جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

محبت‏یابى در کودک

زمان مطالعه: 15 دقیقه

بحث ما درباره‏ى محبت‏یابى در کودک است، بچه وقتى به دنیا مى‏آید داراى غرایز و تمایلاتى است، این غرائز و تمایلات دو قسم است یک قسم از آنها بالقوه است نظیر آتش زیر خاکستر و به موقع خود فعلیت پیدا مى‏کند یعنى این بچه تمایل به مال دارد. غریزه‏ى جنسى دارد، ولى غریزه‏ى جنسى او و تمایل به پول و دنیا بالفعل نیست بالقوه است، کم‏کم به مرور زمان فعلیت پیدا مى‏کند، بسیارى از تمایلات بچه اینگونه است وقتى به دنیا مى‏آید، استعدادش در او هست البته بالقوه است، و فعلیت ندارد.

یک قسمت از تمایلات او بالفعل است، همان وقتى که به دنیا مى‏آید این تمایلات با او هست. از جمله آن تمایلات، تمایل به غذا است که این را همه مى‏دانیم وقتى بچه به دنیا مى‏آید، فطرت او درک مى‏کند که گرسنه است و باید پستان مادر را بمکد تا سیر شود، یکى هم غریزه‏ى علم‏یابى او است وقتى به دنیا مى‏آید نظیر غریزه تمایل به غذا که بالفعل است با او است، غریزه‏ى علم‏یابى و مذهب او هم بالفعل است و با او است، لذا دستور داده مى‏شود که اذان در گوش راست او بگویید و اقامه در گوش چپ و همین به ما مى‏فهماند که اسلام مى‏گوید که این بچه اذان و اقامه را درک مى‏کند، این اذان و اقامه در گوش راست او گفتن و یا در گوش چپ او گفتن مؤثر است یا در روایات مى‏خوانیم (که بعد درباره ی آن صحبت مى‏کنم) اگر بچه بیدار باشد، پدر و مادر مواظب باشند با هم همبستر نشوند حتى در روایات دارد اگر این بچه‏ى چند روزه، یک ماهه، دو ماهه بیدار باشد و زن و مرد با هم، هم‏بستر شوند چنانچه این

بچه زناکار شد «فلا یلومن الا نفسه«(1) یعنى این پدر و مادر خودشان را ملامت کنند که باعث شده‏اند بچه بد از کار درآید.

نظیر این روایات که گفتم یا اذان و اقامه‏اى که گفتم و مورد فتواى فقهاى عظام هم هست به ما مى‏گوید: غریزه‏ى علم‏یابى بچه همان موقع با بچه هست، مطلبى هم نقل مى‏کنند که تأیید عرض من است، مى‏گویند: یک زن فرانسوى مغزش خراب شد و احتیاج به جراحى مغز پیدا کرد وقتى کاسه‏ى سرش را برداشتند و عمل مغزى مى‏کردند، چاقوى جراحى به یک جاى مخصوص، به یک نقطه مخصوص که مى‏رسید آلمانى سرود مى‏خواند، تعجب کردند که این زن فرانسوى است چگونه مى‏تواند سرود آلمانى بخواند. دو، سه مرتبه زیر عمل جراحى این قضیه اتفاق افتاد یعنى هر وقتى که چاقوى جراحى مى‏رسید به یک نقطه مخصوصى از مغز این زن، او در زیر عمل جراحى بدون توجه سرود آلمانى مى‏خواند، عمل تمام شد کاسه‏ى سر را گذاشتند بعد از دو، سه روز که به هوش آمد از او پرسیدند، سواد دارى گفت: نه، گفتند: آلمانى بلدى گفت: نه، تعجب آنها بیشتر شد که این زن از کجا سرود آلمانى در مغزش بوده تا اینکه شورا کردند، پزشکان آمدند، روانکاوها و روانشناس‏ها آمدند، جامعه‏شناس‏ها آمدند و بالأخره رسید به اینجا که در جنگ جهانى دوم – مى‏دانید که آلمانى‏ها اول مسلط شدند بر فرانسه و ریختند در فرانسه و آنجا را گرفتند وقتى فرانسه را گرفتند اینها رفته بودند در خانه‏هاى مردم منزل کرده بودند – این بچه در گهواره بوده یعنى این زنى که سرود آلمانى مى‏خوانده بچه‏اى بوده در گهواره و این نظامى‏ها پاى گهواره او سرود آلمانى مى‏خواندند. چون مسلط شده بودند بر فرانسه، آن سرود آلمانى اثر گذاشته روى مغز این زن، روى مغز آن بچه، و در سن 20 سالگى به بالا وقتى که عمل جراحى مى‏کردند آن سرود آلمانى را که اثر گذاشته بود زیر عمل جراحى به طور ناخودآگاه پس مى‏داد. که همین دلیل بر این است که مى‏گویند 7 سال یک مرتبه سلولها عوض مى‏شود، این مربوط به علم و تعلیم و تعلم و اینها نیست و تعلیم و تعلم مربوط به روح است نه جسم.

