پرسش: من و شوهرم دارای یک دختر پنج ساله و یک پسر دو ساله هستیم. پسر ما این اواخر بسیار به من وابسته شده است. در حدود سه ماه پیش، پس از آن که اطاق خواب او را از خودمان جدا کردیم، دچار اضطراب جدایی شد. از آن پس او بسیار به من وابسته شده است. او فقط از من می خواهد که کاری را برایش انجام دهم و اگر پدرش بخواهد کوچک ترین کاری برایش بکند، داد و فریاد می کند. اما روزها که با پرستارش به سر می بَرَد، رفتار بسیار خوبی دارد. من تا دو هفته دیگر به قصد انجام کارهای تجاری خود به شهر دیگری خواهم رفت
و چند روزی دور از خانه خواهم بود. حال پرسش من این است که آیا می توانم کاری کنم که تحمل نبود چند روزه من برای او آسانتر شود؟ البته من تعداد زیادی اسباب بازی های سرگرم کننده برای او خریدم تا در نبود من، خود را با آنها سرگرم کند. نمی دانم آیا مؤثر خواهد بود یا خیر.
پاسخ: توصیه من که شاید برای شما عجیب و غیر روان شناختی به نظر رسد، این است که به سادگی و بدون هیچ تشریفاتی او را ببوسید و از منزل خارج شوید. تشریفات طولانی به منظور خداحافظی و تلاش شما برای توضیح به او که به کجا می روید و چرا می روید، نه تنها تأثیر مثبتی ندارد بلکه شرایط را از آنچه هست بدتر می کند و رنج جدایی را برای شما و او افزایش می دهد.
چند ماه قبل قرار بود نانسی، عروس ما، توماس نوه دو ساله ما را چند روزی نزد ما بگذارد تا بتواند در یک مراسم میهمانی شرکت کند. همسرم به من گفت که توماس به مادرش بسیار وابسته است و به طور حتم جدا شدن از مادرش برایش بسیار مشکل خواهد بود.
من نانسی و توماس را در سالن فرودگاه ملاقات کردم. همچنان که به طرف ماشینی که همسرم در آن منتظر ما بود، می رفتیم، به نانسی گفتم باید به سرعت عمل کند و او موافقت کرد. پس از رسیدن به ماشین، نانسی، توماس را در صندلی ویژه کودکان در داخل ماشین نشاند، او را بوسید و سپس درب ماشین را بست و رفت. سپس ما حرکت کردیم. تقریباً پس از گذشت پنج دقیقه توماس متوجه شد که مادرش در ماشین نیست. در این لحظه چهره او در هم رفت و به گریه افتاد. اما هنگامی که مادربزرگش و من با او صحبت کردیم و توضیح دادیم که چه چیزهای خوبی در انتظار اوست، گریه اش را متوقف کرد. دو روز بعد نانسی برگشت تا فرزند کاملاً سرحال و خوشحالش را تحویل گرفته و با خود ببرد.
بنابراین شما و همسرتان بایستی به این روند غلط که یک کودک دو ساله برای شما تصمیم بگیرد که برایش چه کاری را بکنید و چه کاری را نکنید، پایان دهید. چطور یک کودک ده کیلویی می تواند به پدرش دستور دهد که از امور مربوط به او خودش را کنار بکشد؟ جیغ می کشد؟ بکشد. مقاومت می کند؟ بکند. مانند کودکی که دچار حمله هراس شده باشد، واکنش نشان می دهد؟ بدهد. پدرش باید قاطعانه هر کاری را که قرار است برای او انجام دهد، انجام دهد. او بایستی که هیچ توجهی به جیغ و داد او نکند و شما نیز باید هیچ واکنشی از خود نشان ندهید. البته از کلمات محبت آمیز می توانید استفاده کنید. به طور مثال پدرش می تواند با او این گونه سخن بگوید: «خُب حالا بابا می خواهد لباس تو را عوض کند. همه چیز خوب و عالیه، اما اگر تو می خواهی جیغ بزنی، می توانی این کار را بکنی، جیغ زدن هم خوب و عالیه. بابا دوستت دارد. خیلی هم دوستت دارد.«
در پایان باید خاطرنشان کنیم که اگر همین امروز رابطه با پسرتان را تحت کنترل خود در نیاورید، در آینده، متحمل هزینه بسیار سنگینی خواهید شد. یادتان باشد، همین امروز و نه فردا.
