جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تعلیم و تعلم اولاد در اسلام

زمان مطالعه: 15 دقیقه

بحث ما درباره‏ى تعلیم و تعلم است، در روایات تربیتى و در روایاتى که مربوط به تربیت اولاد است، مسئله تعلیم و تعلم بچه‏ها از حقوق شمرده شده است و در غالب روایات مى‏خوانیم، حق اولاد بر پدر و مادر این است که آنها را عالم کنند «قال رسول الله (ص(: حق الولد على والده أن یعلمه الکتابة و الرمایة و أن لایرزقه الا طیباً«(1)

و این جمله در بسیارى از روایات وارد شده مراد از تعلیم و تعلمى که در روایات آمده، سه قسمت تعلیم و تعلم مربوط به بچه، مربوط به نوجوان، مربوط به جوان باید باشد و اگر پدر و مادر در این سه قسم از تعلیم و تعلم کوتاهى کنند مقصرند و اولاد مى‏تواند در روز قیامت از آنها بازخواست کند و بعضى اوقات هم به عنوان ثانوى منجر به حرمت مى‏شود.

قسمت اول: معلوماتى است که مربوط به دنیاى بچه است نظیر مدرسه و راهنمایى، دبیرستان و دانشگاه که آنچه واجب است براى پدر و مادر معلومات عمومى است و معلوم است این معلومات عمومى هرچه بالا برود فضیلتى است براى انسان، و پدر و مادر این حق را بهتر مراعات کرده‏اند.

یک قسمت هم مربوط به زندگى است یعنى تعلیم و تعلم که مربوط به زندگى انسان‏هاست مثل اینکه لازم است مادر به دخترش شوهردارى یاد بدهد، خانه‏دارى، بچه‏دارى باید یک دختر 10 – 15 ساله بداند که چگونه باید شوهردارى کرد و این وظیفه‏اى است که

مادر باید انجام دهد، از نظر عمل، از نظر گفتار و طرز شوهردارى را به دخترش یاد بدهد، طرز بچه‏دارى را، بعضى اوقات شنیده شده که مثلاً دختر مدرک دیپلم دارد و یا ما فوق دیپلم اما بچه را بلد نیست بشوید، یا اینکه او را باز کند و بپیچد و این بد است براى دختر و در حقیقت باید بگوییم ننگى است براى مادر.

زیاد اتفاق افتاده است که دختر خانه شوهر مى‏رود اما بلد نیست غذا بپزد، بلد نیست مهماندارى کند، یک برنج و خورشتى بپزد، این نقصى است براى دختر ولو خیلى هم باسواد باشد و در حقیقت نقصى است براى مادر. بعضى اوقات اتفاق افتاده است که دختر رفته خانه شوهر بلد نبوده یک دگمه را بدوزد، چه رسد به این که خیاطى و گلدوزى بلد باشد.

این نقصى است براى دختر ولو اینکه از نظر جهازیه عالى باشد، از نظر مدرک هم لیسانس و دیپلم داشته باشد، دکترا داشته باشد این نقصى است، یک دختر خانم در مرتبه‏ى اول باید خانه‏دارى و بچه‏دارى و شوهردارى را بلد باشد، در مرتبه بعد مدرک دیپلم یا لیسانس یا فوق دکترا داشته باشد، آن مرتبه لازم است، آن مرتبه فضیلت است.

یک دختر خانم باید مادرش طرز شوهردارى را به او یاد بدهد، خود این زن شوهردار باشد و به رخ دخترش بکشاند و به زبان بگوید که باید این طور شوهردارى کنى وقتى شوهر آمد خانه چیزى دست او است زن بلند شود با خوش‏رویى، با سلام، با تشکر آن چیز را از دست شوهر بگیرد. نان باشد، میوه باشد، گوشت باشد و به دخترش هم بفهماند وقتى که شوهرت آمد باید جلوى پاى او بلند شوى و آنچه در دست اوست بگیرى و از او تشکر کنى و بالأخره شوهردارى کردن، بچه‏دارى کردن، خانه‏دار کردن براى یک زن، واجب است.