این قضیه هم به ما مى‏گوید که ساز و آواز در مغز بچه چند روزه اثر دارد حتى این قضیه به ما مى‏گوید: غیبت کردن پشت سر مردم در مقابل بچه، روى مغز بچه اثر دارد، گناه کردن در مقابل بچه روى مغز بچه، در عمق جان بچه اثر دارد.

على کل حال غریزه‏ى علم‏یابى او هم زنده است همان وقتى که به دنیا مى‏آید و از جمله غرائزى که زنده‏ى بالفعل است، غریزه‏ى محبت‏یابى است که بحث امروز ما است، این بچه همان وقتى که به دنیا مى‏آید، همانطورى که غذا مى‏خواهد و فطرتش پستان مادر را طلب مى‏کند، فطرتش ناز مى‏خواهد، تک‏تک قلب مادر را مى‏خواهد، دست نوازش مادر را طلب مى‏کند. فطرتش مى‏گوید: پستان مادر را مى‏خواهم براى مکیدن شیر، براى اینکه سیر شوم و فطرتش مى‏گوید: من محبت‏یابم من قلب مادر را مى‏خواهم که سرم پهلوى قلب مادرم باشد و دست نوازش مادر روى سرم باشد، دست نوازش مادر، تک‏تک قلب مادر، شیر و نوازش مادر از همان روز اول در عمق جان این بچه اثر مى‏گذارد.

لذا اینکه بچه را شیر ندهند، بچه را شیرخوارگاه نبرند، بچه را مهد کودک نبرند اینها، باید توجه به این مطلب داشته باشند که این بچه از خطر جان گرسنه مى‏ماند، باید توجه داشته باشند که این بچه از همان روز اول عقده‏اى مى‏شود و باید مواظب باشند که این بچه از روز اول چنانکه شیر مى‏خواهد، ناز مى‏خواهد، همه زن و مردها این را مى‏دانند، بچه یکماهه وقتى که نوازشش کنى، روى او بخندى، تبسم کنى، مى‏خندد، تبسم مى‏کند و اگر داد سر او بزنى گریه مى‏کند، فریاد مى‏زند. همین یعنى اینکه، من ناز مى‏خواهم، من محبت‏یاب هستم، باید به من محبت کنید، از همان روز اول بچه محبت مى‏خواهد، سال اول محبت مى‏خواهد، سال دوم محبت مى‏خواهد، ده ساله و 15 ساله محبت مى‏خواهد، 20 ساله محبت مى‏خواهد گرچه طرز محبت تفاوت مى‏کند و بعد درباره آن صحبت مى‏کنم که چگونه باید به او محبت کرد و ناز او را کشید.

اما الآن بحث ما این است که در اوایل کودکى وقتى که بچه و یا

نوجوان است وقتى که کودک است باید پدر و مادر ناز او را بکشند، باید به او محبت کنند باید پدر یکى از کارهایش این باشد که بچه‏اش را در دامانش بنشاند، با او زبان کودکى باز کند، با او حرف بزند، دست نوازش روى سر او بکشد؟ این پدرهایى که بچه‏هاى آنها خواب هستند مى‏روند دنبال کارشان وقتى برمى‏گردند باز هم بچه‏هایشان خواب هستند و هفته به هفته پدر را نمى‏بینند مواظب باشند این کار خیلى خطرناک است، این کار عقده مى‏آورد، بچه مهر مادر مخصوصاً مهر پدر مى‏خواهد مادر باید از همان اول یکى از تربیت‏هایش که مهم است ناز کشیدن بچه‏اش باشد یا بچه صحبت کردن نشستن با بچه گفت و شنود کردن، توجه به حرف‏هاى بچه داشتن بچه همان دو ساله و سه ساله حرف دارد، باید مادر به حرف‏هاى او گوش بدهد، باید پدر به حرف‏هاى او توجه کند، بى‏اعتنائى کردن به حرف‏هاى بچه، بى‏توجهى به حرف‏هاى بچه خطر دارد. خطر آن هم خیلى بزرگ است و موجب عقده است.

