در طی سی سال گذشته غالب روان شناسان به والدین توصیه کرده اند که محروم سازی (اجبار به نشستن چند دقیقه روی صندلی پس از بدرفتاری) را می توان برای رفع هر گونه بدرفتاری فرزندان به کار گرفت. روزگاری بود که من خودم این تکنیک را در مقابله با بدرفتاری فرزندانم اریک و اِمی به کار
می بردم و دیگران را هم به استفاده از آن توصیه می کردم. در نهایت من متوجه شدم که محروم سازی فقط در مورد کودکانی کاربرد دارند که به طور کلی کودکان مؤدب و خوش رفتاری هستند و در مورد کودکانی که دارای مشکلات رفتاری فراوان و حادی هستند، کارآیی ندارد.
فرزندی که مشکل رفتاری خاصی ندارد، هنگامی که از مسیر تعیین شده خارج می شود، حتی یک اخم و در نهایت مجبور ساختن او به این که چند دقیقه روی یک صندلی بنشیند، می تواند موجب تصحیح رفتار او در آینده شود. اما هزاران بار نشاندن یک کودک خارج از کنترل روی صندلی، تغییری در رفتار او ایجاد نخواهد کرد. استفاده از این تکنیک در مورد این نوع کودکان مانند آن است که بخواهیم فیلی را با پشه کش کنترل کنیم.
مشکل امروزه والدین این است که آنها تمایلی به استفاده از عواقب تنبیهی نامعمول ندارند؛ زیرا روان شناسان آنها را متقاعد ساخته اند که این گونه تنبیهات موجب آسیب رسانی به کودک می شوند. البته تنبیهات بزرگ موجب ناراحتی کودکان می شوند. آیا چنین تنبیهاتی از نظر روانی تأثیری منفی بر کودکان باقی می گذارند؟ در پاسخ باید گفت اگر منصفانه به کار گرفته شوند و منجر به اصلاح رفتار کودک شوند، «خیر«.
تنبیه بزرگ اریک: دو هفته پس از آغاز سال تحصیلی یکی از معلمان پسرم اریک به ما تلفن کرد و اظهار داشت که او از انجام کار کلاسی سر باز می زند. او گفت اگرچه اریک نظم کلاس را بر هم نمی زند، اما به جای انجام کار کلاسی با دیگران صحبت می کند. من و همسرم به طور روشن و مستقیم به اریک گفتیم «خودت این مسئله را حل کن.» در واقع ما اطمینان داشتیم که اریک از توانایی لازم برای مدیریت درسی خود برخوردار است و در این باره نیازی به نظارت ما ندارد.
من به اریک گفتم: «اگر گزارش تحصیلی تو که تا شش هفته دیگر صادر می شود، حکایت از آن داشت که تو نتوانسته ای این مسئله را حل کنی، آن گاه
من و مادربزرگت این مسئله را حل خواهیم کرد. آیا حرفی برای گفتن داری؟» و او گفت که منظور ما را فهمیده است.
شش هفته بعد گزارش تحصیلی او را دریافت کردیم. گزارش تحصیلی او بسیار ناراحت کننده بود. یک بار دیگر من و همسرم با اریک نشستیم و من گفتم: «گزارش تحصیلی تو نشان می دهد که تو نخواستی مسئله ات را حل کنی، بنابراین ما اقدام به حل این مسئله خواهیم کرد. از الان تا چهار هفته بعد، جز در مواقعی که در مدرسه یا با ما در بیرون از خانه هستی، در اتاقت به سر خواهی برد و جز برای رفتن به دستشویی، حمام و صرف غذا، از آن بیرون نخواهی آمد. در طی این مدت یک ساعت زودتر چراغ اتاقت خاموش خواهد شد و به بستر خواب خواهی رفت. پس از چهار هفته ما وضعیت تحصیلی تو را از معلمانت خواهیم پرسید، و اگر حتی یکی از آنها همچنان از وضعیت تحصیلی تو رضایت کامل نداشته باشد، محدودیت های مزبور برای چهار هفته دیگر تمدید خواهد شد. در ضمن باید خاطرنشان سازم که تو حداقل هفت سال دیگر با ما زندگی خواهی کرد.«
لازم به گفتن نیست که اریک از حرف های من بسیار تعجب کرده بود. اما هیچ گاه خیال نمی کرد که ما حتی در بدترین شرایط نیز اقدام به چنین کاری کنیم. چهار هفته بعد که ما گزارش تحصیلی اریک را دریافت کردیم معلمانش در آن نوشته بودند: «ما نمی دانیم که شما چه کار کردید که اریک به طور کامل به یک دانش آموز نمونه تبدیل شده است.» از آن روز به بعد هرگاه احساس می کردیم که اریک قدری در انجام وظایف تحصیلی خود کوتاهی می کند، به او می گفتیم: «آیا یادت می آید که در زمانی که کلاس پنجم بودی چه اتفاقی افتاد؟» تا آنجایی که من به یاد می آورم من و همسرم دیگر بار با چنین مشکلاتی از جانب اریک روبه رو نشدیم.