این پسر که مى‏خواهد تشکیل خانواده بدهد، پدرش و مادرش باید به او یاد بدهند که چگونه باید زن‏دارى کند، باید مرد باشى در خانه، باید مروت و ایثار و گذشت داشته باشى در خانه، علاوه بر اینکه پدر به او یاد مى‏دهد ایثار و گذشت را که انشاءالله بعد مفصل درباره‏ى تربیت عملى صحبت مى‏کنم، از نظر

گفتار باید بنشیند با زبان خوش با تسلط بر اعصاب به بچه‏اش بگوید، بچه‏جان اگر مى‏خواهى سعادتمند شوى در دنیا و آخرت باید اینجور زن‏دارى کنى، باید ایثار و گذشت و فداکارى داشته باشى باید عفو و صفح در خانه داشته باشى، باید شب‏ها بنشیند و به بچه‏اش یاد دهد که در جامعه چگونه باید زندگى کنى باید به او بگوید آدم خوش معامله شریک مال مردم است.

مواظب باش باصداقت باشى، مواظب باش با حقیقت باشى، مواظب باش جامعه تو را طرد نکند و مواظب باش در دل جامعه جا باز کنى مخصوصاً این شبهاى ماه مبارک رمضان بعضى اوقات دیده مى‏شود و این براى پدر و مادرها، براى جوانها ننگ است و باید بگویم ننگى است براى قم دیده مى‏شود ساعت 10 – 11 جوان‏ها نشسته‏اند با هم متلک مى‏گویند یا بازى مى‏کنند به جاى اینکه این جوان ساعت 11 و 12 در مسجد باشد، در راه فراگیرى قرآن باشد، در خیابان‏ها پرسه مى‏زند پدرها باید روى این موضوع احساس وظیفه کنند والا، جوان به مفسده کشیده مى‏شود و یک دفعه خبر برایش مى‏آورند ننگ برایت درست شد، ننگ براى قم درست شد.

مادر باید مواظب باشد، باید بداند دخترش کجا مى‏رود، با که تماس دارد، مگر دختر حق دارد تنهایى نماز جمعه برود و مادرش در خانه باشد، پدرش در خانه باشد، مگر مى‏شود دختر را رها کرد دختر برود، بعد بگوید دختر خانم کجا بودى، بگوید رفتم با هم مباحثه‏ام مباحثه کنم یا رفتم منزل دائیم، رفتم منزل خاله بعضى اوقات به جاى منزل دائى و منزل خاله به جاى دیگر مى‏رود لذا یک دفعه ننگ براى پدر و مادر بار مى‏آورد، یک دفعه خبر بیاورند یک جوان را بردند کلانترى، پدر و مادر بیا کلانترى ببین چه خبر است، بالاتر از این یک دفعه خبر بیاورند دخترت را بردند کلانترى بیا ببین چه خبر است. این نه ننگ براى دختر تو است، نه سر به زیرى براى دختر است تا بمیرد، بلکه سر به زیرى براى طایفه تو، سر به زیرى براى قم است.

آقا شب نخواب اگر پسرت نمى‏خوابد، شب بنشین را بخواه با او صحبت کن، علم به او بیاموز این واجب است این لازم است، «حق الولد على الوالد ان یعلمه» به او بگو آقا طرز زندگى تو این است، به او بگو اگر

رفیق بد داشته باشى در چاه مى‏افتى و اگر در چاه افتادى هزار نفر عاقل هم نمى‏توانند از چاه بیرونت آورند، اگر بازارى است یادش بده بگو اگر متخلف شدى، اگر حقه‏باز شدى، اگر مال حرام آمد مغازه‏ات قرآن مى‏گوید: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ«.(2)