مواظب باشید بچه‏هاى شما از همان روز اول عقده پیدا نکنند، شما پدرها هر که باشید، در هر مقامى باشید، هرچه کار داشته باشید باید یکى از کارهاى شما رسیدن به این بچه یک ساعت دو ساعت باشد. صبح به صبح قبل از رفتن به سر کارت، شب وقتى که برمى‏گردى اگر کار دارى، اگر طلبه هستى، مطالعه دارى باید اول زن‏دارى کنى، بچه‏دارى کنى بعد از زن‏دارى کردن و بچه‏دارى کردن دنبال کارت بروى و این کار را معمولاً ما نمى‏کنیم یعنى وقتى وارد خانه مى‏شود باید زن‏دارى کند باید به درددل زن گوش بدهد، باید به حرف‏هاى بچه گوش بدهد، باید توجه و تبسم در صورت بچه داشته باشد دست نوازش روى سر بچه بکشد این اگر باشد غذاى روحش است و اگر نباشد موجب عقده براى این بچه است.

معمولاً این بچه‏هایى که در مهد کودک بزرگ مى‏شوند اینها نقص دارند، از نظر استعداد و رشد نقص دارند، از نظر روح نقص دارند این بچه‏هایى که پدرهایشان خیلى کار دارند و خیلى اهمیت به این حرف‏ها نمى‏دهند دنبال غذاى بچه‏اش است نه دنبال غذاى روح بچه، این بچه‏ها بى‏استعدادند، رشد اینها کم است. روح اینها ناقص است. اگر این بچه‏ها عقده‏اى نشوند خود

نعمتى است.

و بالاخره بچه محبت‏یاب است، از همان روز اول محبت‏یاب است، همین‏طورى که جسم او غذا مى‏خواهد و اگر غذا به او ندهید مى‏میرد از گرسنگى مى‏میرد، روح او نیز غذا مى‏خواهد، و غذاى او ناز کشیدن است. از او ناز کردن از شما ناز کشیدن، او محبت مى‏خواهد، غذاى روح او را باید بدهید و اگر غذاى روح او را ندهید عقده مى‏شود.

معناى عقده چیست؟ بعد هم این کلمه در بحث‏ها مى‏آید پس الآن عقده را معنى کنم، چیز خطرناکى است. عقده نظیر یک غده سرطانى است در جسم، نظیر یک دمل خطرناکى است در جسم، دمل خطرناک، غده سرطانى آدم را مى‏کشد آن معناى عقده هم یعنى غده روحى. این غده روحى از کجا پیدا مى‏شود از ضمیر آگاه به ضمیر ناآگاه مى‏رود همین بحث ما است. این بچه محبت مى‏خواهد، اگر محبت به او دادید از نظر روح شاداب مى‏شود، نشاط پیدا مى‏کند، اگر محبت به او ندادید به جاى محبت تندى کردید این ناراحت مى‏شود.

این ناراحتى از ضمیر آگاهش مى‏رود در ضمیر ناآگاهش، یعنى یک مقدارى گریه مى‏کند، یک مقدارى غصه مى‏خورد از این که بابام با من تندى کرد از اینکه بابام به من برگشت از این که بابام ناز مرا نکشید محبت مرا نخرید اول متوجه است ولى کم‏کم فراموش مى‏کند این فراموش کردن معنایش این است که از ضمیر آگاه مى‏رود به ضمیر ناآگاه، دفعه اول، دفعه دوم، دفعه‏ى دهم، دفعه‏ى بیستم آن ضمیر ناآگاه دمل مى‏شود براى روح غده سرطانى مى‏شود براى روح. سرطان و غده سرطانى همین است. معناى عقده این است یعنى ناراحتى‏ها ناملایم‏ها از ضمیر آگاه به ضمیر ناآگاه مى‏رود و در ضمیر ناآگاه و یک غده سرطانى مى‏شود.