پرسش: بسیار نگرانم. لطفاً به من کمک کنید. من مادر دو پسر شش ماهه و دو ساله و نیمه هستم، مشکلات من با پسر بزرگ تر است. این پسر بسیار خوش رفتار، راحت و دوست داشتنی، هنگام رفتن به مهدکودک دردسرساز می شود. این دومین سال است که این گونه رفتار می کند. سال قبل هنگامی که او را به مهدکودک می سپردم، حدود ده دقیقه گریه می کرد و سپس ساکت می شد. اما امسال مربی اش به سختی او را از ماشین بیرون می آورد. او گریه می کند، خودش را روی زمین می اندازد و مقاومت می کند. امروز صبح هنگامی که مربی اش سعی داشت او را از ماشین بیرون بیاورد به او پرخاش کرد. اکنون به من تلفنی خبر دادند که رفتارش گستاخانه و غیرمحترمانه شده است. دیروز
هنگامی که مربی اش به خاطر خطایی که از او سر زده بود، او را توبیخ کرده بود، اشیاء دم دستش را به سمت او پرتاب کرده بود. مربی اش عقیده دارد که او به خاطر آن که برادرش در خانه نزد ما می ماند، در مهدکودک احساس ناامنی می کند. او در خانه چنین رفتارهایی را از خود نشان نمی دهد. همچنین مربی اش گمان می کند اعمال یک سیستم پاداش دهی ویژه می تواند در این باره مؤثر واقع شود. چیزی که من موافق با آن نیستم. آیا راه حلی برای این معضل وجود دارد؟
پاسخ: در ابتدا بایستی تصدیق کنم که معضل فرزند شما ارتباطی با تولد برادرش ندارد. زیرا مشکل او از پارسال و قبل از بدنیا آمدن برادرش شروع شده است. همچنین با نظر شما در مورد ناکارآمدی سیستم پاداش دهی ویژه موافق هستم. هنگامی که یک کودک رفتار ناخوشایندی را از خود به نمایش می گذارد، تنبیه تنها راه چاره است. متأسفانه مهدکودک ها و مراکز پیش دبستانی مجوز لازم در این زمینه را ندارند.
با همه این احوال، برنامه آموزشی که فرزند شما در آن شرکت دارد یک برنامه اختیاری است. و هنگامی که یک کودک دو ساله از شرکت در آن سر باز زده و مقاومت روزافزونی از خود نشان می دهد، من توصیه می کنم که بیش از این او را مجبور به رفتن به مهدکودک مزبور نکنید. زیرا ارزش جنگیدن را ندارد و در ضمن این احتمال وجود دارد که شما برنده این جنگ نشوید. اجازه دهید چند هفته بگذرد و سپس او را به یک مهد کودک دیگر بفرستید. گاهی مواقع تغییر مهدکودک یا مدرسه می تواند به تمام این مشکلات پایان دهد.
پرسش: چگونه می توان یک کودک را به اطاق خواب خودش فرستاد؟ شش ماه قبل هنگامی که شوهرم به خاطر مسایل شغلی مدت کوتاهی را در خانه نبود،
به پسر هفت ساله ام اجازه دادم که شب ها در اطاق خواب ما بخوابد. هنگامی که شوهرم به خانه برگشت، چند شبی را پسرم با خواهش و تمنا از ما خواست که تا چند شب دیگر هنگام خواب در کنار ما باشد. و ما موافقت کردیم. اما پس از گذشت چند شب چون با مقاومت ما روبه رو شد شروع به گریه و زاری کرد و از رفتن به اطاق خوابش امتناع کرد. در نهایت موافقت کردیم که در اطاق خوابش اجازه داشته باشد که تا دیروقت تلویزیون نگاه کند تا خوابش بگیرد. اما مشکل اینجا بود که چرخه خواب او به هم خورد تا جایی که صبح ها نمی تواند مانند سابق از خواب بیدار شود. حالا اگر او را از تماشای تلویزیون منع کنیم ناراحت می شود و تقاضا می کند که به اطاق خواب من و همسرم بیاید. اکنون ما احساس می کنیم که با معضل بزرگی روبه رو هستیم که توان حل آن را نداریم. لطفاً به ما کمک کنید.