یعنى صدقه مال را زیاد مى‏کند، اما اگر حرام، ربا، غش در معامله، کم‏فروشى بدبختى اگر آمد در مال، این مال را نابودش مى‏کند این آیه را براى پسرت بخوان طرز کسب را به او یاد بده بگو پسرجان من، باید سر کسب سر به زیر باشى، اگر زنى آمد در مغازه وقتى زن رفت نفهمى که جوان بود یا پیر، با جمال بود، یا بى‏جمال، دهاتى بود یا شهرى، پسرجان من، سر کسب باید نجیب باشى تا زنهاى قم به تو مراجعه کنند و پشت سر تو تعریف تو را بکنند، باید با حقیقت و باصفا باشى تا اینکه رفقایت، همسایه‏ات، تجار دیگر به تو اطمینان داشته باشند، و ورشکست نکنى و اگر ورشکست کردى فوراً به فریاد تو برسند و نگذارند رسوا شوى، این وظیفه پدرهاست که با پسرها صحبت کنند، این وظیفه مادرهاست که با دخترها صحبت کنند. باید به این دختر خانم گفت که دختر خانم تو نباید در مغازه بروى اگر چیزى لازم دارى باید من برایت بگیرم، باید پدرت برایت بگیرد اما اگر مى‏خواهى سلیقه‏ات را به خرج بدهى خوب مجبوراً باید با من باشى دختر به تنهایى مى‏خواهد برود در مغازه کار یک دفعه مى‏شود و آن وقتى که شد دیگر بى‏آبرویى براى طائفه و براى قم است یک آن هوسرانى یک عمر پشیمانى، یک آن غفلت مادر، یک عمر سر به زیرى دخترت، تنها برود نماز جمعه، دخترت تنها برود براى خرید، آن هم مغازه‏ى جوان – در تهران آدم مى‏شنود که مثلاً مغازه‏هاى نابابى هستند بعد کم‏کم مى‏بیند که در قم هم هست.

در تهران مى‏شنود که زنهاى جلف یا دخترها مراجعه مى‏کنند به مغازه‏هاى ناباب. در قم هم انسان مى‏شنود که دختر نجیب، دختر عفیف اما نفهمیده و نفهم‏تر از او پدر و مادرش، مراجعه مى‏کند در مغازه‏ى جوان در مغازه‏ى لباس فروشى که جوان مزلفى یا جوان نانجیبى صاحب آن مغازه است. اینها

ننگ است براى پدر و مادرها و پدر و مادرها باید صحبت کنند با پسرها (بعد درباره‏ى تربیت صحبت مى‏کنم) از نظر عمل، از نظر طرز گفتار صحبت مى‏کنم با داد و فریاد نمى‏شود دختر را آدم کرد، نمى‏شود پسر را آگاه کرد، تسلط بر اعصاب مادرى که مى‏خواهد با دختر بزرگش حرف بزند باید تسلط بر اعصابش داشته باشد با تبسم با استدلال.

قرآن در سوره‏ى لقمان یک جمله دارد و این جمله به همه مخصوصاً به پدر و مادرها مى‏فهماند که چگونه باید با دختر و پسرشان حرف بزنند مى‏فرماید: «وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ«(3)

مى‏فرماید لقمان به پسرش موعظه مى‏کرد و وقتى موعظه مى‏کرد مى‏گفت: پسرجان من، شرک نیاور براى اینکه شرک گناه بزرگى است در این آیه شریفه سه تا نکته به کار رفته است:

1- «یا بنى«: پسرکم، عزیزم، جانم، یعنى وقتى با پسرت با دخترت مى‏خواهى حرف بزنى بگو عزیزم، جانم.

2- «و هو یعظه» یعنى باموعظه با تلطف، با مهربانى با او حرف بزن.

3- «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ«: با استدلال یعنى مادر به دختر این طور بگوید دختر عزیزم تو باید با من باشى تو تنها نباید بروى در مغازه‏ى جوان یک دفعه خداى نکرده دشمن مى‏رسد یک تهمت به تو مى‏زند و تا بیایى این تهمت را از بین ببرى آبروى تو مى‏رود آبروى طایفه‏اى مى‏رود.