این غده سرطانى اگر براى بچه پیدا شد منقسم مى‏شود به 4 قسم یعنى بچه‏هایى که عقده دارند اینها 4 قسم هستند یک قسمت آنهایند که عقده آنها منفجر مى‏شود به طور تصعیدى؛ معنایش این است که همان غده یک ضربانى مى‏شود، یک تازیانه‏اى مى‏شود براى فعالیت و استقامت و صبر و کار.

مى‏گویند: نابغه‏هاى جهان اینجورى هستند، مى‏گویند نابغه‏هاى جهان عقده‏اى بوده‏اند معمولاً هم اینجورى است مثل پاستور، مثل نیوتون، مثل انیشتین، لذا درباره‏ى انیشتین مى‏گویند: پاى برهنه به مکتب مى‏رفت، در مکتب رفوزه مى‏شد، به او توهین مى‏کردند اما آن عقده وقتى بزرگ شد، ضربه‏اى شد، تازیانه‏اى شد براى صبرش، براى استقامتش، براى فعالیتش و توانست نابغه شود. خوب بعضى اوقات نبوغ‏ها اینطورى است اما کم، یک در میلیون، این یک قسمت که عقده منفجر مى‏شود، به قول اینها به طور تصعیدى یعنى نابغه از کار درمى‏آید.

یک قسمت هم عقده منفجر نمى‏شود، خود به خود نابود مى‏شود، اگر تربیت صحیح، معلم صحیح، محیط خوب پیدا شود نظیر پنى‏سیلین که مى‏آید چرک را مى‏خشکاند و نمى‏گذارد که آن دمل اصلاً سرباز کند، نمى‏گذارد دمل منفجر شود، آن آمپول پنى‏سیلین چرک را مى‏خشکاند، یک بچه عقده‏اى اگر بیاید دست یک معلم دانا، دست یک معلم فهمیده، یک بچه عقده‏اى بیاید دست یک پدرى که نادان بوده بچه‏اش را عقده‏اى کرده اما حالا دانا شده، فهمیده شده، بیاید دست یک مادرى که بچه‏اش را عقده‏اى کرده اما الآن فهمیده که چگونه باید تربیت کند اگر تربیت صحیح روى بچه عقده‏اى عمل آید. عقده او به کلى از بین مى‏رود، بدون اینکه عقده منفجر شود. این هم قسمت دوم.

قسمت سوم که خطرناک است اینکه عقده گاهى منفجر مى‏شود به قول اینها بطور تهیجى یعنى با هیجانهاى روحى توأم مى‏شود و عقده منفجر مى‏شود، این منجر به دیوانگى مى‏شود. منجر به ضعف اعصاب مى‏شود. لذا معمولاً دیوانه‏ها، دیوانه‏هاى زنجیرى عقده‏اى بوده‏اند آن عقده تهیجى به قول اینها منفجر شده یعنى آن عقده موجب شده که این دیوانه شده بسیارى از ضعف اعصاب‏ها از اینجا سرچشمه مى‏گیرد. ضعف اعصاب خیلى شدید دارد در خود فرو رفته، خودخورى مى‏کند، یک حال بهت و مبهوتیتى دارد، یک حال انزوایى دارد. اینها هم عقده است اما بطور تهیجى منفجر شده است. و بالأخره معمولاً این قسم سوم عقده منجر مى‏شود به دیوانگى، وقتى کسى در فقر و

فلاکت و یتیمى و دربدرى و بى‏پدرى و یا از پدر و مادرى که نازش را نکشیده‏اند زندگى کند و بزرگ شود، گاهى منجر به دیوانگى او مى‏شود، این دیوانگى سرچشمه مى‏گیرد از عقده او.