تنبیه بزرگ بنسون: بنسون هم در مدرسه و هم در خانه دارای مشکل رفتاری عمده ای بود. او بی نظمی می کرد، به معلمان و والدینش احترام
نمی گذاشت و از دستوراتی که به او داده می شد، سرباز می زد. در جلساتی که والدین او با معلمان کلاس سوم و مدیر و مشاور مدرسه داشتند، به طور مداوم به آنها گفته می شد که فرزندشان دچار اختلال کمبود توجه (ADD) است. والدین بنسون عقیده داشتند که ADD یک اختلال ژنتیک است و بنابراین کاری از دست آنها برنمی آید. به آنها گفته شده بود که دارودرمانی می تواند در کنترل فرزندشان به آنها کمک کند. اما والدین بنسون تا ماه ها از مراجعه به روان پزشک خودداری کرده بودند و حاضر نبودند که فرزندشان تحت دارودرمانی قرار گیرد. لازم به ذکر است که برخلاف آنچه که به والدین دارای فرزند مبتلا به ADD گفته می شود، هنوز از نظر علمی ثابت نشده است که ADD یک اختلال ژنتیکی است یا این که در اثر برهم خوردن تعادل بیوشیمیایی یا ناهنجاری ساختاری مغز ایجاد می شود.
مادر بنسون در جلسه مشاوره ای که با من داشت، اظهار داشت: «من و همسرم بیش از این تاب تحمل شیطنت های او را نداریم و طاقت مان تمام شده است.» آن روز که بنسون به خانه می آید، می بیند که درب اتاقش که همه وسایل ورزشی، تفریحی او از جمله تلویزیون و بازی های کامپیوتری او در آن قرار داشت، قفل شده است. والدینش به او می گویند که از این پس فقط حق دارد که صبح ها پانزده دقیقه به منظور پوشیدن لباس مدرسه و شب ها نیز پانزده دقیقه برای پوشیدن لباس خواب به اتاقش برود. و هر شب نیز باید سر ساعت هفت و نیم روی کاناپه اتاق نشیمن بخوابد. همچنین به او یادآور می شوند که این محدودیت ها در هفت روز هفته به مدت یک ماه همچنان تداوم خواهد داشت.
بنسون که کاملاً متعجب شده بود، والدینش را تهدید می کند که از آنها به مقامات دولتی به اتهام کودک آزاری شکایت خواهد کرد. اما والدینش به او می گویند که او در این مدت از غذای کافی بهره مند خواهد شد و مراقبت لازم از او به عمل خواهد آمد.
در طی یک ماه مزبور بنسون حق نداشت که در هیچ یک از فعالیت های پس از ساعت مدرسه شرکت کند، دوستانش را ببیند، از تلفن استفاده کند، تلویزیون ببیند یا جایی بدون همراهی والدینش برود. علاوه بر این والدین بنسون به او یادآور می شوند که هرگونه بدرفتاری او در مدرسه یا در خانه، موجب خواهد شد که یک هفته به مدت زمان یک ماهه مزبور اضافه شود، و در ضمن هیچ رفتار خوبی مدت زمان محدودیت های در نظر گرفته شده را کاهش نخواهد داد.