همچنین به پسر، پسرجان من بیرون نرو ساعت 10 شب در ماه مبارک رمضان جاى یک جوان در مسجد است و خواندن قرآن یا در خانه است و دعاى ابوحمزه ثمالى والا در خیابان هر که مى‏آید رد شود لعنت باد بر آن پدر و مادرى که در خانه خوابیده‏اند و تو را رها کرده‏اند در کوچه که متلک بگویى به زنها، یا نگاه شهوت‏آمیز کنى به دخترها و یا اینکه العیاذ بالله کارهاى ناشایسته کنى، بگو پسر جان من تو مى‏خواهى در اجتماع زندگى کنى، باید شخصیت داشته باشى، باید آبرو داشته باشى باید شخصیت اجتماعى داشته باشى و آن

جوانى که ساعت 11 – 12 در خیابان‏ها فوتبال بازى مى‏کند یا سر کوچه بنشیند حرف بزند این دیگر شخصیت اجتماعى ندارد.

بگو پسر جان من! دیگر دختر عالى به تو نمى‏دهند، مجبور مى‏شوى یک دختر پستى بگیرى، مجبور مى‏شوى یک کسب پستى انتخاب کنى و بالأخره جامعه تو را طرد مى‏کند این نحوه برخورد است و واجب است این تعلیم و تعلم واجب‏تر از دبستان و مخصوصاً راهنمائى و دبیرستان و دانشگاه است. آنها باید باشد گفتم فضیلت است براى اینکه اسلام سه تا علم را علم مى‏داند. ما بقى را فضیلت مى‏داند هر علمى را فضیلتش را امضا کرده جز علمى که ضرر براى جامعه دارد نظیر علوم غریبه مثل علم جادو و سحر و رمل و احضار ارواح و خواب مغناطیسى و اینهایى که مردم گول زن است، یا اینکه مردم را سرگرم مى‏کند و از زندگى باز مى‏دارد و بألاخره برگشتش به مفاسد است و اما غیر از علوم غریبه همه‏ى علوم را امضاء کرده، فضیلت آنها را امضاء کرده اما سه تا علم را علم مى‏داند ما بقى را فضیلت مى‏داند. پیامبر اکرم (ص) وارد مسجد شدند دیدند اطراف یک کسى شلوغ است فرمودند: چه خبر است؟ گفتند: علامه! این خیلى علم دارد، پیامبر پرسیدند علمش چیست؟ جواب دادند یا رسول الله این بلد است که بشمارد آباء و اجداد یک کسى را 7 – 8 – 10 پشت پیدا کند. بقول ما طلبه‏ها علم رجالش خوب است. علم انسابش خوب است مى‏تواند بگوید: تو پسر که هستى. باباى تو پسر که هست. باباى باباى تو پسر کیست. باباى باباى باباى تو پسر کیست تا آخر.

حضرت فرمودند: این علمى نیست که دانستنش نفعى داشته باشد و ندانستنش ضررى بعد فرمودند: «انما العلوم ثلاثة» علم در اسلام سه تا علم است: «آیة محکمة، سنة عادلة، فریضة قائمة» فرمودند: سه تا علم داریم یک علم توحید، علم اصول دین کسى بتواند خدا، پیامبر، امامت، صفات خدا، معاد را اثبات کند معارف اسلامى این یک علم است.

یک علم هم علم اخلاق، بداند رذالت بد است و رذالت چیست و بداند فضیلت کدام است و فضیلت چیست و بداند رذالت را چگونه باید رفع کرد و فضیلت را چگونه باید بدست آورد.

یکى هم علم فقه، مسأله دانستن، فرمودند: اینها علم است»انما العلوم ثلاثة و ما سواهن فضل» فرمودند غیر از اینها دیگر فضیلت است یعنى یک جوان چه دختر، چه پسر در زمان ما مدرک دیپلم داشته باشد فوق دیپلم داشته باشد از نظر اسلام امضاء شده فضیلت است، یک پسرى تخصص در یک فنى داشته باشد لازم است و فضیلت است از نظر اسلام.