این هم قسم سوم، این هم کم است، آنکه بسیار زیاد است غالب عقده‏ها منفجر مى‏شود از راه عادى که 90% از عقده‏ها منفجر مى‏شود. به طور عادى یعنى چه، یعنى وقتى منفجر شد، یک جوان پرخاشگرى از کار درمى‏آید، یک جوانى که به پدرش برمى‏گردد، به مادرش برمى‏گردد. با جامعه نمى‏تواند تماس بگیرد، یک دختر دل مرده‏اى که دیگر نمى‏تواند شوهردارى کند، نمى‏تواند خانه‏دارى، بچه‏دارى کند، نمى‏تواند با مادر شوهرش بسازد، نمى‏تواند با خویشان شوهر بسازد، یک آدم دل مرده‏اى که نمى‏تواند در جامعه زندگى کند، یک آدم بداخلاقى که اگر کاسب باشد، مشترى نمى‏تواند جذب کند. بعضى اوقات هم عقده منفجر مى‏شود از این راه که مى‏خواهد خودش را نشان بدهد به دیگران. مثلاً لباس‏هاى جلفى مى‏پوشد، این هیپى شدن، بیتل شدن، یک لباس تنگ پوشیدن، یک روز لباس گشاد، یک روز صورتش را مى‏تراشد، یک روز مى‏گذارد، یک روز فکل مى‏گذارد، یک روز مى‏تراشد اینها همه و همه از انفجار عقده خبر مى‏دهد یعنى عقده او منفجر شده، شده هیپى، شده بیتل، عقده این منفجر شده این لباس‏هاى مبتذل را مى‏پوشد، یک روز تنگ است یک روز گشاد، یک روز لباس جورى است که مى‏خواهد بنمایاند در جامعه من منم به من نگاه کنید. یعنى مى‏خواهد کارى کند که انگشت‏نما شود. در زنش هست، در مردش هم هست.

بعضى زن‏ها در کوچه وقتى که راه مى‏روند راه آنها چشمک است، طرز راه رفتنشان این است که به من نگاه کنید، این عقده است. این آدم عقده‏اى بوده، نازش را نکشیده‏اند مى‏خواهد از این راه نازش را به جامعه بفروشاند، محبتش نکرده‏اند مى‏خواهد از این راه محبت‏فروشى کند. و وضع اینها اگر دختر باشد خطرناک است براى اینکه زود هم مى‏رود با یک گل گول مى‏خورد به یک تبسم گول مى‏خورد، به یک حرف گول مى‏خورد رفیق نااهل او را زود مى‏برد. نشست و برخاست با رفیق نااهل براى او لذت‏بخش

است. سرو کار با منبر و محراب براى او سخت است اینها عقده‏هائى است که منفجر شده از راه عادى لذا اگر براى بچه‏اى عقده پیدا شود خطرناک است. کم پیدا مى‏شود که آن عقده نازیانه شود براى استقامت و صبر تا بشود نابغه، تا بشود آدم فعال.

بعضى اوقات دیده‏اید بچه یتیم است، اما این بچه یتیم یک آدم مؤدب، فعال با استقامت پشتکار دارى از کار در مى‏آید این عقده‏اى بوده، اما عقده‏اش تازیانه شده براى فعالیتش، عقده‏اش تازیانه شده براى درس خواندنش، عقده‏اش تازیانه شده براى پول پیدا کردنش، مى‏شود یک آدم فوق العاده متمولى، یک آدم فوق العاده باسوادى، یک آدم فوق العاده با شخصیتى اما این کم است یک در میلیون است.

بچه‏هاى شما اینطور نمى‏شوند، معمولاً آدمهاى عقده‏اى، یا دیوانه مى‏شوند یا اعصاب کوبیده‏اى پیدا مى‏کنند و یا یک آدم جلفى از کار در مى‏آیند، بیشتر این عقده‏ایها دو قسم‏اند: 1- دل مرده ها؛ یعنى اگر در جامعه وارد نشود، اگر خدا لطف کند رفیق بد پیدا نکند، یک آدم دل مرده‏اى، یک آدم خودخورى، یک آدم گوشه گیرى از کار در مى‏آید، اگر مرد باشد جامعه او را طرد مى‏کند، اگر زن باشد نمى‏تواند شوهر دارى کند که بسیارى از طلاق‏ها از همین جا سرچشمه مى‏گیرد و یک قسمت آنهایى که وارد جامعه مى‏شوند مخصوصاً رفیق بد پیدا مى‏کنند، جنایتکار مى‏شوند، خیانتکار مى‏شوند. یکدفعه جوان یک بعد از نصف شب مى‏آید، لذت مى‏برد از سر کوچه‏ها لذت مى‏برد از اینکه با لاابالى‏ها بنشیند، بگوید، بخندد، لذت مى‏برد از این که دیگران بگویند این عجب آدم لاابالى از کار درآمد. اینها همه و همه عقده است.