پاسخ: مشکل این نیست که پسر شما می خواهد در اطاق خواب شما بخوابد و یا این که می خواهد تا دیروقت تلویزیون تماشا کند، بلکه مشکل این است که شما و همسرتان نمی خواهید فرزندتان را ناراحت سازید. بله شما اشتباه کردید که او را به اطاق خواب خود راه دادید و باز هم اشتباه کردید که اجازه دادید تا دیروقت تلویزیون تماشا کند. اما اشتباه اصلی جای دیگری است. شما باید بدانید که اگر شما به فرزندتان یک سانت فضای اضافی بدهید او سپس درخواست یک کیلومتر را خواهد کرد. بزرگترین اشتباه شما در طی هفت سال گذشته این بوده است که در غالب موارد تصمیم نگرفته اید که او را ناراحت سازید. در نتیجه شما هرگز او را مجبور نساخته اید که رفتار ویژه کودکان دو یا سه ساله را کنار گذاشته و واضح ترین اصل واقعیت را بپذیرد: قرار نیست که توقعات او همواره برآورده شوند.
این که کودک شما برای آمدن به اطاق خواب شما، گریه و زاری می کند، چیز بی اهمیت و پیش پا افتاده ای است. یک کودک قدرت تشخیص نفع و ضرر
خود را ندارد. اثبات این حقیقت را می توان به هنگام ناراحتی کودکان از تصمیمات خوب والدین مشاهده کرد (به طور مثال برو مسواک بزن) و یا شادی آنها از تصمیمات اشتباهی که والدین می گیرند (به طور مثال اگر حوصله اش را نداری مدرسه نرو.) مشکل این است که شما نیز مانند غالب والدین، گریه فرزند خود را یک واقعه روان شناختی تلقی می کنید. شما گمان می کنید وظیفه دارید آنچه را که سب گریه او شده است، از میان بردارید. این نمونه ای از آن چیزی است که من آن را «تفکر روان شناختی» می نامم که پیامد آن از میان رفتن جایگاه قدرت تصمیم گیری والدین درباره فرزندان است.
در یک ازدواج دو نفر وجود دارند، و نه سه نفر. فرزند نیز باید این واقعیت را بپذیرد. به همین دلیل ساده، فرزند شما بایستی که در اطاق خودش بخوابد و تا دیروقت تلویزیون تماشا نکند، چه بخواهد و چه نخواهد. راه حل مشکل شما این است که سینه خود را جلو دهید و با لحن قاطعانه به پسر خود بگویید که بایستی شب ها به اطاق خودش برود و در ضمن حق روشن کردن تلویزیون را ندارد، اما می تواند تا جایی که دلش می خواهد گریه کند.
این مثالی از «واقعیت درمانی» است و هیچ چیز مانند پیروی از واقعیت، مشکلات رفتاری را بهبود نمی بخشد.
