دین که همانا نماز است باید فضای تعلیم و تربیت در خانه و مدرسه را با نسیم عشق مهر و ایمان همراه ساخت.
فرهنگ اقامه نماز در زمان و مکانی نهادینه می شود که فرهنگ رفتاری در قالب ایمان قلبی، وجدان مذهبی، زیبایی سیرت و نیک خلقی و خوش رفتاری در میان اولیا و مربیان ظاهر شود. بر این اساس، اگر اولیا و مربیان و مدیران مدارس با روش های فعال و نیت خالصانه به ترویج فرهنگ اقامه ی نماز بپردازند، کودکان و نوجوانان خود بخود با میل و اراده ی نیک خود به این آیین انسان ساز و لذت بخش روی می آورند، مشروط به آن که بتوانیم بجای روش های تحمیلی و تلقینی به رهیافت های وجودی و قلبی و معطوف به آگاهی و اشتیاق درونی به امر نماز توجه کنیم. به تعبیر زیبای فیلسوف بزرگ تعلیم و تربیت، پستالوزی «انسان از عهده ی هیچ کاری برنمی آید مگر آنکه آن را
بیاموزد، دوست بدارد و به آن بپردازد.
بنابراین تبلیغ نماز و اقامه آن هنگامی به تمامیت و جامعیت دست می یابد که مخاطبان، آن را بیاموزند و همراه با دانش ورزی، بدان عشق ورزی داشته باشند و سرانجام به عمل و رفتار درونی بیارایند. یعنی فرد برای اقامه نماز هم شناخت لازم را داشته باشد و هم از نظر عاطفی و رفتاری آمادگی شایستگی برپایی آن را داشته باشد. در چنین شرایطی است که نماز به منزله ی نشانه ی اخلاق متعالی در سطح رفتاری جلوه گر می شود. به تعبیر گفتمان امروزین تبلیغ نماز در سه «حیطه ی شناختی«، «عاطفی» و «رفتاری» معنا می گیرد.
به قول امانوئل کانت:
»دین را باید در پیوند با اخلاق و کمال معنوی انسان نگریست و نه در آموزش هایی که بنیادشان بر پدید آوردن احساس ترس و یا امید به پاداش است.(1)
وقتی که دین و احکام دینی را در حدّ محرک های خوشایند و نا خوشایند مادی و فیزیکی تقلیل می دهیم و فرزندان را به پاس دریافت این پاداش های خوشایند و یا
اجتناب از محرک های ناخوشایند ترغیب می کنیم نا خواسته و ناخود آگاه دین و رفتار دینی را در حد رفتار های شرطی شده و عادت گونه تقلیل می دهیم. و اگر غایت تربیت دینی از بنیاد بر اساس تشویق و تنبیه باشد ریشه ی خلوص و صداقت و یک پارچگی دین و رفتار دینی از اساس زده می شود و نوجوان از دین چیزی جز ریا و تظاهر یاد نمی گیرد و هیچگاه تجربه ی قدسی دین و رابطه ی معنوی و خالصانه خود با خدا را از درون و به واسطه ی شهود و اشراق و الهام و اکتشاف درونی دریافت نمی کنند.
یک اصل تربیتی که همه ی دست اندرکاران تعلیم و تربیت همواره می توانند پیش روی خود داشته باشند این است که در ترویج فضایل و ارزش های مذهبی که ریشه در فطرت و طبیعت انسان دارد باید آموزه ها با نیاز های درونی و مقتضیات فطری سازگار و همنوا باشد و در غیر این صورت هیچ تعلیم و تربیتی نه تنها به نتیجه مطلوب نمی انجامد بلکه در اغلب موارد به ضد هدف آن تبدیل می شود.
بر اساس آموزه های قرآنی، دین، امری فطری (سوره ی روم، آیه 30(، درون زا و مبتنی بر مقتضیات ذوقی و انگیزشی انسان است. انسان در فرایند دینی شدن و دین ورزی به شکوه و شکوفایی شخصیت الهی خود مدد می رساند. در مدار دین ورزی است که انسان خود را
نیک تر، آرام تر و خوشبخت تر حس می کند؛ در «دین داری» و «دین مداری» است که احساس ارزنده بودن و مفید بودن، در انسان به اوج خود می رسد.
اگر به راستی ما بر این باوریم که دین یک فرایند درونی و فطری است، چرا در شیوه های تبلیغی و تربیتی غالباً دین به منزله ی یک فرآورده ی بیرونی تلقی می شود و سعی می شود بدون توجه به زمینه سازی و بیدار سازی نیازهای درونی افراد، تکالیف دینی در قالب شیوه های تشویق و تنبیه به افراد تلقی و یا تحمیل شود. حال آنکه دین در ذات خود اکراه نا پذیر است و پذیرش آن با شور و وجد درونی همراه است. در این میان «نماز» که به منزله ی مهمترین و محوری ترین رفتار دینی یک رابطه ی تعالی بخش، بین انسان و خالق هستی برقرار می کند، در فرایند تبلیغ آن باید با ظرفیت و لطافت تربیتی برخورد کرد. دین پژوهان بر این باورند که از یک نظر دین امری درونی و فاعلی است که بر اساس تجربه ی باطنی و شهود عرفانی درک می شود و رابطه انسان را با خداوند تحکیم می بخشد و نماز نماد برقراری این رابطه قدسی و خصوصی است که آدمی را از خاک به افلاک و از «بودن» فروکاهنده به «شدن» بالنده ارتقا می بخشد. آیا می توان این تجربه قدسی را با تحمیل و تلقین بیرونی و روش های سطحی و صوری تربیتی پرورش داد؟
به عبارتی دیگر، رهیافتی که آدمی را در این باور رویکرد به خدا نزدیک می سازد، یک رهیافت تجربی، باطنی و برخاسته از نوعی احساس اشراق، الهام و وجد درونی است. آیا می توان این احساس بر آمده از درونی ترین لایه های وجود آدمی و برگرفته از عمیق ترین احساسات و تجلیات فطریرا با شیوه های شرطی سازی و در قالب مکانیزم های تشویق و تنبیه تقلیل و تخفیف داد؟ پاسخ این سؤلات و ابهامات زمانی داده می شود که نتایج روش های آسیب زای تربیت دینی که از طرف اولیا و مربیان به طور نا خواسته و ناهشیار صورت می گیرد بر اساس یافته های علمی و الگو های پژوهشی معتبر مورد بازیابی و بازخوانی قرار گیرد تا بتوان موانع پنهان و آشکار پرورش حس دینی را شناسایی نمود.
1) ر.ک: نگاهی به فلسفه آموزش و پرورش، دکتر نقیب زاده؛ انتشارات طهوری.