البته این انقلاب ما هم اگر بخواهد به جایى برسد که انشاءالله مى‏رسد، جوانهاى ما باید از نظر فرهنگى، از نظر علمى خود کفایش بکنند معلوم است اگر این جامعه اسلامى ما در هر مریض خانه‏اى 10 تا ماما بلکه دکتر متخصص در زایمان از زنها داشت بسیار عالى بود و لازم داریم و باید در انقلاب این کار عملى شود و مسلم فضیلت است، اما فضیلت بالاتر از این قسم دوم است. علم زندگى به دختر و پسر این هم قسم دوم، قسم سوم که بالاتر از این قسم اول و دوم است. علم دین یعنى پسر شما هنوز به تکلیف نرسیده نه تنها خوب باید نماز بخواند، قرائتش صحیح باشد، خوب باید وضو بگیرد وضویش درست باشد، بتواند خوب تیمم کند و تیمم او صحیح باشد، باید این پسر شما قرآن‏خوان باشد، باید این پسر شما مسئله دان باشد آن خانه‏اى که در آن مسئله نیست، آن خانه‏اى که در آن رساله مرجع تقلید نیست مثل خانه‏اى است که در آن مفاتیح و قرآن و مهر نیست.

دیده‏اید در بعضى خانه‏ها مهر نیست، رفته بود جایى براى نماز گفته بود قبله کجاست؟ بلد نبودند قبله کجاست، خوب مهر ندارد، قبله هم ندارد، مفاتیح ندارد، قرآن هم ندارد. حال رساله عملیه در خانه‏ى شما نباشد مثل آن خانه‏اى که مهر در آن نباشد این نمى‏شود.

باید دختر 9 ساله شما نه فقط روزه بگیرد، روزه خوب بگیرد، نه فقط نماز را بدون غلط بخواند باید مسئله‏دان باشد باید خوب وضو بگیرد، خوب تیمم کند، اگر دخترى که 9 سالش تمام است بلد نباشد وضو بگیرد، در روز قیامت این دختر تارک الصلوة است به جهنم مى‏رود پدر و مادرش هم بدانند به دنبال او باید جهنم بروند. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ«(4)

نه فقط خودت باید وضوى صحیح بگیرى، دخترت هم باید وضوى صحیح بگیرد، نه فقط خودت باید حجاب داشته باشى، دختر 9 ساله شما باید بداند وضع قرص صورت در اسلام چگونه است و وضع مو و سینه یا پا در اسلام چگونه است. دختر و پسر شما باید رساله خوان و رساله دان باشند یعنى وظیفه واجب شما این است که شب بنشینى براى دختر و پسرت رساله بخوانى، براى زنت رساله بخوانى، اگر زن شما نداند وضع مسائل عادت زنانگى را آن سه تا خونى که فقهاء در آن لنگ هستند از نظر مسأله اگر این زن نداند به جهنم مى‏رود. براى خاطر اینکه به وظیفه عمل نکرد اما شوهر او هم لنگ است، به شوهر او هم در روز قیامت مى‏گویند چرا زن تو بلد نبود، اگر روز عادتش هفت روز بود و روز هشتم خون دید چه باید بکند، چرا تو یاد او ندادى، او گیر است تو هم گیر هسى شما باید رساله را باز کنى براى دختر و پسرت، براى زن خودت مسئله را بخوانى بعد بگویى هر کس مسئله را زودتر جواب داد جایزه دارد، بعد جایزه بدهى، جایزه حسابى هم بدهى. بعد فردا شب تمرین کنید بگویید دیشب چه گفتیم؟ هر که زودتر جواب داد هر که بهتر جواب داد تشویق کن، ترغیب کن، بارک‏الله بگو، پول بده خیلى تشویق کن تا اینکه زن و بچه تو مسأله دان بشوند وظیفه‏ى زنها همین است وظیفه‏ى مردها هم همین است.

وظیفه‏ى زن و مرد این است که باید اخلاق اسلامى را بلد باشند و یاد بچه هم بدهند یعنى باید بدانند حسد چیست و حسد چگونه باید رفع شود به دختر کوچکش هم که حسود بازى مى‏کند به برادر 2 – 3 ساله‏اش که حسود بازى مى‏کند باید یاد بدهد باید بگوید این حسد است ریشه‏اش از کجا سرچشمه گرفته و با زبان کودکى به او یاد بدهد این حسد را باید این طور رفع کرد.