پرسش: هنگامی که من و شوهرم متوجه شدیم که به اشتباه سیستم فرزندمحوری را در خانواده حاکم کرده ایم، محکم جلوی خواسته های نامعقول و پسر بسیار لوس پنج ساله خود ایستادیم و سعی کردیم سیستم زوج محوری را در خانواده حاکم کنیم. پس از سه ماه همه چیز درست شد، به جز یک مورد و آن این که پسر ما از بازی با برادر ده ماهه خودش لذت می برد. اما این اواخر سه بار به هنگام بازی با برادرش، او را به گریه انداخت و هنگامی که من موضوع را بررسی کردم متوجه ترس پسر پنج ساله ام شدم. سپس متوجه جای چندین کبودی روی بدن پسر کوچک ترم شدم که در اثر برخورد توپ با
آن به وجود آمده بود. هنگامی که پسر بزرگترم را به عنوان تنبیه به اطاق خودش فرستادم، متوجه شدم که او از تنبیه اعمال شده بیش از خطایی که انجام داده، ناراحت است. عدم احساس پشیمانی او ما را نگران کرده است، در نتیجه ما تا مدتی حق بازی با برادرش را از او گرفتیم. آیا ما توقع زیادی از او داریم؟
پاسخ: هنگامی که یک پسر پنج ساله با برادر 10 ماهه اش بازی می کند، باید انتظار داشت که فرزند کوچک تر متحمل درد و رنج شود. این پیامد منطقی و غیراجتناب بازی دو پسر بچه بزرگ و کوچک است و اگر شما بخواهید جلوی چنین چیزی را بگیرید، به تدریج آرامش و عقلانیت خود را از دست خواهید داد. تا سه، چهار سال دیگر که تفاوت فیزیکی میان دو فرزند شما تا حد زیادی کاهش یابد، فرزند کوچکتر شما در بازی با برادرش باز هم متحمل درد و رنج خواهد شد. این لزوماً چیز بدی نیست، چیزی است که سیر طبیعی خودش را طی می کند. علاوه بر این جای امیدواری دارد که پسر بزرگتر شما باز هم خواهان بازی با برادرش است. این نشانه رشد ارتباط است.
من فکر می کنم که شما قصد دارید به یکباره به مقابله با سیستم فرزندمحوری بروید که فرزند پنج ساله شما آن را به وجود آورده است. این سبب می شود که شما حتی در برابر مواردی که طبیعی و عادی به شمار می رود نیز واکنش بیش از اندازه ای نشان دهید. همچنین شما در تغییر رفتار فرزند بزرگتر خود با برادرش دچار سوء تفاهم شده اید. شما گمان می کنید که او از آسیب رساندن به برادرش احساس پشیمانی نمی کند.
هنگامی که چنین وقایعی در میان فرزندان خانواده رخ می دهد، شما باید به فرزند بزرگ تر خود کمک کنید تا محدودیت ها و آسیب پذیری های برادر کوچک خود را درک کند. مثلاً به او بگویید: «من می دانم که تو می خواهی با پرتاب توپ به سمت برادرت، نحوه گرفتن توپ را به او یاد بدهی.» سپس به او بیاموزید که چگونه به نحو اطمینان بخش تری با برادرش بازی کند. مثلاً به
او بگویید به جای پرتاب توپ، آن را به سمت برادرش قِل دهد. همچنین باید شما رفتار مثبت او نسبت به برادرش را مورد تحسین و تمجید قرار دهید. هر چند ممکن است که این رفتارها در ابتدا اندک و ناشیانه باشد.
توصیه می کنم هنگامی که قصد تصحیح سیستم فرزندمحوری در خانواده را دارید، این کار را آهسته و به تدریج انجام دهید. به نظر من آنقدر که خیال می کنید، بد عمل نکرده اید. در حال حاضر هیچ چیزی به اندازه دریافت توجه شبیه به توجهی که به یک نوزاد می شود، فرزند پنج ساله شما را خوشحال نمی کند و موجب تصحیح رفتار او نمی شود.