و اگر مادر ناز بچه‏اش را نکشد، اگر پدر مواظب باشد محبت را که بچه مى‏خواهد به او ندهد اگر پدر خداى نکرده ضربه‏ى روحى به بچه‏اش بزند، مثلاً بچه 4 ساله، 5 ساله در جلسه نشسته یکدفعه به بچه‏اش مى‏گوید گم شو، این گم شو یک عقده مى‏شود براى او، این گم شو و همین خفه شو، یک جنایتکار چاقوکشى از کار در مى‏آید، کى کرده است؟ یک جمله پدر که به بچه‏اش گفته است گم شو، به بچه‏اش گفته است خفه شو. اگر خداى نکرده به

بچه‏تان در همان کوچکى دو سالگى، سه سالگى توهین کنید. گفتم چگونه بچه 10 روزه را داد بر سرش بزنید لب ورمى‏چیند گریه مى‏کند.

بچه‏ى دوساله‏تان اگر به او برگشتید لب ورنمى‏چیند، اما روح او چروک پیدا مى‏کند، روح او عقده پیدا مى‏کند، اگر بچه 3 ساله و 4 ساله و 7 ساله‏تان ناز مى‏خواهد، ناز او را نکشیدید به جاى ناز کشیدن العیاذ بالله کتک به او زدید، بدان این کتک زدن خطرناک است، اگر خداى نکرده اعصابت ضعیف است و بخواهد این اعصاب ضعیف روى بچه‏ها پیاده شود، بدان بچه خطرناک از کار بیرون مى‏آید. و بدا به حال آن بچه‏اى که عقده‏اى شود و اتفاقاً مواظب باشید همان اوایل یعنى نوجوان، یعنى کودک، زود عقده‏اى مى‏شود، مواظب باشید از وقتى که بچه به دنیا مى‏آید وقتى که بچه مدرسه مى‏رود خیلى ناز او را بکشید، روایتى هست روایت را نمى‏دانم الآن از نظر سند چگونه است اما مى‏دانم روایت خیلى عالیست که پیامبر اکرم (ص) فرموده است:

»الولد سید سبع سنین و غلام سبع سنین و وزیر سبع سنین«

یعنى بچه شما تا 7 سالگى آقاست بایستى حرف او را بشنوید، ناز او را بکشید، محبت مى‏خواهد به او بدهید و هفت سال به بالا تا 14 سال فرموده است این غلام است باید از او کار بکشید (یعنى درباره‏اش صحبت مى‏کنم(باید مواظب دستش باشید، باید مواظب این باشید که آدم فعالى از کار درآید، و وقتى جوان شد، بالغ شد وزیر شما است یعنى این باز محبت مى‏خواهد اما محبتش این است که با او مشورت کن در کارها به شخصیت او احترام بگذار، با برهان با او حرف بزن با استدلال با او حرف بزن، نمى‏شود به جوان برگردى، نمى‏شود قلدرى با جوانت بکنى چه دختر، چه پسر. نمى‏شود با جوانت بدون استدلال حرف بزنى، اگر مى‏خواهى جوانت حرف‏شنو باشد باید با استدلال، با تلطف با موعظه با او حرف بزنى اینها حرف دارد که بعد درباره‏اش انشاءالله صحبت مى‏کنم.

آنچه الآن به شما مى‏گویم این است دختر شما، پسر شما چه کوچک، چه بزرگ اینها محبت‏یاب هستند، همینطور که شما به فکر لباسشان

هستید، به فکر غذاى جسمشان هستید، باید به فکر روح آنها هم باشید، باید به آنها محبت کنید، باید ناز آنها را بکشید و باید کارى کنید که روح آنها از نظر محبت‏یابى سیر شود و الا بچه شما عقده‏اى مى‏شود و اگر عقده‏اى شد جنایتکار مى‏شود و اگر جنایتکار شد او براى گناهش جهنم مى‏رود، اما شما هم براى خاطر دخالت در کارش که عقده‏ایش کرده‏اید جهنم مى‏روید.

حتى به شما بگویم (شاید بعد درباره‏اش صحبت کنم) آیه‏اى هست در قرآن، این آیه یک معناى ظاهرى دارد، یک معناى تأویلى دارد که امام صادق (ع) تعبیر کرده‏اند، آیه مى‏فرماید:

»ُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً«(2)

معناى ظاهرى آیه این است که اگر کسى شخصى را به ناحق بکشد گناهش به اندازه‏اى است مثل اینکه جهانى را کشته باشد و اگر کسى در شرف مرگ است و شما او را زنده کنید، بچه‏اى در حوض افتاده در حال خفه‏شدن است او را نجات دهید، کسى دم مرگ است با اتومبیل او را به بیمارستان برسانید از مرگ نجاتش دهید، قرآن مى‏فرماید اگر کسى را زنده کنى مثل این است جهانى را زنده کرده باشى، این معناى ظاهرى آیه است. اما امام صادق (ع) معناى تأویلى براى آیه کرده، مى‏فرماید معناى آیه‏ى شریفه این است که اگر کسى را منحرف کنى، گناه این کار به اندازه‏اى است مانند اینکه جهانى را کشته باشى و اگر کسى را در راه بیاورى و بتوانى او را تربیت کنى ثواب آن به اندازه‏اى است مانند اینکه جهانى را زنده کرده باشى.