همچنین دختر 9 ساله شما به فراخور حالش اصول دین باید بلد باشد، اصول دین که تقلیدى نیست، یعنى پسر شما باید بداند اصول دین پنج تا است، اول توحید – یعنى خدا یکى است و دو تا نیست چنانچه بگویید چرا؟ بگوید نمى‏دانم گیر است، پدر و مادرش هم گیر هستند این مسئول است، پدر و

مادرش هم مسئول هستند هر کس به فراخور حالش باید اصول دین را بداند و با استدلال بداند. یک دختر کوچک به اندازه استعدادش اصول دین را باید بااستدلال بداند، یک آدم عامى هم باید با استدلال بداند، پیامبر از انسان نمى‏گذرد، اینها را سرسرى نگیرید، اینها را شما باغفلت با بى‏توجهى از آن مى‏گذرید، از آن گذشته‏اید و یک دفعه خداى نکرده در روز قیامت گیر مى‏افتید قرآن مى‏گوید «ْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ«(5)

یعنى ورشکسته آشکار در روز قیامت آن پدرى است که براى اولادش باید جهنم برود، آن مادرى که براى دخترش باید جهنم برود، پیامبر اکرم (ص) عبور مى‏کرد، یک زنى در حال ریسیدن چرخ بود، زن بى‏سواد است، تازه مسلمان است. پیامبر رسیدند گفتند به چه دلیل خدا در این عالم هست؟ تو که مسلمانى تو که مى‏گویى خدا هست خدا یکى است و دو نیست به چه دلیل؟ زن از چرخ دست برداشت گفت یا رسول الله این چرخ به این کوچکى احتیاج به دست من دارد اگر آن را تاب دهم مى‏چرخد والا نه، وقتى چرخ به این کوچکى احتیاج به مدبر داشته باشد این عالم به این چنانى، احتیاج به مدبر ندارد؟ پیامبر خیلى خوشحال شدند رو کردند به اصحاب فرمودند: «علیکم بدین العجائز«.

از این پیره‏زن باید بگیرید، توحید را از همین پیره‏زن یاد بگیرید طرز اثبات وجود خدا را، هر کس به فراخور حالش باید بداند، جوان عزیزى که سر و کار با منبر و محراب دارى، دیپلم هستى، فوق دیپلم هستى، لیسانس هستى، دکترى هستى، از تو نمى‏گذرند اگر نتوانى اثبات کنى خدا را.

بعضى اوقات فرمول جبر را مى‏دهند دست دختر خانم فوراً حل مى‏کند به همین دختر خانم مى‏گویند، پیامبر اکرم (ص) این پیامبرى که تو پیامبرش مى‏دانى پسر کیست؟ بلد نیست حالا انشاءالله اینجور نیست.

در زمان طاغوت یک مسابقه‏اى گذاشته بودند على پسر کیست؟ یک دسته‏اى از همین دیپلمه‏ها جواب داده بودند، على پسر معاویة بن ابوسفیان!

یک دسته‏اى جواب داده بودند على پسر محمد بن عبدالله، یک دسته‏اى جواب داده بودند پسر عمران، یک دسته‏اى جواب داده بودند پسر ابى‏طالب، یک دفعه از تو بپرسند که امام جعفر صادق پسر کیست و ندانى این ننگ است براى یک جوان باسواد که بلد نباشد اثبات کند توحید را حتى همه‏ى ما باید یک دوره احوال ائمه طاهرین (ع) احوال چهارده معصوم را مطالعه کنیم و دستمان باشد ولو مختصر ولو منتهى الآمال مرحوم محدث قمى این کتاب پرارج، پرقیمت را یک دوره بخواند و بالأخره یک دوره زندگى چهارده معصوم را پیرمردها، پیرزن‏ها، جوانها، باسوادها، بى‏سوادها، باید بدانند این حالا واجب نباشد فضیلتى است، آدم چگونه نداند اینکه پیامبر اکرم (ص) چند سال زندگى کرده و وضع زندگى پیامبر اکرم چگونه بوده، ننگ است انسان نداند اینکه امام زمان کى به دنیا آمده و امام زمان لحظه‏ى ظهورش چگونه است و وقتى مى‏آید چه مى‏شود، خوب ولو این واجب نباشد ولى فضیلت بزرگى است.