پرسش: من و شوهرم دارای یک پسر چهارساله و یک دختر هشت ساله هستیم. مشکل من این است که هرگاه مانع از آن می شوم که به دلخواه خود عمل کنند، شروع به گریه و زاری می کنند. و به نظر می رسد که نمی فهمند وقتی می گویم «نه» منظور من «نه» است. علاوه بر این وقتی به آنها گفته می شود کاری را انجام دهند، رقابت و جر و بحث زیادی بین آنها درمی گیرد. من و همسرم به خاطر شغلی که داریم، زیاد در کنار آنها نیستیم و فکر می کنم قدرت خود را در برابر آنها از دست داده ایم. بنابراین برای انجام هر کاری که از آنها می خواهیم، باید داد و فریادمان بلند شود. به ویژه هنگامی که می خواهیم آنها تکالیف درسی خود را انجام دهند، غذای شان را بخورند، به مدرسه بروند و غیره. احساس می کنم به مشکل لاینحلی دچار شده ایم. آیا شما می توانید در این باره به ما کمک کنید؟
پاسخ: شما مشکلی را بیان داشتید که من به آن «سندرم خانواده پرهیاهو» نام نهاده ام. چیزی که به دنبال تشدید هیجانات منفی در اثر تعهدات بیرونی والدین ایجاد می شود. برای من به خوبی روشن است که شما و همسرتان مشغله زیادی در بیرون از خانواده دارید و غالب مواقع از این کار به آن کار
می پرید. در نتیجه شما فقط نام خانواده را به همراه دارید. من اطمینان دارم که شما به ندرت در صلح و آرامش و بدون عجله در کنار هم به صرف شام می پردازید و این که آخرین باری که به همراه هم به پیک نیک خانوادگی، یا به تماشای باغ وحش رفتید، به خوبی به یاد نمی آورید. و یا این که هنگامی که بچه ها را به اطاق خواب شان می فرستید، شما و همسرتان آنقدر خسته اید که فراموش می کنید که ازدواج کرده اید و با هم زن و شوهر هستید.
شناسنامه برخی افراد نشان می دهد که آنها خانواده داشته و دارای همسر و فرزند هستند. اما برای آن که یک خانواده، مفهوم واقعی خود را داشته باشد، نیاز به آن دارد که تعهد کنیم مقدار کافی از وقت خود را به بودن در کنار دیگر اعضای خانواده خود اختصاص دهیم و از بودن در جمع خانوادگی لذت ببریم (البته در خانه بودن و خیره به تلویزیون شدن، به معنای همنشینی با اعضای خانواده نیست.)
در اینجا من به پیشنهاداتی که به نظر می رسد برای شما سودمند واقع شود، اشاره خواهم کرد. نخست این که من اطمینان دارم که اگر مقداری از مشغله خود کاسته و وقت بیشتری را به بودن در جمع خانوادگی اختصاص دهید، سطح استرس در خانواده شما به طور چشمگیری کاهش خواهد یافت.
دوم این که پیشنهاد می کنم کودکان خود را از شرکت در فعالیت های فوق برنامه در پس از ساعات مدرسه باز دارید یا حداقل پس از اتمام دوره های فعلی، در دوره دیگری آنها را ثبت نام نکنید. فرزندان شما در آینده فقط می توانند در هر سال فقط در یکی از این فعالیت ها و آن هم در یک دوره سه ماهه شرکت داشته باشند. به جز فصل تابستان که ویژه مسافرت ها و تفریحات خانوادگی است و فرزندان باید تمام مدت در کنار دیگر اعضای خانواده باشند. نکته قابل توجه این است که همه اعضای خانواده شما باید برنامه های خود را به گونه ای تنظیم کنند که هر شب با خیال راحت همراه با دیگر اعضای خانواده به صرف شام بپردازند.
من اطمینان دارم که همه آن مشکلات انضباطی که اکنون شما با فرزندان خود دارید به محض آن که آرامش و توازن را به محیط خانواده بازگردانید، از میان می روند.
پرسش: من دارای دو پسر بیست و سی و دو ماهه هستم. به راستی به غیر از آن نیم ساعت کتاب خواندن و کشمکش با آنها قبل از رفتن به رختخواب، چقدر باید خودم را وقف آنها کنم؟ آیا نحوه بازی کردن آنها شرایطی دارد؟ آنها در غالب مواقع در خانه می دوند، دنبال هم می کنند و جیغ و داد می کنند. آنها عاشق ماشین بازی هستند و به ندرت با اسباب بازی های ویژه توسعه مهارت های ذهنی از قبیل جورچین، و پازل ها بازی می کنند. آیا راهی وجود دارد که من توجه آنها را به این گونه بازی های بی سر و صدا جلب کنم؟
پاسخ: در پاسخ به این که چقدر باید وقت خود را صرف فرزندان کنید، به یاد داشته باشید که مهمترین کاری که والدین می توانند برای فرزندان خود انجام دهند، خواندن کتاب برای آنها است، که البته شما در حال حاضر آن را انجام می دهید. این حرف که والدین باید هر روز کف زمین بنشینند و با فرزندان نوپای شان مدت معینی را بازی کنند، یک حرف جدید است. یک حرف بی معنی. اما حقیقت این است که اگر شما چنین کاری را دوست دارید، انجام دهید و اِلّا، نه. فرزندان شما نباید توقع پیدا کنند که می توانند برای هر بازی خسته کننده روی شما به عنوان یک همبازی حساب کنند. هنگام بازی با آنها، بازی را جدی نگیرید، فقط بازی کنید. در ضمن هرگاه کار واجبی نیز داشتید، می توانید از همبازی شدن با آنها اجتناب کرده و به کار خودتان برسید. اما بهتر آن است که آنها بتوانند با خودشان بازی کنند. اگر احساس کردید که باید در طول روز چندین بار در کنار آنها باشید، دو یا سه بار و هر بار به مدت سی دقیقه برای شان کتاب بخوانید. کتاب خوانی علاوه بر آن که قدرت
تصویرسازی ذهنی آنها را رشد و گسترش می دهد، موجب رفع استرس شده و آنها را تا مدتی آرام می سازد. این به نفع شما است.