روى تفسیر امام صادق (ع) بحث ما خیلى اهمیت پیدا مى‏کند براى اینکه این آیه‏ى شریفه مى‏فرماید: پدر، اگر اولادت را تربیت صحیح بکنى، مادر اگر اولادت را تربیت صحیح بکنى و بتوانى یک بچه سالم تحویل جامعه دهى مثل این است که جهانى را زنده کرده باشى. آیه شریفه مى‏فرماید: پدر اگر بچه‏ات از عصبانیت تو منحرف شود، عقده‏اى شود، مادر اگر بچه‏ات را تربیت نکنى بى‏تفاوت باشى و بچه‏ى تو بى‏عفت شود، منحرف شود بدان گناه

این به اندازه‏اى است مانند اینکه جهانى را کشته باشى. لذا سرسرى از بحث نگذرید، اگر به شما مى‏گویم مواظب باشید بچه‏هایتان عقده‏اى نشوند، سرسرى نگذرید، از این گوش نشنوید از آن یکى بیرون کنید. یک بحث خطابى نیست که یک مقدار متأثر شوید که بعد هم از مسجد که بیرون رفتید مثل اینکه اصلاً نشنیده باشید، بحث جدى است.

بحث این است که اگر یک دختر عقده‏اى شود یک دفعه خداى نکرده برایت خبر مى‏آورند که دخترت رفت با یک تبسم، با یک نامه، یک دفعه برایت خبر مى‏آورند پسرت رفت با یک رفیق بد معنایش این است که اگر بچه‏ات عقده‏اى شود دیگر مشکل است که سر و کار با منبر و محراب پیدا کند، سر و کار با جنایت‏کارها با خیانت‏کارها دارد لذا به بحث امروز بیشتر اهمیت دهید تا بحث‏هاى گذشته.

اما باید این را هم مواظب باشید محبت زیادى آن هم غلط است یعنى بچه را لوس و ننر بار آوردن، دیده‏اید. بعضى اوقات این افرادى که مثلاً 4 تا دختر دارد و یک پسر، این پسر را یک جورى بار مى‏آورد از خودراضى، لوس، ننر و این بالأخره هم یک آدم رذل و بدى از کار درمى‏آید. باید این را هم مواظب باشید همینطور که اگر محبت به بچه‏ات نکنى عقده‏اى مى‏شود، اگر افراط کنى لوس و ننر مى‏شود از خودراضى مى‏شود.

قرآن شریف آیه‏اى دارد، آیه خیلى با تأکید مى‏فرماید: اگر بچه‏ات لوس و ننر از کار درآمد، عذاب دنیا دارد، عذاب آخرت دارد، تو هم عذاب دنیا و آخرت دارى. قرآن مى‏فرماید:

»لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ«.(3)

مى‏فرماید گمان نکن آن کسى که کار بد مى‏کند و خیال مى‏کند کار خوب کرده. آن کسى که توقع بیجا دارد فضیلتى ندارد و مى‏خواهد مردم به او احترام کنند، خیال نکن که این از عذاب دنیا نجات پیدا مى‏کند، از عذاب آخرت نجات پیدا مى‏کند نه، در دنیا معذب است در آخرت هم معذب است،

این آیه به ما مى‏گوید: اگر بچه‏ى تو لوس و ننر شد همینطورى که به تو زور مى‏گوید فردا هم که بزرگ مى‏شود و مى‏خواهد به جامعه زور بگوید اگر بچه‏ات لوس و ننر شد، از خود راضى شد خواهرش را مى‏زند، هیچ نمى‏گویى وقتى بزرگ مى‏شود مردم را مى‏زند وقتى مردم را زد آدم ظالمى، از کار در مى‏آید بچه خواهرش را مى‏زند هیچ نمى‏گویى، خیال مى‏کند کار خوبى کرده، وقتى بزرگ مى‏شود مردم را مى‏زند خیال مى‏کند کار خوبى کرده، بچه که لوس و ننر شد، دیگر استقلال ندارد.