حق اولاد است که این نحوه علوم را یاد او بدهند. حق پسر و دختر است بر پدر و مادر که یاد او بدهند اینکه اخلاق اسلام چیست، یاد او بدهند معارف اسلام چیست، یاد او بدهند فقه اسلام چیست باید وقت گذارى کنید روى این، به مدرسه نسپارید گر چه آنها هم مسئولیت دارند یعنى فرهنگ همیشه مسئولیت داشته است مخصوصاً در این انقلاب، معلم، دبیر، استاد مسئولیت دارد در اینکه پسر را، دختر را بسازد، مسلمان بار آورد مخصوصاً در این انقلاب، اما اینکه پدر و مادر بگوید، معلم و مدرسه و راهنمایى و دبیرستان و دانشگاه بچه‏ام را مى‏سازد. این غلط است، این از نظر اسلام درست نیست، این حق کشى است و این جهنم رفتن است همینطورى که خودت مى‏دانى که خدا هست و چرا خدا هست پسر و دخترت باید بدانند که خدا هست، چرا خدا هست باید نحوه معاد را دختر 9 ساله شما بداند.

درباره‏ى ایمان صحبت کردم، زن‏ها روى سخن با شما است یک کارى بکنید ترس از جهنم در دل دختر شما جایگزین شود این دختر عفیف مى‏شود، این دختر با حقیقت مى‏شود، این دختر دیگر سرفراز براى تو مى‏شود پدرها یک کارى کنید این پسر شما از آتش جهنم بترسد، در دلش ترس رسوخ کند بداند

آتش جهنم هست این سرافرازى مى‏شود براى شما، یقین داشته باش و این واجب است و لازم و یقیناً اگر یک پسر و دخترى بداند که جهنم هست آن دانستن که چند روز قبل گفتم، دیگر ساعت 11 در کوچه‏ها نیست.

در تاریخ مى‏خوانیم پیامبر اکرم (ص) رفتند به جنگى زن‏ها این جمله تاریخى را اهمیت بدهند، به بحث امروز اهمیت بدهید مى‏خواستم بحث امروز را تمام کنم نمى‏شود، فردا باید در این باره صحبت کنم.

پیامبر اکرم (ص) رسم داشتند وقتى مى‏رفتند به جنگ، چند نفرى مى‏گذاشتند در مدینه که اینها پاسدارى بدهند و این چند نفر مى‏آمدند خانه افرادى که رفته بودند به جنگ سرپرستى مى‏کردند. یک جنگى پیامبر رفت نظامى‏ها و پاسدارهایش را گذاشتند در مدینه یکى از این جوانهاى پاک سرپرستى خانه خودش را مى‏کرد، پاسدارى مدینه را مى‏کرد و سرپرستى هفت، هشت ده خانه‏اى که شوهرهایشان به جنگ رفته بودند هم مى‏کرد، یک روزى آمد در زد در خانه‏ى رفیق به جبهه رفته‏اش را، زن آمد پشت در او پرسید چه لازم دارى؟ زن شمرد.

نمى‏دانم چه شد آیا پرده عقب رفت چشم او افتاد، آیا زن بد حرف زد یعنى با عشوه‏گرى حرف زد، نازک حرف زد، به قول قرآن شیطان گول زد تحریک شد پناه بر خدا وقتى که چنین شد مرد وارد خانه شد، دست گذاشت بر سینه‏ى این زن یک دفعه این زن دادش رفت بالا که چه مى‏کنى، النار، النار گفت آتش است، آتش است، آتش است، چه مى‏کنى؟ تکان خورد همین جمله‏ى النار، النار او را از خانه بیرون آورد زن رفت دنبال کار خودش اما او دیگر تلاطم درونیش آرام نمى‏گیرد، هى مرتب مى‏گوید: النار، النار و بالأخره دیگر نتوانست پاسدارى کند، دیگر نتوانست سرپرستى خانه‏ها کند، سرپرستى خانه را داد به چند تا رفقایش و قسمت کرد و رفت در بیابان آنجا نماز مى‏خواند گریه مى‏کرد و مى‏گفت: النار، النار.