بازی کودکان در این سنین چندان سازمان دهی شده نیست و بنابراین نباید شما زحمت آن را به خودتان بدهید و یا آن که آن را به یک «تجربه یادگیری» مبدل سازید. بازی یک کودک نوپا غالباً خودانگیخته، فعال و بدون هدف است. به طور خلاصه باید گفت که دویدن، دنبال کردن و پریدن که فرزندان شما انجام می دهند از فعالیت های مورد علاقه کودکان نوپا است و از این طریق چیزهای زیادی یاد می گیرند. راه دیگری که می توانید آرامش و آسودگی را به زندگی خود بازگردانید، این است که چندین بار در روز از آنها بخواهید که به مدت پانزده دقیقه به تنهایی و بدون سر و صدا بازی کنند. برای تعیین دقیق وقت می توانید از ساعت روی دیوار استفاده کنید. هنگامی که آنها توانستند پانزده دقیقه تنها و بدون سر و صدا بازی کنند، مدت زمان آن را به بیست دقیقه افزایش دهید و اگر شما به همین ترتیب ادامه دهید می توانید در سن سه سالگی فرزندان خود، زمان مربوطه را به حد یک ساعت برسانید.
در مورد اسباب بازی باید بگویم همه آن اسباب بازی هایی را که فرزندان تان از آنها استفاده نمی کنند، جمع کنید. همان طور که همواره بیان کرده ام، بسیاری از اسباب بازی ها بهتر است داخل فروشگاه اسباب بازی فروشی بمانند و هرگز خریداری نشوند؛ چرا که هیچ ارزشی ندارند. رنگ و لعاب این اسباب بازی ها و نقاشی های روی جعبه آنها در ابتدا کودکان را افسون می کند، اما به محض آن که آن را به دست می آورند، پانزده دقیقه بعد، آن را کنار می گذارند. بنابراین اسباب بازی های بی استفاده را به سرعت بردارید، هر بار یک یا دو عدد و جای آنها را با اسباب بازی هایی از قبیل وسایل آشپزخانه پُر کنید.
هنگامی که متوجه شدید فرزندان شما غالباً با کدام اسباب بازی ها بازی
می کنند، اگر تعداد آنها به ده تا پانزده عدد می رسد، همه آنها را در جایی مانند کمد جمع کرده و هر بار فقط یک یا دو عدد از آنها را در اختیار فرزندان تان قرار دهید. هنگامی که با آنها بازی کردند، می توانند آنها را به شما برگردانده و یکی دیگر را از شما دریافت کنند. این برنامه به آنها این فرصت را می دهد که روی بازی های خود تمرکز و سازمان دهی بیشتری داشته باشند و هم این که آنها را در گوشه و کنار خانه به حال خود رها نکنند.
