جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بکارگیری آموزش هیجان در زندگی زناشویی

زمان مطالعه: 3 دقیقه

پژوهش های ما بر روی نیازهای هیجانی کودکان روشن می سازند وقتی والدین به گفته های فرزندان خود گوش می دهند، آنها را درک می کنند و به آنان اهمیت می دهند، کودکان شادتر و موفق تر هستند. اما چنین عاداتی چه تأثیراتی بر خود والدین و رابطه زناشویی آنها دارد؟

برای یافتن پاسخ این پرسش، من و همکارانم نگاهی به وضعیت والدین مورد مطالعه که به عنوان آموزشگران هیجان شناخته شده بودند انداختیم. (اینها مردان و زنانی هستند که به همان اندازه که از هیجان فرزندان خود آگاهی دارند از هیجان های خود نیز آگاهند. آنها ترجیح می دهند لحظه های ناخوشایند هیجانی فرزندانشان، فرصتی برای گوش دادن به آنها باشد. آنها نسبت به فرزندان خود همدلی نشان می دهند، برای رفتارهای آنها حد و مرز تعیین می کنند و آنها را در اینکه چگونه با هیجان های منفی رو به رو شوند و مشکلات را حل کنند، یاری می کنند.) افزون بر شناخت زندگی آموزشگران هیجان در نقش پدر و مادر، اطلاعات دقیقی در مورد زندگی زناشویی آنها نیز جمع آوری کردیم. در مصاحبه های طولانی در مورد تاریخچه رابطه زناشویی و نگرش آنها به زناشویی اطلاعاتی بدست آوردیم. در پژوهش های آزمایشگاهی، آنها را در حال حل کردن بخشی از اختلاف خود مورد مشاهده قرار دادیم. پس از پیگیری یازده ساله در مورد اینکه چه تعداد از آنها طلاق گرفته اند، چه تعداد در فکر طلاق هستند و چه تعداد هنوز زندگی رضایت بخشی دارند، اطلاعاتی جمع آوری کردیم.

آنچه دریافتیم این بود که آموزش هیجان نه تنها برای فرزندانشان بلکه برای خودشان نیز نقش محافظت کننده را داشته است. آموزشگران هیجان در مقایسه با

دیگر آزمودنی ها رضایت و پایداری بیشتری در زندگی زناشویی داشتند. آنها علاقه، دلبستگی و قدردانی بیشتری نسبت به یکدیگر نشان می دادند. وقتی این زوج ها در مورد نگرش خود به ازدواج صحبت می کردند، به ارزش همنشینی با هم بیشتر تأکید می کردند. آنها بیشتر در مورد «ما- بودن» صحبت می کردند، و زندگی را تعهدی مشترک می پنداشتند، آنها نسبت به یکدیگر پذیرش داشتند، کمتر جنگ و پرخاش می کردند و کمتر یکدیگر را تحقیر می کردند. مردان کمتر مانع ادامه بحث یا موجب پایان دادن به گفتگوی خشم آمیز می شدند. آنان باور داشتند زن و شوهر باید احساس های منفی خود را ابراز کنند، به راحتی در مورد مشکل گفتگو کنند، و به جای اجتناب از مشکل به آن بپردازند. این زوج ها کمتر زندگی مشترک خود را نابسامان می پنداشتند. آنها باور داشتند زندگی مشترک ارزش رنج و تکاپو برای به ثمر رساندن آن را دارد.

با توجه به این یافته ها، این سؤال مطرح می شود که کدام یک از عوامل بر دیگری تقدم دارد: آنچه مستلزم آموزش هیجان مناسب برای فرزندان است، رضایت زناشویی است یا مهارت های اجتماعی. پاسخ به این پرسش در این بخش از پژوهش ما دشوار است. از سویی وقتی رضایت زناشویی و پایداری در زندگی مشترک وجود داشته باشد، اختصاص دادن توجه، وقت و انرژی هیجانی به کودکان برای والدین آسان است. از سوی دیگر بزرگسالانی که در گوش دادن، همدلی و حل مسأله مهارت دارند می توانند این مهارت ها را به طور یکسان در ارتباط با همسر و فرزندان به کار گیرند- به گونه ای که پیامد همه این شیوه های ارتباطی، مثبت باشد. تا وقتی که پژوهش های بیشتری انجام نشود نمی توانیم با قاطعیت بگوییم کدام عامل دلیل دیگری است، ولی باور من بر این است که عامل دوم تأثیر نخست را دارد. بدین معنا که افرادی که برای فرزندان خود حضور هیجانی دارند برای همسران خود نیز چنین هستند و این رفتار برای زندگی زناشویی سودمند است.

این فرضیه را بر اساس پژوهشی که نشان می دهد شیوه تعامل زناشویی پیش بینی کننده پایداری زندگی زناشویی است، ارائه داده ام. این پژوهش در کتاب من به نام ازدواج ها به موفقیت یا شکست می انجامند به تفضیل شرح داده شده است.

کافی است بگویم اگر ارکان آموزش هیجان که در فصل 3 شرح داده شد (آگاهی هیجانی، گوش دادن همدلانه، حل مسأله و مانند اینها) را در ارتباط با همسر به کار گیرید، شاهد پیامدهای رضایت بخشی خواهید بود.

این امر تا حدودی میان مادران و پدرانی که در جلسه های پدر و مادری ما شرکت می کنند به اثبات رسیده است. برای مثال، آن اظهار داشت یاری او به پسر دو ساله اش برای شناخت هیجان هایش او را در مورد احساسات خودش نیز آگاه تر کرد. این امر او و شوهرش را ترغیب کرد تا در ارتباط شان همدلی و پذیرش بیشتری را به کار گیرند.

آن که هنرمند است می گوید: «نپذیرفتن احساسات و همدلی نکردن از سوی دیگران دیوانه کننده است، اگر بگویم امروز نامه ای دریافت کرده ام که تقاضای من در آن رد شده است و ناراحت هستم، نمی خواهم همسرم به من بگوید: «خوب، چه انتظاری داشتی؟ همه آنها آنقدر گرفتار هستند که نمی توانند در همان لحظه به مشکل تو رسیدگی کنند«، دلم می خواهد بشنوم: «مثل اینکه شنیدن پاسخ منفی ناامیدت کرده«. اکنون آنها می دانند که پسرشان تنها عضوی از خانواده نیست که به گونه خاصی از شیوه ی تربیتی و درک نیاز دارد، بلکه آنها برای یکدیگر نیز نقش آموزشگر هیجان را ایفا می کنند.»