خوشا آن جمله‏اى که از دل بلند شود به دل مى‏نشیند، خوشا آن دخترى که وقتى جوانى متلکى به او مى‏گوید یک جمله النار، النار بگوید و آن جوان را متلاطم کند به او بگوید و یک تلاطم درونى براى رفیقش پیدا

کند بالأخره پیامبر آمد خبر دادند به پیامبر که قضیه اینطور شده و او هم توبه کرده، معلوم است توبه کرده اما رفته بیابان آنجا صداى النار، النارش بلند است.

پیامبر اکرم آمدند مسجد موقع نماز بود نماز را خواندند وسط نماز ظهر و عصر منبر مى‏رفتند، فرستادند که او را بیاورند وقتى آمد که پیامبر مشغول نماز بود ایستاد در صف، نماز را با پیامبر خواند، پیامبر رفت منبر او یک مرتبه جا خورد که من چگونه چشمم بیفتد در چشم پیامبر به این مى‏گویند ایمان عاطفى که قرآن شریف مرتب روى این صحبت دارد:

»قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ«(6)

یعنى خانم این آیه را مرتب براى دخترت بخوان، یعنى پدر مرتب به جوانت بگو، قرآن مى‏گوید هر کارى مى‏خواهى بکن اما خدا مى‏بیند، پیامبر مى‏بیند ائمه طاهرین و امام زمان مى‏بینند «قل اعملوا فسیرى الله عملکم و رسوله و المؤمنون» وى پاى منبر نشسته بود پیامبر روى منبر قرار گرفت یک وقتى توجهى به وى پیدا کرد، چگونه چشم بیفتد به چشم، پیامبر سر را انداخت زیر، سر به زیر اتفاقاً پیامبر مى‏خواست موعظه کند سوره‏ى «الهیکم التکاثر» را جلو آورد همان سوره‏اى که درباره ایمان راجع به آن صحبت کردم، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ » جوان پاى منبر مثل ماده‏اى که بخواهد منفجر شود منفجر شد. کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ ثُمَّ کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ «(7)

دنیا مردم را به غفلت انداخته، اى کاش مى‏دانستند، اى کاش مى‏دانستند، اى کاش مى‏دانستند اول مرتبه علم الیقین و اینکه باور داشته مى‏دانستند، اینکه جهنم را مى‏بیند در جهنم مى‏افتد و از او سؤال مى‏کنند و با نعمت‏هاى خدا چه کردى.

سوره تمام شد، ناگهان صیحه‏اى زد این جوان افتاد روى زمین خیال

کردند غش کرده رفتند بالاى سر جوان آمدند دیدند مرده!

خانم اگر دختر شما درک کند جهنم را نظیر آدم تشنه که درک مى‏کند تشنگى را، دیگر بى عفت نمى‏شود، نامه عاشقانه نمى‏نویسد، نامه عاشقانه قبول نمى‏کند. آقا اگر پسر شما درک کند آتش جهنم را، باور کند آتش جهنم را دیگر ساعت یازده، دوازده در کوچه‏ها این طرف و آن طرف نمى‏گردد، سر کوچه‏ها نمى‏نشیند، تقلب و حقه بازى نمى‏کند و بالأخره در مراکز فحشا پیدا نمى‏شود و اگر سراغش را گرفتید در مسجد است در پاى منبر و محراب است و این کار لازم است، واجب است.

»حق الولد على الوالد ان یعلمه» حتى بسیارى از بزرگان مى‏گویند اصلاً حق الولد على الوالد أن یعلمه اول و دومى نیست همین آخرى است یعنى علم دین، یعنى اخلاق یعنى معارف اسلامى، یعنى فقه، بحث ناقص است در این باره با شما صحبت مى‏کنم. ان شاء الله‏


1) کنز خبر 45340.

2) البقره، 276.

3) لقمان، 13.

4) تحریم، 6.

5) زمر، 15.

6) توبه، 105.

7) تکاثر 1 – 8.