جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

آموزش اخلاق

زمان مطالعه: 3 دقیقه

مدت ها قبل بر این باور بودم که کودکانی که در دهه های 1950و 1960 رشد کرده اند، بسیار بهتر از کودکان امروزه رفتار می کنند. البته سوءتفاهم نشود. من نمی گویم که ما در آن زمان کودکان بی عیب و نقصی بودیم. البته ما نیز مرتکب رفتارهای ناپسند می شدیم، اما غالب آن رفتارها در مقایسه با رفتارهای ناپسند کودکان امروزی بسیار اندک و کم اهمیت به شمار می روند. از این دیدگاه، بسیار اهمیت دارد که بدانیم که موارد بزهکاری در میان کودکان و نوجوانان همه طبقات جامعه از دهه 1960 به این طرف رشد چمشگیری داشته است. امروزه نوجوانان مرتکب جنایت هایی می شوند که روزگاری از سوی جنایت کاران بزرگسال انتظار می رفت. جرایمی همچون تجاوز به عنف، قتل، ضرب و جرح، سرقت مسلحانه و قاچاق مواد مخدر.

در دوران کودکی من و همسالانم، ما به طور مخفیانه شیطنت می کردیم و امیدوار بودیم که از چشم بزرگترها پنهان بماند. اما امروزه مدیران و معلمان مدارس به من می گویند که دانش آموزان اهمیتی نمی دهند که آیا بدرفتاری های

آنها توسط مسئولین مدارس دیده می شود یا خیر. آنها ترسی از بزرگترها و عواقب کار خود ندارند. به نظر من همه اینها به خاطر این است که بزرگترها ابزاری برای ترساندن کودکان از دست زدن به رفتارهای ناپسند و غیراخلاقی ندارند.

همچنین در دوران ما، اگر ما مرتکب رفتار غیراخلاقی می شدیم، به غیراخلاقی بودن آن واقف بودیم. به طور مثال هنگامی که من در سال 1965 دبیرستان را تمام کردم، اگر دانش آموزی در امتحان تقلب می کرد، می دانست که مرتکب عمل نادرستی شده است، و اگر تقلب او را می گرفتند، او به معلم خود نمی گفت: «من درست همان کاری را کردم که شما نیز اگر می خواستید در امتحان قبول شوید، می کردید.«

باور کنید این همان چیزی است که امروزه دانش آموزان هنگامی که تقلب آنها گرفته می شود، با صدای بلند یا آهسته بر زبان می آورند. تحقیقات انجام شده توسط دونالد مک کاب، بنیان گذار و رئیس مرکز یکپارچگی آموزشی در دانشگاه روتگرز، نشان می دهد که تقریباً هفتاد و پنج درصد دانش آموزان آمریکایی در مقطع دبیرستانی در امتحانات یا انجام تکالیف درسی مرتکب تقلب می شوند و تنها تعداد اندکی از آنها از عمل غیراخلاقی خود احساس شرم می کنند. یکی از این تقلب کنندگان عقیده داشت: «شما هم جای من بودید، برای موفقیت در زندگی همین کار را می کردید.» و دیگری عقیده داشت: «پشیمانی فقط سبب اُفت شما در زندگی می شود.» عقیده ای که قدری ترسناک به نظر می رسد.

امروزه دانش آموزانی که تقلب می کنند، می بینند افرادی هم که تقلب آنها گرفته شده است، دچار عواقب چندان ناخوشایندی نشده اند. در دورانی که من دانش آموز مدرسه بودم، اگر دانش آموزی در امتحان کلاسی تقلب می کرد و تقلب او گرفته می شد، در آن امتحان مردود می شد و تلاش های والدین و وکیل آنها نیز به جایی نمی رسید. و اگر این تقلب در امتحان نهایی صورت می گرفت، دانش آموز از مدرسه اخراج می شد. اما امروزه بدترین تنبیهی که

برای چنین دانش آموزی در نظر گرفته می شود، این است که در آن درس نمره صفر به او بدهند.

اما در آن دوران من تقلب نمی کردم چون از عواقب وخیم آن می ترسیدم. اما امروزه دانش آموزان دلیلی برای ترسیدن ندارند. امروزه حتی معلمان از تنبیه چنین دانش آموزانی طفره می روند، چون از عواقب احتمالی آن می ترسند. این چیزی بود که برای یکی از معلمان در سال تحصیلی 2ــ 2001 اتفاق افتاد. هنگامی که این معلم تعداد زیادی از دانش آموزان را به خاطر تقلب در امتحان، در درس مزبور مردود کرد، با شکایت والدین آنها روبه رو شد و در نهایت مدیر مدرسه او را مجبور کرد که به همه آنها نمره قبولی بدهد و سپس از آن مدرسه برود.

همچنان که می بینید، کودکان هیچ نقشی در ایجاد چنین مشکلی ندارند. کودکان همواره تمایل دارند که از آسان ترین راه به هدف خود دست یابند. در واقع این بزرگترها هستند که قاطعانه به کودکان نمی آموزند که تقلب کار نادرستی است و هیچ توجیه و عذری برای آن پذیرفته نمی شود.

مشکل این است که امروزه 1ــ کودکان عقیده دارند که هدف وسیله را توجیه می کند و 2ــ غالب بزرگترها نیز مقاومت لازم را در برابر چنین طرز تفکری از خود نشان نمی دهند.