پرسش: من و شوهرم تا چند وقت دیگر به یک مسافرت چند روزه می رویم و تصمیم گرفته ایم که در طی این مدت دختر یک سال و نیمه خود را نزد مادربزرگش بگذاریم. البته مادربزرگ شاغل است، اما در طی این مدت برای آن که از فرزند ما مراقبت کند، مرخصی می گیرد. ما قبلاً در این باره با یک پرستار کودک آشنا حرف زده بودیم. اما مادربزرگ با آوردن پرستار مخالف است. همچنین او می گوید که هنگامی که از مسافرت برگشتید اصلاً تعجب نکنید، اگر کودک شما، با شما همچون دو غریبه برخورد کرد. این حرف او ما را به این فکر انداخت که اصلاً فکر مسافرت را از سرمان بیرون کنیم. نظر شما در این باره چیست؟
پاسخ: من فکر می کنم که شما و همسرتان این حق را دارید که به مسافرت کوتاه مدت خود بروید. پسر و عروسم اولین فرزند خود را در حالی که بیش از شش هفته از تولد او نمی گذشت، به مدت چهار روز نزد من و همسرم گذاشتند و به مسافرت رفتند. ما همواره آنها را به انجام چنین کارهایی ترغیب کرده ایم و همواره به آنها خاطرنشان ساخته ایم که بیش از فرزند، مراقب ازدواج خود باشند که فواید آن به فرزندان شان نیز خواهد رسید.
من در مورد پرستار کودک آشنا نیز با شما موافقم. دختر شما با یک پرستار آشنا راحت تر خواهد بود. البته ممکن است دختر شما صبح که
مادربزرگ او را تحویل پرستار می دهد کمی گریه کند، اما به احتمال 9 / 99 درصد چند دقیقه پس از خارج شدن مادربزرگ از خانه آرام خواهد شد. در چنین مواقعی والدین باید بدانند که گریه کودک حکایت از این ندارد که جدایی دوران دشواری است، بلکه به معنای این است که همان لحظه جدایی دشوار است. اگر فرایند جدا شدن از کودک را به سرعت انجام دهیم، کودک پس از چند دقیقه آرام خواهد گرفت و به کار خود خواهد پرداخت.
همچنین من با مادربزرگ هم موافق هستم. اگر او قصد دارد مرخصی بگیرد و تمام مدت را با نوه خود بماند، هیچ اشکالی ندارد. او دقیقاً همان کاری را برای نوه اش انجام می دهد که باید انجام دهد. بنابراین خیال شما آسوده باشد. علاوه بر این اگر مادربزرگ اعتقادی به پرستار کودک ندارد، در صورت آمدن پرستار، مادربزرگ تا زمان رسیدن به خانه همچنان در نگرانی به سر خواهد برد. پس بگذارید او هم مانند شما خیالش آسوده باشد. بنابراین مادربزرگ با فرزند شما می ماند و در ضمن پولی هم که برای دادن به پرستار در نظر گرفته بودید، برای خود برمی دارید.
در مورد این که پس از برگشت شما فرزندتان شما را نمی شناسد با مادربزرگ موافقم، اما نه تا این اندازه. من عقیده دارم ما می توانیم مطمئن باشیم که یک کودک یک سال و نیمه آن قدر هوشمند است که والدین خود را پس از یک غیبت چهار روزه بشناسد. نوه ما در سن شش هفتگی پس از دیدن والدینش از یک مسافرت چند روزه به راحتی آنها را شناخت و در آغوش آنها آرام گرفت.
بنابراین مطمئن باشید که پس از بازگشت شما از مسافرت، فرزندتان خیره خیره به شما نگاه نخواهد کرد. او همچنان به شما مانند سابق واکنش نشان خواهد داد و از دست شما غذا خواهد خورد. او شما را خواهد شناخت و بسیار مشتاقانه از شما استقبال خواهد کرد. همچنین مطمئن باشید که او به خاطر این غیبت چند روزه شما، دچار آسیب روانی نخواهد شد. در ضمن در
این باره با مادربزرگ جر و بحث نکنید، چون نمی توانید نظر او را تغییر دهید، فقط فرزندتان را نزد او بگذارید و بروید.