به قول عوام مردم مى‏گویند: «بچه بابائى است، بچه ننه‏اى است. مى‏گوید مگر بچه ننه هستى که این جور هستى» یعنى دیگر از خود استقلال ندارد، این وابستگى دارد، وقتى کوچک باشد وابستگى به باباش دارد، وابستگى به مادرش دارد، وقتى بزرگ شود دلش مى‏خواهد وابسته باشد، یک وقت عالم است، دانا است، شخصیت دارد، اما یک غرب‏زده به تمام معنى است این از کجا پیدا مى‏شود، از لوس و ننر بودن بچه.

اگر بچه لوس و ننر شد استقلال ندارد، وقتى وارد جامعه مى‏شود توقع بیجا از مردم دارد، دلش مى‏خواهد مردم به او احترام کنند، خوب مردم به او احترام نمى‏کنند، براى اینکه مردم به کسى احترام مى‏کنند که فضیلت داشته باشد، این فضیلت ندارد، به قول قرآن شریف: یحبون ان یحمدوا بما لم یفعلوا» دلش مى‏خواهد مردم به او احترام کنند با فرضى که فضیلت هم ندارد، خوب مردم به او احترام نمى‏کنند. وقتى مردم به او احترام نکردند آزرده خاطر مى‏شود، از جامعه طرد مى‏شود، دل مرده مى‏شود دیگر دستش به کار نمى‏رود، دیگر حال بازار آمدن ندارد.

بعضى‏ها حال بازار آمدن ندارند اصلاً وقتى که مى‏آید در بازار مثل اینکه خجالت‏زده است اگر انسان ریشه‏یابى کند مى‏بیند که این از بچگى سرچشمه گرفته، بعضى اوقات اینجورى است که دلش مى‏خواهد هى امر کند، به او امر کند، به این امر کند، به او نهى کند، بچه‏اش را به او بدهد نگه دارد. این بچه مرا نگهدار، آن آب را بده بخورم، آن نان را بده من بخورم، این بچه مرا نگهدار. هى امر و نهى به همه، این از کجا سرچشمه مى‏گیرد از

اینکه لوس و ننر بار آمده همین جورى که به پدرش امر مى‏کند، و پدرش هم حرفش را مى‏شنود، مى‏خواهد به جامعه هم اینجور امر و نهى کند، از جامعه منعزل مى‏شود، و این آدم لوس و ننر اگر از آدم عقده‏اى بدتر نباشد، حتماً بهتر نیست.

معمولاً دیده‏اید این آدمهاى از خود راضى خیلى خطرناک مى‏شوند، خیلى جنایتکار مى‏شوند، این آدمهاى از خود راضى دیگر نمى‏توانند اگر دختر باشند شوهردارى کنند، نمى‏توانند بچه‏دارى کنند، نمى‏توانند خانه‏دارى کنند، این آدمهاى از خود راضى نمى‏توانند زن‏دارى کنند، نمى‏توانند بچه‏دارى کنند، نمى‏توانند در جامعه تماس بگیرند، نمى‏توانند گرهى از جامعه بگشایند، همیشه مى‏خواهند گره‏گشایشان دیگران باشند، مى‏شود یک آدم خودخواه، یک آدم خودگرا، نه یک آدم دیگرگرا، وقت تمام شد، اما بحث ناقص ماند و دلم مى‏خواست که این بحث را تمام کنم اما نشد، چون از نظر من بحث خیلى مهم است فردا اگر بشود یک مقدار کم درباره‏ى آن صحبت کنم و بروم سرفصل هشتم.

خلاصه‏ى بحث این شد که بچه‏هایتان چه بزرگ، چه جوان، چه نوجوان، چه کودک، مخصوصاً کودک مواظب باشید عقده‏اى نشوند، مواظب باشید لوس و ننر و از خود راضى هم نشوند، و به شما بگویم حد متوسطش کارى است بسیار مشکل، یعنى خیال نکنید تربیت اولاد کارى است آسان خیلى مشکل است، اما کارى است واجب از اوجب واجبات، کارى است لازم.


1) وسایل الشیعه، جلد 14، صفحه 94.

2) مائده، 32.

3) آل عمران، 188.