چند روز بعد مادر بنسون به من گزارش کرد «معلم بنسون امروز به من تلفن کرد و اظهار داشت که بنسون کاملاً به یک دانش آموز دیگری تبدیل شده است. او گفت تا به حال شاهد چنین تغییر سریع و چشمگیری در یک دانش آموز نبوده است. بنسون در خانه نیز به یک فرزند نمونه تبدیل شده است.«
چهار هفته بعد قفل اتاق بنسون برداشته شد و به بنسون گفته شد که در صورت مشاهده اولین بدرفتاری از سوی او در خانه یا مدرسه درب اتاق او دوباره قفل خواهد شد. پی گیری های انجام شده تا یک سال بعد نشان می داد که والدین و معلمان بنسون همچنان از عملکرد او در خانه و مدرسه رضایت کامل دارند.
تنبیه بزرگ استومپانلا: استومپانلا پنج ساله بود که والدینش تصمیم گرفتند به کج خلقی های او پایان دهند. کج خلقی ها و قشقرق بازی او هنگامی رخ می داد که والدینش، از انجام یکی از درخواست های او امتناع می کردند و یا هنگامی که والدینش درخواست انجام کوچکترین کار را از او داشتند (مانند جمع کردن اسباب بازی ها از اتاق نشیمن) او از ته دل جیع می کشید، خودش را کف زمین پهن می کرد و اشیاء را به این طرف و آن طرف پرتاب می کرد.
طرح اصلاح رفتار استومپانلا ساده بود. قرار شد اولین بار که او شروع به قشقرق بازی کرد، او را به حمام بفرستند: جایی که در ضمن امن بودن برای او
کسل کننده بود و اگر در آنجا نماند، او را دوباره به آنجا بفرستند و درب آن را قفل کنند. هنگامی که او آرام می گرفت، می توانست از آنجا خارج شود. برای بار دوم جریمه قشقرق بازی او این بود که به داخل حمام فرستاده شود و در ضمن مابقی روز از همه امتیازات خود محروم شود. به این معنا که او نمی توانست در طی آن روز تلویزیون تماشا کند، بیرون از خانه برود و یا دوستانش را ملاقات کند. جریمه سومین قشقرق بازی او در همان روز این بود که تمام روز در اتاقش بماند و پس از صرف شام به اتاقش برود و بخوابد. تجربه به من نشان داده است که استفاده از این تکنیک در خاموش سازی طیف وسیعی از مشکلات رفتاری کودکان بسیار مؤثر است. همچنین والدین استومپانلا به او اطلاع دادند که تا زمانی که به مدت یک ماه دست از قشقرق بازی برندارد، هیچ اسباب بازی و لباس و خوردنی های لذت بخش برای او نخواهند خرید و به سینما و یا هر جشن و سرگرمی ویژه کودکان برده نخواهد شد.
اگرچه در ابتدا رفتارهای مشکل آفرین استومپانلا بسیار بدتر شد، اما والدین او همچنان بر قواعد تنبیهی خود ایستادند و آن را به مرحله اجرا درآوردند. لازم به گفتن نیست که در دوهفته نخست استومپانلا غالب روزها را در اتاقش به سر برد. در نهایت او متوجه شد که بهتر است دست از قشقرق بازی بردارد و به طور کامل آن را کنار بگذارد. از آن پس استومپانلا هرگاه احساس می کرد که ممکن است جیغ و فریاد به راه بیاندازد، لب و لوچه خود را ور می چید و به داخل اتاقش می رفت.
برخی اوقات من از تنبیه بزرگ با عنوان تنبیه به یادماندنی نام می برم. به این معنا که این تنبیهات همواره در ذهن فرزندان باقی می مانند. در واقع تنبیهاتی که آثارشان خیلی زود از ذهن فرزندان پاک می شوند، فاقد تأثیر تربیتی درازمدت هستند. با وجود این منظور من این نیست که استفاده از تکنیک تنبیه بزرگ برای حل بدرفتاری های فرزندان کافی است. بلکه در کنار استفاده
از این تکنیک باید عزم و تعهد خود را در حل معضل پیش آمده به فرزند خود نشان دهید. معمولاً اقدامات سه گانه مندرج در این تکنیک برای خاموش سازی غالب بدرفتاری های فرزندان کافی به نظر می رسد. اما ممکن است فرزند شما از جمله آن کودکانی باشد که لازم است، بارها و بارها این تکنیک درباره آنها به کار گرفته شود تا آن که عاقبت فرزند شما متوجه شود که شما از موضع خود کوتاه نمی آیید.