پرسش: دختر چهارساله ام شب ها فقط در صورتی به خواب می رود که من نیز کنارش دراز بکشم. او شب ها به ندرت در بستر خودش می خوابد و تمام تلاش ما در جهت رفع این مشکل حاصلی نداشته است. همچنین اگر او در نیمه های شب از خواب بیدار شود و من را در کنارش نبیند، گریه کرده و دچار غش و ضعف می شود. سپس به اتاق من می آید و کنار من می خوابد. و اگر بخواهم او را قانع کنم که به اطاق خودش برود، گریه می کند. من یک زن تنها هستم و آن قدر قدرت ندارم که با او مقابله کنم. آیا شما می توانید طرحی را پیشنهاد کنید که نه من ناراحت شوم و نه او؟
پاسخ: در پاسخ باید بگویم طرحی که سبب شود دخترتان در حال حاضر به راحتی در اتاق خودش بخوابد و در عین حال هیچ کدام شما ناراحت نشوید وجود ندارد. اما پیش از آن که به شما بگویم چه کنید، اجازه دهید به این نکته اشاره کنم که داستان شما اثبات می کند کودکانی که به تنهایی می توانند بخوابند، کودکان شادتری هستند. چنان که شما توضیح دادید، فرزند شادی ندارید. او در فهرست بلند و بالای افرادی قرار دارد که در اثر پدیده ی «بستر خانوادگی» آسیب دیده اند.
تجربه من در مورد این مشکل به اواسط دهه 1970 برمی گردد که جنبش «بستر خانوادگی» طرفداران بسیاری پیدا کرده بود. از آن به بعد خوابیدن والدین (به ویژه مادران) در اتاق فرزند و یا آمدن فرزند به اتاق خواب والدین سمبل تعهد یک مادر نسبت به فرزندش به شمار می رفت.
نخست این که اجازه دهید به شما اطمینان دهم که حل این مشکل در حال حاضر بسیار آسان تر از هفته یا سال آینده خواهد بود. بنابراین به شما توصیه می کنم که هر چه زودتر به برنامه خواب او سر و سامان دهید.
دوم این که طرحی که هم این مشکل را رفع کند و هم فرزند شما را ناراحت نکند، وجود ندارد.
راه حل این مشکل اگر کم کم به اجرا گذاشته شود، آزار دهنده تر خواهد بود، بنابراین بایستی که راه حل مزبور را به یکباره با کمال قاطعیت به اجرا گذارید.
و اما راه حل: دو روز قبل از اقدام به حل مشکل، به دخترتان بگویید که مشکل او را با یک دکتر در میان گذاشته اید و او گفته است که دخترتان از این پس نباید با شما بخوابد. بگویید دکتر گفته است که در زمان خواب، نه شما باید به اتاق دخترتان بروید و نه دخترتان می تواند به اتاق شما بیاید و اکنون می خواهید دستورات او را اجرا کنید. به او بگویید که پس از این که او را در رختخوابش گذاشتید و (بدون معطلی) اتاق او را ترک کردید، می تواند چراغ اتاقش را تا هنگامی که خوابش ببرد، روشن نگاه دارد. شما حتی می توانید به او یک کیسه خواب بدهید و چادر یک نفره کوچکی را در اتاقش برپا کنید تا روند خوابیدن او را به کاری هیجان انگیز تبدیل کنید.
علاوه بر این به او بگویید دکتر گفته است شما هنگامی که برای خواب به اتاق خود رفتید درب آن را قفل کنید. اما اگر دخترتان خواست، می توانید کیسه خواب خود را به وسط هال آورده و در آنجا بخوابد، اما شما نمی توانید تا هنگام صبح درب اتاق تان را باز کنید.
دوباره تأکید می کنم که کلید موفقیت این طرح قاطعیت شما در لحن گفتار و طریقه رفتار شما است. احتمالاً دختر شما جیغ و داد خواهد کرد و به شما خواهد گفت اگر شما اجازه دهید که همین یک شب را کنار شما بخوابد، دیگر از شما چنین تقاضایی را نخواهد کرد. اما شما قبول نکنید.
به یاد داشته باشید: هنگامی که این مرحله انتقالی طی شد، (که به زودی طی خواهد شد) شما شاهد خواهید بود که دختر کوچک شما هنگام صبح بسیار شادتر از گذشته از خواب برخواهد خاست.